«حائل » سخت و واقعی!
پژمان کریمی
طی یک دهه پیش، رسانههای فارسی زبان معاند، تمامی تلاش خود را کردند که مجریان و بازیگران و خوانندگان و... در مجموع چهرههای مشهور داخلی را به سوی خود جذب کنند و به کارگیرند.
هدف آنان این بود که با جذب چهرهها به عنوان افراد صاحب شهرت در جامعه:
اولا؛ مخاطبان و دوستداران چهرهها، نسبت به حقانیت و جایگاه نخبگانیِ نظام، دچار شبهه یا بدبینی شوند.
دوم؛ مجموعه عوامل پایگاههای فرهنگی و رسانهای نظام، دچار تشتت نمایش داده شود.
سوم: رسانهها و به ویژه رسانه ملی، با فقر عناصر و هنرمندان کارا و متعهد توصیف گردد.
چهارم: ماشین تبلیغاتی نظام، با اختلال در کارکرد مواجه شود.
پنجم: تخاصم علیه نظام با استفاده ابزاری از اینگونه چهرهها تشدید شود و یا استمرار یابد.
معاندین برای رسیدن به اهداف منحوس خود جدی بودند.
اخذ ویزا و مجوز اقامت و کار دائم، در اختیار گذاشتن محل اسکان و برقراری حقوق ماهیانه و... از وعدههای آنان به برخی چهرهها بود. وعدههایی که گاه در رابطه با برخی سادهلوحان ضعیفالنفس، موثر واقع شد و پای آنان را به کشورهای غربی و آسیایی و رسانههای دشمن و سینمای غربی و هالیوودی باز کرد.
هر چهرهای که به رسانهای معاند راه مییافت تا چند روز احترام میدید؛ لباسهای رنگارنگ و گران قیمت، تریبونی جدی برای حرف زدن و خود را به رخ کشیدن!
کم نبودند چهرههایی که کوشیدند، مهاجرت یا فرار خود از ایران را باز کردن درِ قفسِ انزوا و طرد و محرومیت جلوه دهند و محل جدی زندگی وسکنایشان را بهشتی بزرگ و دلانگیز توصیف کنند. اما مدت زمان زیادی نمیگذشت که ناگهان حضور رسانهای این افراد کمرنگ و کمرنگتر میشد و در نهایت اغلبشان به انزوا رانده میشدند. طبیعی هم بود زیرا، قرار نبود و نیست که رسانههای دشمن هزینههای سنگین تحمل مهاجران و فراریان را متقبل شوند. اگر هم افرادی اجازه مییافتند در عرصه رسانه فعال بمانند؛ تنها برای این بود که زمینه فریب همچنان بپاید و «دیگران «گمان نکنند، در صورت ترک ایران، حضورشان در خارجه و در رسانهای معاند، صرفا ابزاری و موقت است!
برای چهرههای فریبخورده اما زندگی در فرنگ؛ رنگِ رنج و ملال و ذلت داشت و دارد. یکی از بازیگران مهاجر، ماهها در زیرزمینی در پاریس اقامت کرد و ناچار شد پس از مدتی در خدمت یکی از نشریات پورنو قرار گیرد. یک چهره دیگر که از شبکه دولتی صدای آمریکا سر در آورده بود، پس از مدتی مجبور شد به حضور در یک رادیوی محلی فارسی زبان رضایت دهد. بازیگری که در سینما و تلویزیون ایران حاضر بود، پس از بازی در چند سریال سخیف، به کانادا رفت و متصدی فروش بلیط هواپیما شد. چندین بازیگر دیگر که رویای درآمد کلان درترکیه را داشتند؛ سرافکنده به ایران بازگشتند.
ماجرای جذب چهرهها همچنان البته ادامه دارد. رسانههای خصم مردم حالا در پی این هستند که پای چهرههای بیشتری را به غربت و فرنگ باز کنند. آنها منتظر رغبت چهرهها نمیمانند. کافی است که یک چهره درباره یک رخداد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، دیدگاهی هر چند سخیف و بیارزش را در فضای مجازی منتشر کند. این رسانهها مرتب آن دیدگاه را بازنشر میکنند. کاربران جعلی در شبکههای اجتماعی مبلغ آن چهره میشوند.کم کم همان چهره خود را میان معرکهای میبیند. حس میکند هویتی سیاسی یافته است که اگر آن هویت را کتمان کند، به حیثیت اجتماعیاش لطمه میخورد. اصرا بدان هویت، او را تبدیل به مهره و بازیگری سیاسی میکند که تنها راه بقا و جایگاه به اصطلاح هنری و فرهنگیاش، حضور در بطن رسانههای معاند است بیآنکه بداند، مدتی طولانی از برای جولاندهیاش متصور نیست و دیری نمیگذرد که او هم با دستان معاندین راحت و با بیرحمی، به گوشهای پرتاب میشود!
اما رسانههای دشمن نیز چون چهرههای مرعوب و فریب خورده، شکست را تجربه کرده و میکنند. شکست از چه؟ در نائل شدن به اهداف پلید خود در جذب چهرههای داخلی! نامها را مرور کنیم! آنهایی که مهاجرت کردند یا فرار کردند و خود را در قواره یک ضدانقلاب دو آتشه نشان دادند، چه دستاوردی داشتند؟ برای رسانههای معاند چه دستاوردی داشتند؟
چهرهها، هوادارانی دارند. هوادار فهیم، هنرمندی را دوست دارد که صادق است، دروغ نمیگوید، برای هوادار خود احترام قائل است، هنرش را به اجنبی نمیفروشد، تهمت نمیزند، به ارزشهای والای الهی و انسانی اهانت نمیکند، اعوجاج فکری ندارد، مستقل است و نه جیرهخوار این و آن! وطنش را دوست دارد و برای زندگانی چند روزه، و برای خوشامد رسانههای ضدایرانی و دین ستیز، به دروغ و هتاکی روی نمیآورد. وقتی یک چهره با مهاجرت یا فرار خود در نزد مخاطب و هوادارش بیاعتبار میشود، رسانهای که از این هنرمندِ چهره استقبال میکند نیز بیاعتبار جلوه میکند. این چنین آیا رسانههای معاند از قِبَلِ مهاجرت یا فرار یک چهره، به اهداف پنجگانهای که در پیشانی مطلب برشمردیم، نائل میشود؟ هرگز!
درک این کلمه- هرگز- برای افراد بیبصیرت بسی سنگین است زیرا بیبصیرتی بیگمان، حائلی میان فرد و واقعیت است.