بهمن و بهزاد و احمد آقا و جوادخان و دیگران!
علیرضا جخماقی
ازمیان بیشمار وقایع اتفاق افتاده در هفتههای اخیر، یکی هم درگذشت یکی از بازیگران عرصۀ سینمای پیش از انقلاب یعنی «بهمن مفید» بود که در 79 سالگی درگذشت.
ضمن طلب آمرزش و رحمت الهی برای ایشان، امّا نکته و بلکه نکتههای جالب در حاشیۀ این اتفاق طبیعی این بود که عدهای از سینماگران و نویسندگان مطبوعات و منتقدین سینمایی، برایشان بهانهای جور شد و مجالی یافتند تا از درونیات پیش پا افتاده و خلجانهای ذهنی خویش در مدح سینمایی بگویند و بنویسند که در مثبتترین نگاه، چیزی حدود نود و پنجدرصد اعضا و جوارح آن را، عفونت فرا گرفته بود، صحبت از سینمای قبل از انقلاب است، سینمایی که همان زمان هم محصولات آن (به استثنای انگشت شمار فیلم هایش ) به سینمای آبگوشتی شهرت داشت و تعبیر مشهور «فیلمفارسی» برای آن، کنایه از این بود که نوارهای متحرک آن سینما، نه فیلم بودند به معنای سینما و نه فارسی به مفهوم ملّی و ایرانی.
افسوس که هم به حکم ادب و حفظ حیا و نجابت و هم برای جلوگیری ازاشاعۀ فحشا، نمیتوان مصداقهای بارز فساد و ترویج شهوت و بیبند و باری آن سینما را نام برد یا صحنههای مشمئز کنندۀ هر یک از فیلمها را در جهت مستند کردن ادعای فاسد بودن و فسادپروری سینمای مزبور شاهد مثال آورد تا عمق و گستردگی چنان فاجعۀ اخلاقی آشکار و تأثیرات مسموم آن، در افراد مستعد گمراهی، عیانتر شود. نتیجۀ چنین رعایتی، امّا گاه منجر به یکهتازی معدودی از نویسندگان و سینمایینویسانی میشود که به سبب نوعی قرابت و دلبستگی با آن نوع سینما، دوست دارند تنپوش زیبایی را بر قامت ناراست ساختههای چنان سینمایی بپوشانند و به هزار و یک ترفند، آن گونه سینما و دستاندرکارانش را، موجّه و مبرا از لغزش و خطا، نشان دهند و یا حداکثر وانمود کنند سطح نازل و پر عیب و ایراد فیلمهای آن دوران، برآیندی از فرهنگ و سواد عمومی جامعه آن روزگار و مطلوب طبع مردم بوده است؛ تحلیلی که شاید بخشی از آن درست باشد، امّا طبعا بیان کنندۀ همۀ ابعاد ماجرا و نمایانگر تمام واقعیت نیست و باید توجّه کرد که اگر در ایام پیش از انقلاب با نبود یا کمبود امکانات تفریحی، سینما رفتن از تفریحات مهّم و وسیلۀ گذران اوقات محسوب میشده است، پس نمیتوان استقبال نسبی مردم از سینما را دلیل مردمی بودن آن سینما به حساب آورد.
البته چگونگی شکلگیری و ساختار سینمای قبل از انقلاب و آثار و نتایج خوب و بد آن، بحث مفصّلی است که فعلا جایش در اینجا نیست و این مختصر، تنهااشارهای است به چند نکته :
یک- اگر فلان سینمایینویس، به هر دلیل شخصی یا غیر شخصی دوست دارد، در زمانهای گذشته زندگی کند و در عوالم ذهنیاش، به سیر و سفر بپردازد، خب چنین چیزی، هیچاشکالی ندارد و مسئلهای کاملا شخصی است در چارچوب افکار و عقاید و سلیقۀ او، مشروط بر اینکه جناب نویسنده هم به مقتضای عقل و انصاف، اینگونه توهّمات مخدّرگونۀ ذهنش را، حقیقت محض نپندارد و اصرار نداشته باشد به ضرب و زور تبلیغات، تمام و کمال آن را در افکار و اذهان خلقالله فرو کند .
دو - از فردای دوّم خرداد هفتاد و شش، با روی کار آمدن عدهای از دل بستگان به ایدههای غربی و وابستگان فرهنگ شاهنشاهی، مفرّ و محملی برای بازماندگان و پس ماندههای سینمای مضمحل پیشین به وجود آمد تا در میدانداری مشترکِ سردمداران جدید و فعالیّت نااهلان، حرکت سینمای نوین ایران، در پیمودن مسیری که در جهت رشد و اصلاح پیش گرفته بود، به کندی گراید و با نفوذ میکروبهای به جا مانده از گذشته در پیکرۀ آن و رشد سریع و طی دورۀ نهفتگی بیماری، سینمای رو به سلامت، دوباره بیمار و ناتوان شود و در پیامدش، سینمایی رونق گیرد که بخش قابل توجهی از تولیداتش، از نظر انتخاب موضوع، ضعف محتوا و سطحی نگری، به نوعی سینمای قبل از انقلاب را به یاد آورد؛ عیب و نقصان بزرگی که رفع نمیشود مگر با بریدن بند نافِ این سینما با سینمای مبتذلی که مدتی است افراد خاصی، با تبلیغات وسیع و البته اهدافی معین، در صدد زنده کردن مردۀ آن هستند.
سه - اینکه با در گذشت، چهرههای معروف و حتی غیر معروفِ سینمای عصر سپری شده، بعضی از سینمایینویسان بهانهای پیدا میکنند برای اظهار مکنونات درونی و ابراز علاقه به آن سینما و بازیگرانش، در خوشبینانهترین حالت ممکن، یا حاکی از بیخبری محض چنین افرادی است از اوضاع اسف بار آن سینما، یا نمایانگرسطح نازل فکر و سلیقه اینگونه افراد وگرنه فریب و تحمیق مردم است در قالب تعریف از سینمایی که (جز در موارد اندک و انگشتشمار) حال و روزش تعریفی نداشت.
چهار - چند نفری از جمله آقایان بهزاد فراهانی (بازیگر)، احمد طالبی نژاد و جواد طوسی (منتقدان سینمایی) درگذشت یک بازیگر در هفتاد و نه سالگی را (که باز هم برایش طلب رحمت و مغفرت میکنم) جوانمرگی و فراتر از آن دق مرگ شدن (به خاطر بازی نکردن در فیلم) عنوان کردهاند! اینان خوب است برای سنجش عیار حرف خود، جای خیلی دوری نروند و در همین حوزۀ سینما، به سن و سال و کارنامۀ دهها چهرۀ فعّال سینمایی اعم از تهیهکننده، کارگردان و بازیگری که در سالهای اخیر در گذشتهاند، نگاهی بیندازند و بگویند مرگ آنها، در سن و سالهایی خیلی کمتر از هفتاد و نه سال، به چه علت بوده است ؟... و در آخر گلی به گوشۀ جمالِ این حضرات که تنویر افکار میکنند و خوانندگان نوشته هایشان را از عالم تاریک بیخبری، به دنیای روشن دانستن پرتاب میفرمایند. حالا که اسم آقایان احمد آقای طالبی نژاد و جواد خان طوسی به میان آمد، خوب است محض خنده، این نوشته را با ذکر خیری در بارۀ هر یک از ایشان ختم به خیر کنیم؛ احمد آقای طالبینژاد اخیرا در مطلبی که در روزنامۀ اعتماد به چاپ رساندهاند، از آنجا که جز سینما نمیبینند و نمیشناسند، خانم اواپرون یکی از رئیسجمهوریهای اسبق آرژانتین را، خوانندۀ ملّی (!) بر شمردهاند و این دوّمی، یعنی جناب جواد خان هم از بس که عاشق مسعود کیمیایی است، اگر قرار باشد 10 فیلم برگزیده سینمای ایران را از آغاز تا امروز انتخاب کند، چنانچه دچار کمرویی و رودربایستی نشود، هر 10 تا را از میان کارهای مسعود جان معرفی میکند که این هم البته از روی تواضع و بیطرفی است و گرنه سینما در نظر جواد خان طوسی در یک کلمه خلاصه میشود: مسعود کیمیایی !...