kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۱۷۵۶
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۴
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۷۳:

اهداف قیام زید و نظر ائمه(ع) درباره‌ او




 حالا می‌خواهیم بدانیم که: اوّلاً انگیزه‌ زید از این قیام چه بوده؟ چرا قیام کرد؟ ثانیاً نظر امام صادق(علیه‌السّلام) که معاصر با قیام بوده است نسبت به این قیام چیست؟
امّا در مورد انگیزه‌ قیام، بنده فقط یکی دو روایت را و آنچه از روایات، ما استنباط می‌کنیم متذکّر می‌شوم برای شما؛ چون این‌ها مسائل نظری نیست، این‌ها مسائل روایتی است، خبری است و بایستی ببینیم در روایات و در اخبار و در تواریخ چه رسیده به ما و از آنها بفهمیم. بنده دو سه روایت از ایشان نقل می‌کنم:
یک روایت این است که زیدبن ‌علی‌بن ‌الحسین‌ می‌رود پیش هشام. علّت اینکه چرا رفت پیش هشام در روایت نیست، بالاخره زید مردی بود جزو آحاد جامعه‌ اسلامی و کارهایی دست این رئیس‌یعنی هشام داشت _ مثل اینکه شما مثلاً مراجعه می‌کنید به رئیس‌فلان اداره چون یک کاری آنجا دارید؛ چون همه کارها دست آن سردمداران قدرت بود و تقریباً همه‌ رشته‌ها به آنها برمی گشت و خودشان مستقیماً نظر می‌دادند، این تشکیلات اداری‌ای که در روزگار بعد به‌وجود آمد در آن روز نبود _ هشام که در آنجا چشمش به زید افتاد و دید یکی از فرزندان امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) از بنی‌هاشم در آنجا هست، وقت را مغتنم شمرد که یک‌قدری به او نیش بزند و بنا کرد توهین‌هایی کردن؛ ازجمله توهین‌هایی که در روایات آمده این است که به امام باقر(علیه‌السّلام) برادر زید توهین کرد، چون امام باقر(علیه‌السّلام) معارض با هشام است. در اینجا زید ناراحت شد، احساس کرد که دیگر وقت سکوت تمام شده، نوبت به یک عمل حاد رسیده؛ چرا؟ برای خاطر یک کلمه حرف فقط؟ نه، چون دید که وضع نظام فاسدی که بنی‌امیّه در رأس این نظام قرار دارند به جایی رسیده که این‌ها دیگر ابائی ندارند که علناً نسبت به آئین اسلام _ آن آئینی که وجود زید و امثال زید برای زنده کردن آن است _ اهانت کنند و مقدّسات را به بازی بگیرند و حتّی برای کسی مثل زید هم ارزشی قائل نباشند که در حضور او ملاحظه کنند. این هتّاکی این‌ را نشان می‌داد. زید خیلی متغیّر شد، از آن مجلس بلند شد.1 بعدها به بعضی دوستانش گفت: «اگر من یک نفر همراه خودم داشتم قیام می‌کردم، دیگر ساکت نمی‌نشستم.»2
در یک جمله‌ دیگری زید(علیه‌السّلام) یک کلمه‌ خالده3 گفته که مثل کلمات ائمّه‌ معصومین(علیهم‌السّلام) است. تقریباً جمله این است: «إنّه لمْ یکرهْ قوْمٌ قطّ حرّ السّیْف إلّا ذلّوا»4؛ گفت: «هیچ مردمی از گرمی شمشیر و از تیزی شمشیر نترسیدند مگر آنکه ذلیل شدند.» هر جمعیّتی که از تیزی شمشیر ترسید، به ذلّت افتاد، خوار شد، زبون شد. تا کی دیگر من بنشینم اینجا که هشام حالا بنا کند به مقدّسات من و به قرآن من اهانت کردن و ظلم کردن. زید این جمله را گفت و آمد عازماً بر خروج، تصمیم گرفت که دیگر حرکت کند و مشغول مقدّمات کار شد. در این خلال یک عدّه‌ای از مردم می‌رفتند اطراف زید و او را می‌پذیرفتند و با او بیعت می‌کردند. زید از حجاز به عراق آمد؛ چون احساس کرد که در عراق بهتر می‌شود این کار را سامان داد، فکر می‌کرد دوستان پدرش و پدرانش در کوفه و در عراق بیشتر هستند و آمد عراق برای اینکه قیام خود را در آنجا تعقیب کند.5 البتّه تفصیلات ماجرای زید خیلی زیاد است که به بحث ما چندان ارتباطی هم ندارد. مردم پی‌درپی مراجعه می‌کردند به زید و راجع به امام صادق(علیه‌السّلام) از او سؤال می‌کردند. همچنان‌که مراجعه می‌کردند به امام صادق(علیه‌السّلام) و راجع به زید از آن بزرگوار سؤال می‌کردند. از زید سؤال می‌کردند راجع به امام صادق(علیه‌السّلام)، در چند روایت فراوان که در کتب شیعه مسطور است. ایشان در جواب می‌گفتند که: «خدای متعال در هر زمانی یک حجّتی بر خلق گذاشته و در زمان ما حجّت بر خلق جعفربن ‌محمد برادرزاده من است.»6 این را زید مکرّر می‌گفت و خود او هم اظهار علاقه‌مندی می‌کرد نسبت به امام صادق(علیه‌السّلام).
از امام صادق(علیه‌السّلام) که سؤال می‌کردند _ به‌حسب آنچه استنباط و تشخیص من است؛ یعنی قضاوت من است وَالّا روایات مخالفش را هم اشاره خواهم کرد _ امام نسبت به زید یک بیاناتی ایراد می‌کردند که این بیانات موجب می‌شد که هرکسی این بیانات را بشنود، برود با زید همراه بشود. در یک روایت امام می‌گویند: «آن کسانی که با زید شهید بشوند، مثل کسانی هستند که با علیّ‌بن ‌ابی‌طالب شهید شده‌اند.»7 البتّه نهضت زید طولی هم نکشید؛ یعنی در یک مدّت کوتاهی زید قلع‌وقمع شد؛ یک واقعه‌ای برایش اتّفاق افتاد که حالا تفصیل این واقعه را نمی‌خواهم عرض کنم.
زید(علیه‌السّلام) و یارانش به مسجد کوفه وارد شدند و شهر را هم تقریباً گرفتند. ناگهان یک غفلتی انجام گرفت و یک تیری به پیشانی زید خورد و زید به زمین افتاد و در میدان جنگ شهید شد،8 که اگر این تیر نمی‌خورد به پیشانی زید، یعنی یک چنین اتّفاق ناگهانی پیش نمی‌آمد، آثار پیشرفت در کارشان ظاهر شده بود و به گمان قوی کوفه و بصره و عراق را در حمله‌ اوّل می‌گرفت، کارشان به‌هرحال کار نپخته‌ای نبود در ابتدای کار، امّا خب یک اتّفاقی افتاد و این تصادفات در زندگی برای همه‌کس و در همه‌ زمان‌ها پیش می‌آید.
غرض این است که از وقتی زید به کوفه رفت و قیام کرد و کشته شد و بعد از کشته شدن او، دائماً از امام صادق(علیه‌السلام) درباره‌ زید سؤال می‌شد و امام صادق(علیه‌السّلام) زید را، هم قبل از اینکه کشته بشود و هم بعد از آنکه کشته شد، با کلمات خیلی موجز و جالب و عمیقی تأیید می‌کرد.
پانوشت‌ها:
1- مناقب آل‌ابی‌طالب(ع)، ابن‌شهرآشوب، ج‏4، ص 197.
2- کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، اربلی، ج‏2، ص140.
3- کلام جاودان.
4- بحار‌الأنوار، علّامه محمّدباقر مجلسی، ج‏46، ص 187.
5- بحار‌الأنوار، علّامه محمّدباقر مجلسی، ج‏46، ص 187.
6- امالی، شیخ صدوق، ص 544.
7- عیون اخبار الرّضا(ع)، شیخ صدوق، ج‏1، ص253.
8- انساب الاشراف، بلاذری، ج ۳، ص۲۰۳ و مقاتل الطّالبیّین، ابوالفرج اصفهانی، صص ۱۴۱ و ۱۴۲؛ شرح نهج‌البلاغه‌ ابن ‌ابی‌الحدید، ج ۳، ص ۲۸۷.