اجتماعی بودن و قرآن(پرسش و پاسخ)
پرسش:
از منظر آموزههای وحیانی اسلام کدام دیدگاه اجتماعی «مدنی بالطبع» یا «مدنی بالاضطرار» مورد تایید است؟
پاسخ:
در آموزههای قرآن کریم این بحث به صورت نظری و مستقل مطرح نشده که آیا انسان «مدنی بالطبع» است یا مدنی «بالاضطرار»، لذا باید ببینیم آموزهها و تعالیم وحیانی اسلام بر اساس کدام دیدگاه تنظیم گردیده است. اما ابتدا لازم است این دو دیدگاه را اجمالا تشریح کنیم!
1- مفهوم «مدنی بالطبع»
اگر انسان، بالفطره و بالطبیعه اجتماعی باشد. یعنی بر اساس خلقت خاص خود، به صورت یک جزء از یک کل آفریده شده است. یعنی هر فرد به صورت یک جزء از کل انسان آفریده میشود و سعادت و کمالش جز در کل، صورت نمیپذیرد. یعنی اگر از کل جدا شود، همان جدایی از کل موجب باز ماندن او از سعادت خواهد بود. مثال ساده: شاخه درخت به عنوان یک جزء از کل درخت آفریده شده که تمامی تغییر و تحولات آن وقتی است که جزیی از کل درخت باشد. جدایی از کل درخت مساوی است با از دست دادن موجودیت و کمال خود. همچنین هر یک از اعضای بدن انسان زمانی به کمال خودش میرسد که با کل بدن انسان در ارتباط باشد، و در صورت قطع از کل بدن، موجودیت و کمال آن هم از بین میرود.
2- مفهوم «مدنی بالاضطرار»
اما اگر انسان مدنی بالاضطرار باشد، معنایش این است که در طبیعت به صورت یک کل منفرد و مستقل آفریده شده است نه به عنوان جزیی از یک کل. یعنی در رشد و سعادت و کمالش به خودی خود نیازی به یک کل ندارد که جزیی از او قرار بگیرد، بلکه یک محرک و عامل خارجی (نه نیاز درونی و ذاتی او) سبب میشود که انسان در اجتماع زندگی کند. مثل اینکه بگوییم انسان در مسکن زندگی میکند به واسطه مصون ماندن از یک عامل خارجی به نام سرما یا گرما. یا به خاطر مصونیت از تهاجم بیرونی و یا ناتوانی در رفع نیازهای خود زندگی در اجتماع را بالاضطرار میپذیرد و این غیر از آن است که انسان نیاز ذاتی و درونی به اجتماع دارد. بنابراین با این دیدگاه هر چقدر انسان نیازش به جامعه کمتر باشد و بتواند خود را از جامعه جدا کند، بهتر به سعادت و کمال خودش میرسد.
3- دیدگاه قرآن
از منظر آموزههای وحیانی اسلام و تعالیم حیاتبخش آن، دیدگاه اول یعنی مدنی بالطبع بودن انسان با آیات قرآن انطباق دارد که در اینجا به دو آیه شریفه در این خصوص اشاره میکنیم: 1- آیه شریفه 13 سوره حجرات میفرماید: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم. و (سپس) شما را تیرهها و قبیلههای (مختلفی) قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. ولی گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است. همانا خداوند دانا و آگاه است.
این آیه شریفه دو هدف عمده را بیان میکند: 1- اینکه شعبه شعبه بودن و قبیله قبیله بودن ملاک کرامت، امتیاز و تبعیض نیست 2- اینکه شعوب و قبایل وسیلهای است که مردم یکدیگر را بشناسند، چون باید با هم ارتباط داشته باشند. پس این نوعی دعوت به اجتماعی بودن است، چرا که لازمه اجتماعی بودن شناختن است.
2- آیه شریفه 32 سوره زخرف: «سران مشرکین میخواهند، رحمت خاص خداوند برای ایشان باشد. ای پیامبر آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟! (تا به هر کس دلشان بخواهد با معیار غلط خودشان، نبوت و قرآن ببخشند؟! یا) ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میان آنان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم. تا آنها یکدیگر را به خدمت بگیرند. (اگر چنین نبود هیچ انگیزهای برای حرکت و فعالیت و رقابت در جامعه و اجتماع وجود نداشت و بسیاری از امور ضروری معطل میماند. لذا) رحمت پروردگار تو از تمام آنچه گردآوری میکنند برتر و بهتر است. (همه اینها وسیلهاند برای به جریان افتادن زندگی اجتماعی و شأن انسانها را مشخص نمیکنند)
نکات کلیدی این آیه شریفه عبارت است از: 1- مقصود از تقسیم معیشت مال و ثروت نیست، بلکه وسایل و امکاناتی است که انسان برای تحصیل مال و ثروت دارد. مانند استعدادهای فنی، بدنی، هوش و...
2- این استعدادها یکسان نیست، بلکه مراتب دارد 3- همین اختلافها در استعدادهای انسانها سبب شده تا جذب یکدیگر شده و همه مسخر یکدیگر شوند، و همه به طور طبیعی در زندگی اجتماعی یکدیگر را به کار گیرند، و چرخه حیات اجتماعی انسان استمرار یابد.