kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۱۴۸۷
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۹۹ - ۲۱:۰۳

بوي عطر يار دارد جمعه ها(چشم به راه سپیده)



در ابر آرمیده
مه مبارک در ابر آرمیده بیا
امید آخر دلهای داغدیده بیا
قسم به مهر رخت کشته تیرگی ما را
بیا تو ‌ای شب اندوه را سپیده بیا
به طول غیبت و‌اشک مدام و سوز دلت
که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا
ز پشت در بشنو ناله‌های فاطمه را
به سوز سینه ی آن مادر شهیده بیا
عزیز فاطمه جدّت حسین در یم خون
تو را صدا زند از حنجر بریده بیا
به مادری که لبش از عطش زده تبخال
به شیرخواره ی انگشت خود مکیده بیا
به آن لبی که بر آن چوب میزدند به طشت
به خواهری که‌گریبان خود دریده بیا
کند تلاوت قرآن سر حسین به نی
ببین چه گونه ز لبهایش خون چکیده بیا
به آن سری که به دیدار دخترش آمد
به کودکی که به ویرانه آرمیده بیا
به لاله‌های به خاک اوفتاده از دم تیغ
به غنچه‌ای که شد از ضرب تیر چیده بیا
به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون
به ناله‌ای که حسین از جگر کشیده بیا
بود به سینه ی «میثم» هزار درد نهان
گواه آنهمه غم‌های ناشنیده بیا
غلامرضاسازگار
مثل پسر مهزیار
عریضه‌های دلم را غبار خواهد برد
خزان فاصله‌ها را بهار خواهد برد
مرا به خیمه خود، حضرت امام زمان(عج)
درست چون پسر مهزیار خواهد برد
نسیم، تفحه پیراهنی زیوسف را
برای مردم چشم انتظار خواهد برد
خدا یکی ز همین جمعه‌های سرگردان
نمونه خط خوش را به کار خواهد برد
همان که آید و تا کوچه بنی هاشم
به روی شانه خود ذوالفقار خواهد برد
بدون بودن او مثل آه سردم من
برای آمدنش روضه نذر کردم من
؟؟؟؟
 طلوع پایانی
در امتداد خزان، روزها زمستانی
و در غیاب شما، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سؤال می‌پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی؟
ببین برای شما جمعه ندبه می‌خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی؟
چرا نمی‌رسی‌ای منتقم ببین امروز
به نیزه‌ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره‌ها، زل زده به غربت شهر
در انتظار شما‌ای طلوع پایانی
علی سلیمانی
عطر جمعه‌ها
بوي عطر يار دارد جمعه ها
وعده ديدار دارد جمعه ها
جمعه‌ها دل ياد دلبر مي‌كند
نغمه يابن الحسن سر مي‌كند
قبله نما
صبحي گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
در راه، عزيزي ست كه با آمدنش
هر قطب نما قبله نما خواهد شد!
باز مي‌گردد
ما معتقديم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم كسي تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آيه نور
سوگند به زخمهاي سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر مي‌گردد
مهدي به ميان شيعه برمي‌گردد
صلوات
بر چهره پر زنور مهدي صلوات
بر جان و دل صبور مهدي صلوات
تا امر فرج شود مهيا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدي صلوات
كاش مي‌شد...
كاش مي‌شد ‌اشك را تهديد كرد
مدت لبخند را تمديد كرد
كاش مي‌شد در ميان لحظه ها
لحظه ديدار را نزديك كرد
در رکاب تو
سؤالي ساده دارم از حضورت
من آيا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر كه آمدي من رفته بودم
اسير سال و ماه و هفته بودم
دعايم كن دوباره جان بگيرم
بيايم در ركاب تو بميرم