نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۶۰
اختلاف بنیادین 2 بینش در نحوه اداره کشور
شاید اینجا جای طرح نکته مهمی باشد که شهید بهشتی به امام خمینی در اسفند سال 1359 نوشت و در آن به دو نوع بینش برای ادارة کشور و برخی شاخصهای این دو بینش اشاره کردند: اگرچه روی سخن شهید بهشتی با بنیصدر و اعوان و انصار او و نهضت آزادی بود، لیکن نگاه کلان مطرح شده در این نامه، تمامی جریانها و اشخاص را که مطرحکننده یا حمایتکننده این نوع بینش هستند، دربر میگیرد و شاید مصداق اکمل آن جریان دوم خرداد (اصلاحات) و حمایتکنندگان آن باشد.
«دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنّت باشد، بینش دیگر در پیاندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلّی از وحی بریده است و نه آنچنانکه باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضوع بینابین گواه.
بینش اوّل در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزیهای بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.
بینش اوّل به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید.
بینش اوّل روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کم مبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد...»1
البته این تفکر که بعد از رحلت امام خمینی، هم به قلم و هم به زبان، سازش با استکبار جهانی و کوتاه آمدن از ارزشهای نظام را مطرح کرد و با لطف و عنایت خداوند، نقاب از چهرة نفاق آنان کنار زده شد!
کتابخانة ملی
پیوند حلقه آیین با مرکز مطالعات استراتژیک و حلقة کیان، جریان فکری و سیاسی منبعث از حسین بشیریه، سروش، حجاریان و محمدرضا خاتمی را متمرکز نموده و نطفة دوم خرداد 1376 را منعقد ساخت و راه را برای ریاست جمهوری خاتمی و استفاده از ظرفیتهای قانونی نظام برای پیشبرد اهدافشان هموار ساخت.
پس از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد،هاشمی رفسنجانی، طی حکمی او را به سمت مشاور خود و رئیسکتابخانة ملی منصوب کرد! خاتمی که مدرک لیسانس فلسفه داشت به گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس رفت و استاد دانشجویان فوقلیسانس و دکترای این دانشگاه شد!!
خاتمی که در مسئولیت کتابخانه ملی، از سال 1372 به بعد، حضور چندانی در مراکز تصمیمگیری نظام در رسانهها نداشت، بیشتر وقت او در حلقة کیان و آیین به مباحث تئوریک گذشت. در واقع در این چند سال تا انتخابات 1376، به بازتولید نظریهها، اشتغال داشت که در دوران مسئولیتهای بعدی بنا بود بر مبنای آنها، حرکت و موضعگیری کند. مرکز تحققات استراتژیک ریاست جمهوری، از جمله مراکز تصمیمسازی بود که تحت سیطرة موسوی خوئینیها، سعید حجاریان و همفکران آنان قرار داشت و مرکزی برای نفوذ در جریان تصمیمگیری کشور بود.
در جریان دو دوره ریاست جمهوریهاشمی رفسنجانی که به دوران سازندگی معروف شد، سیاستهای اقتصادی او که تحت عنوان توسعه اقتصادی، انجام گرفت، به خاطر بیتوجهی به بُعد عدالت در آن، موجب افزایش شکاف طبقاتی و نارضایتی عموم مردم شد.
هشدارهای مکرّر رهبری و طرح موضوع نوکیسهها و ضرورت نگاه عدالتمحور به توسعه، در میان مدیران تکنوکراتهاشمی انعکاس عملیاتی پیدا نکرد. علاوه بر آن هاشمی رفسنجانی که عضو شاخص جامعه روحانیت مبارز و تحت حمایت آنان ولو با انتقادهایی قرار داشت به نوعی حاکمیت راست سنّتی قلمداد میشد. این مسئله موجب گردید تا نگاه مردمی، به نوعی به سمت جریانی که چپ نامیده میشد، متوجه گردد.
آرایش ورود به انتخابات 76
مجمع روحانیون مبارز که به عنوان جناح چپ فعالیت داشت، با این برآورد از صحنة رقابت، وارد عرصة انتخابات گردید. نیروهای چپ با تغییراتی در مشی خود، نام چپ مدرن را بر خود نهادند! کارگزاران سازندگی، با عنوان راست مدرن، وارد کارزار انتخاباتی گردیدند.
با عدم پذیرش میرحسین موسوی برای کاندیداتوری، جریان چپ مدرن به سوی سیدمحمد خاتمی و سیدهادی خامنهای گرایش پیدا کرد. اما خاتمی پذیرش خود را مشروط به نظر رهبری کرد! مهدی کروبی، دبیرکل مجمع خدمت رهبری رسید و رهبری تأکید کردند که هر کس بیاید و کاندیدا شود و رأی بیاورد، تنفیذ و حمایت میکنم. با این وجود، خاتمی خود به دیدار رهبری شتافت و با شنیدن این موضع، پذیرفت که کاندید شود.
در ترغیب خاتمی برای پذیرش نامزدی انتخابات، جناح چپ سیاسی و فکری بسیار مؤثر بودند. محمدرضا خاتمی در این باره چنین میگوید: «دو جريان کلي را بايد در ترغيب آقاي خاتمي در نظر بگيريم، يک جرياني که عمدتاً سياسي بودند، مانند برخي از دوستان که همان زمان در دولت آقاي هاشمي حضور داشتند. اينها صرفا انگيزة سياسي داشتند. اين گروه فکر میکردند تداوم جريان مخالف میتواند امکان سياستورزي در داخل کشور را از بين ببرد. گروه دوم کساني بودند که فکر میکردند اگر آقاي خاتمي نيايد دستاوردهاي آن جريان از بين میرود. اين دسته منافع سياسي مثل نجات انقلاب، زدودن چهرة خشونت از دين و... را پيگيري میکردند.»2
وی در ادامه مشخصتر توضیح میدهد: «مجموعه نيروهايي كه آن زمان به عنوان نيروهاي خط امام شناخته میشدند. آنها كسي را نداشتند و احساس میكردند اين انتخابات میتواند عرصة قدرتنمايي باشد. آنها احساس میكردند با آمدن آقاي خاتمي میتوانند يك دوره تجديد قوا و اعتبار سياسي خود را حفظ كنند. گروه دوم جمعي بودند كه در كنار آقاي خاتمي و حول رشد و ترويج آنانديشه و گفتمان، آقاي خاتمي را به حضور تشويق و ترغيب میكردند، نه به عنوان اين كه رئيس جمهور شود. اصلاً در ذهن آنها اين مسئله نبود و حتي خيلي از آنها میگفتند: اگر آقاي خاتمي رئيس جمهور بشود، رئيس جمهور خوبي نيست... اين دو جريان كلّي بودند كه در ترغيب آقاي خاتمي با دو هدف كاملاً متفاوت حضور داشتند. برآيند اين دو نيرو، كه البته من سهم اصلي را به عهده نيروهاي سياسي میگذارم، ترغيب آنها سبب شد كه آقاي خاتمي وارد اين عرصه بشود.»3
پانوشتها:
1- روزنامة جمهوری اسلامی، 13/4/1390، همچنین کتاب انقلاب و روشنفکران، صص 160 و166.
2- گفتوگوی حسین سلیمی با محمدرضا خاتمی، ویژهنامه روزنامة ایران، 11/4/1384.
3- همان.