جلوههایی از آداب معاشرت در سیره امام خمینی(ره)
در معاشرتها، میتوان به بهرههای منفی و مثبت دست یافت. افراد به هنگام معاشرت با دیگران، ناگزیر از سخن گفتن، کنش یا واکنش هستند. بیگمان هر کس خواهناخواه سیرت خود را در گفتار و کردارش نشان میدهد و سبب جذب یا دفع دوستان و دیگران میشود. آنچه در جاذبهها و دافعههای گفتاری و رفتاری، بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکند، ادب ورزی یا بیادبی است. بسا افراد که بر اثر گفتن سخن نسنجیده یا رفتار غیر منتظرهای باعث رنجش خاطر کسی شده یا قهر و کین او را برانگیختهاند. به هر حال، معاشرت را میتوان به منزله آینهای شفاف دانست که سیرت و روش افراد را آشکار میسازد. بیگمان کسانی آینه سالم و بیغبار دارند که راه و رسم معاشرت را آموخته باشند و در حضور دیگران ادب ورزی کنند. اینگونه افراد در نظر مردم محبوب بوده و غیبتشان سبب دلتنگی گشته و مهر و محبت دیگران را برمیانگیزند؛ بیگمان حضرت امام یکی ازهمین انسانها بود که اصول و آداب معاشرت را در رفتار و گفتار به نمایش گذاشته بود و ما در ادامه به برخی از زوایای این ویژگی برجسته ایشاناشاره میکنیم. گفتنی است این مطلب از سایت موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) انتخاب شده است.
جویای احوال دیگران شدن
یکی از خصوصیات حضرت امام، مقام «جمعالجمعی» ایشان بود. شاید تعبیر دیگر آن، این باشد که امام ضمن توجه به مسائل بزرگ، مسائل کوچک را نیز فراموش نمیکردند. مثلاً اگر با کسی که یک وقتی خدمتی کرده بود، برخورد میکردند، هم احوال او و هم احوال خانواده و بچههای او را میپرسیدند. به عنوان مثال اگر یکی از این بچهها تازه عروسی کرده بود، درباره بچههای آنان هم میپرسیدند.[1]
این شیوه اخلاقی امام، بیتردید سبب استحکام روابط جمعی ـ عاطفی میشود و دیگران را به ضرورت رعایت نکته بینی در معاشرت با دوستان، آشنا و پایبند میسازد.
یادکرد دوستیها و دوستان گمنام
امام، گاهی نسبت به افرادی که به نظر دیگران نمیآمدند، نظری ویژه و محبت آمیز داشتند. از جمله مرحوم شیخ مسیّب که از علاقهمندان امام در نجفاشرف بود و مدت کمی قبل از رحلت امام، در اثر بیماری سرطان فوت کرد. حضرت امام، فوق آنچه در مورد مثل ایشان متصور و متوقع بود، تا آخرین روزهای حیات وی، نسبت به او اظهار علاقه میفرمودند تا جایی که یک بار در محضرشان نامی از ایشان مطرح شد، حضرت امام در مقام سؤال فرمودند: «شیخ مسیّب خودمان؟»[2]
کسانی که محبتها و رفاقتهای دیرینه را پاس میدارند، بیگمان عواطف انسانی و متعالی خود را در لابهلای مشغولیتهای خرد و کلان خویش کم رنگ و ناپدید نساختهاند. چنین افرادی خود را از بند اسارتهای نفسانی رهانیده و عناصر قابل اعتمادی میباشند.
پیشگیری از رشد قهر و کدورت
روزی یکی از دوستان که در اثر برخورد ناخوشایند فردی تازه وارد در مسیر، ناراحت شده و برگشته بود، حضرت امام در اولین لحظاتی که مشرف شدیم، سراغ ایشان را گرفتند که موضوع به عرض رسید. بلافاصله با تبسمی تأثرآمیز و محبت انگیز فرمودند: «اگر یک... ایشان را ناراحت کرده، چرا با ما قهر کردهاند؟». ایشان با اطلاع از... اظهار محبت امام، متأثر و طبق روال به کار خود ادامه دادند.[3]
شاید افرادی از چنین مواردی به سادگی عبور کنند اما بیشک در برخورد با پیامدهای رنجش خاطر دیگران ـ که دیر یا زود آشکار میشود ـ با مشکل روبرو خواهندشد. حضرت امام با حرکت معاشرتی مناسب و به هنگام خود، غبار قهر و کدورت را با تبسم و عبارتی کوتاه میزدایند، در حالی که آن شخص انتظار چنین لطفی درباره خویش را نداشت.
پاسخ دادن به نامههای کودکانه
دختر بچه شش سالهای برای امام نوشته بود که: امام! خیلی دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولی اعضای دفتر نمیگذارند. آقا با خط خودشان نوشتند: بسمه تعالی. دخترم نامه ات را خواندم، مطالعه کردم، تو هر موقعی که دلت میخواهد، میتوانی بیایی اینجا.ایشان ما را موظف کردند که باید این نامه را به در خانه این شخص برسانید تا هر موقعی که این بچه دلش خواست بیاید اینجا.[4]
خاطرههای مثبتی که از بزرگان و ادب و اخلاقشان در ذهن کودکان شکل میگیرد، الهامبخش زندگی انسانی و کریمانهای خواهد بود که آنان وصف آن را در حیات انبیا و اولیای حق شنیدهاند و بدان دل بستهاند. برخورد مهربانانه و فروتنانه حضرت امام در ارج نهادن به خواسته و نامه یک کودک، نمودار منزلتی است که ایشان برای کودکان در جامعه قائل
بودند.
عدم مزاحمت برای دیگران
این اواخر بود که خبر رسید که گروهی از ایران به دستور شاه آمدهاند امام را ترور کنند... اواخر سال 46 و اوائل سال 47 ـ ما احساس وظیفه شرعی کردیم که باید امام محافظت بشود و بر این اساس در حدود 7 و 8 نفر از برادران بودیم که تصمیم گرفتیم که هر شب همراه امام به حرم برویم... شب اول بود، امام که آمدند به طرف حرم، ما هم به دنبال ایشان حرکت کردیم. چند قدمی که راه رفتیم، سر کوچه رسیدیم، امام برگشتند و فرمودند که برگردید... در شبهایی که حرم بسیار شلوغ میشد و ایرانیهایی که میآمدند برای زیارت، هجوم میآوردند دست امام را ببوسند و احیاناً امام در فشار قرار میگرفتند. ما میآمدیم که یک مقداری راه باز کنیم. بارها شد که امام فرمودند ـ در همان میان جمعیت فرمودند ـ فشار نیاورید به مردم، و ما را کنار میزدند که مردم، آزاد باشند و به مردم بیاحترامی
نشود.[5]
رعایت مردم در معاشرت جمعی، حاکی از اعتقاد و پایبندی به حقوق آنان است که همواره مدّ نظر و مورد عمل امام خمینی بوده است. سکوت و بیتفاوتی در هنگام مشاهده اقدامهای ناپسند نسبت به مردم، نقش بسزایی در کاهش اعتبار اخلاقی و اجتماعی رهبران و نیز تضعیف روابط عاطفیشان دارد. از این رو حضرت امیر(ع) از مالکاشتر میخواست که محل حکمرانی خود را بیحاجب و نگهبان نگهدارد تا مردم به آسانی با او دیدار و گفتوگو کنند.
سادگی در آمدوشدهای روزانه و شبانه
یادم میآید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، لذا پشت سر آقا به طرف حرم مطهر حرکت کردیم. امام وقتی متوجه حضور ما شدند، ایستادند و فرمودند: آقایان فرمایشی دارند؟ گفتیم: نه! عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذت میبریم.ایشان فرمودند: شکر الله سعیکم. من از این کار شما تشکر میکنم. شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود.[6]
تقدم سادگی بر تکلف در معاشرت امام خمینی به صورت امتیازی برای منش و روش معظمله درآمده بود و نیز میتوانست سرمشقی برای کسانی باشد که میخواهند زعامت دینی و اجتماعی امت را در دست بگیرند. بیتردید این ویژگی اخلاقی و معاشرتی حضرت امام، از زبونی مرید و مرادپیشگی در محیطهای علمی و حوزوی میکاست و دوستداران را به تلاش برای ترفیع دانش و تهذیب نفس برمی انگیخت.
ظهور ذوق و لطافت روحانی در معاشرت
بعضی اوقات که خدمت امام میرسیدم، غزلهایی را که به نظرم زیبا بود برایشان میخواندم. مثلاً: غزلی را در روزنامه میدیدم و به نظرم میرسید که غزل زیبایی است، آن را میخواندم و میدیدم که ایشان با چه شوق و علاقهای گوش میدهند و خوششان میآید. گاهی هم شعرهایی را که میخواندم، نقد میکردند.[7]
معاشرتهای آمیخته به ذوق و هنر و عرفان، نقشی تعیینکننده در تلطیف روح معاشرتکننده و معاشرت شونده دارد. حضرت امام با گرایشهای ادبی و عرفانی خویش در متن رهبری دینی ـ سیاسی مردم، کوشیده بود تا همواره معاشرتهای رسمی و خانوادگی شان، رنگ محبت و شفقت به خود
بگیرد.
توجه داشتن به آسایش همسایگان
خانهای که امام در بدو ورود به پاریس در آن اقامت کردند، در یکی از محلههای پاریس و متعلق به یکی از دانشجویان بود که آن را اجاره کرده ولی در آن ننشسته بود....چون این خانه در طبقه چهارم یک ساختمان بود و در آن، زیاد رفت و آمد میشد و همسایهها ناراحت میشدند، تصمیم گرفتند جایی باشند که مزاحمتی برای کسی فراهم نشود. لذا به یکی از روستاهای پاریس (نوفل لوشاتو) تشریف بردند.[8]
به دلیل حضور جمعیت زیاد و رفت و آمد مداوم، امام خیلی سفارش کرده بودند مبادا حرکت یا رفتاری شود که همسایهها که همه مسیحی بودند، ناراحت بشوند... این رعایت و اخلاق باعث شده بود موقعی که امام میخواستند به ایران بیایند، همه اهل محل و مردم دهکده نوفل لوشاتو از دوری ایشان و رفتنشان ناراحت بودند. به همین دلیل مقداری از خاک فرانسه را به عنوان هدیه به امام دادند.[9]
هیچ فرد و دستهای به اندازه همسایگان، از روحیات و خلقیات آدمی مطلع نمیباشند. در واقع هر همسایهای میزانی برای شناخت شخصیت و اخلاق و رفتار انسان است. شکی نیست که رعایت حقوق همسایگان به رغم روشن بودن آن، در عمل چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. حساسیت و سفارش حضرت امام نسبت به آسایش همسایگان، بویژه در سرزمین مسیحی نشین فرانسه، تجلی اخلاق پیامبرانه ایشان بود. هدیه دادن همسایگان مسیحی ـ فرانسوی، در حقیقت سمبل عاطفه و رضایت خاطر آنان از منش و کنش امام خمینی به شمار میآمد. زنده یاد حاج سید احمد خمینی در گفتاری از بزرگواریهای اخلاقی پدر چنین یاد میکند: پس از آنکه هجرت از پاریس و سفر امام به ایران قطعی شد. امام به من دستور دادند که در نوفل لوشاتو به منزل همسایگان بروم و از اینکه در مدت اقامتشان از سکوت حاکم بر دهکده محروم شدهاند، از طرف ایشان از آنها عذر بخواهم. من به اتفاق آقایاشراقی و یکی دو نفر دیگر به دیدار همه همسایههای آن دهکده رفتیم و پیغام امام را رساندیم.[10[
نظیف و تمیز بودن پوشاک
در معاشرت
امام لباس تمیزی میپوشیدند. من یک بار نیز به خاطر ندارم که بر لباس ایشان کوچکترین لکه یا کثیفی دیده باشم. امام مقید بودند که کفش تمیز و جوراب مرتبی بپوشند، عمامه خود را مرتب و حتی گاه و بیگاه پیراهن خود را لاجورد بزنند. خلاصه آنکه در جامعه به صورت یک انسان پاک و منزه ظاهر میشدند.[11]
بخش چشمگیری از آداب معاشرت انسانهای برجسته، در رفتار و طرز پوشاک آنان نمود مییابد. کسانی که در هنگام معاشرت جمعی، اصول نظم و نظافت نسبت به پوشش و آرایش متناسب سر و صورت خویش اهمیت نمیدهند، کمترین جاذبه رفتاری و اخلاقی نخواهند داشت. حضرت امام با مقید بودن خود به این امور به صورت اسوهای برای روحانیون درآمده بود؛ آن هم در دورهای که برخی تظاهر به زهد منفی داشته و یا به منظور عوام فریبی، پروایی از پوشیدن لباس چرکین و ناآراستگی وضع خویش نداشتند. خانم مرضیه حدیدهچی از همراهان حضرت امام در نوفل لوشاتو، در ارتباط با مراقبت ایشان هنگام پیادهروی در ایام زمستان نسبت به تمیز نگهداشتن کفشهای خود، چنین میگوید: بعضی وقتها، برف و باران بود که امام تشریف میبردند برای نماز و هنگامی که برمیگشتند کفش هایشان مقداری گلی و کثیف میشد. من چون دوست داشتم، با دستمالی گلهای روی کفش هایشان را پاک میکردم. همین قدر که امام متوجه این موضوع شدند، مواظب بودند که گل و لای به کفشهایشان نچسبد.[12]
آرامش بخشیِ معاشرت با امام خمینی
بعضی اوقات کسانی که از شدت گرفتاری و ناراحتی دچار یأس و پریشان حالی میشدند، به خدمت حضرت امام میرفتند و میپرسیدند که به طور مثال فلان مشکل را چه باید کرد؟ امام با آرامش باطنی و صفایی که از خصوصیاتشان سرچشمه میگرفت، میفرمودند چیز مهمی نیست و واقعاً مشکل برطرف و قضیه حل میشد. واقعیت این بود که بیشتر افراد که به خدمت امام میرفتند، با اضطراب و ناراحتی خیال میرفتند، اما آرام و آسوده از نزدشان
بر میگشتند.[13]
اساسیترین بُعد در آداب معاشرت اولیای خدا ـ که دلهای روشنشان به یاد حق آرام گرفته است ـ آرامش بخشیدن به مخاطبان مضطرب و مأیوس و اندوهگین خویش است. این واقعیت نه فقط میان اولیا و غیر اولیا مشهود است، بلکه میان اولیا نسبت به یکدیگر نیز به چشم میخورد. حضرت امیر(ع) که خود ولی کامل حق است، در معاشرت با رسول خدا(ص) این احساس را دارد و در سایه آن حضرت، احساس آرامش میکند. ایشان، هنگامه سخت کارزار اسلام و دشمنان را یادآور میشود که به پیامبر بزرگوار پناه جسته و از روح آرام یافته او مدد میجستند. اساساً ملاقات و معاشرت با ارباب معرفت و عرفان در هر زمانی و مکانی به همین منظور صورت میگرفته است. در زمانه ما حضرت امام در مواقع گوناگونی ـ که هر کس به طور طبیعی دچار اضطراب میشد ـ هم دل آرام بودند و هم آرامش بخش معاشران و دوستان.[14]
رعایت مسائل شرعی در معاشرت
مساحت حیاط حدود 50 متر بود و فرش هم به اندازه کافی نبود. از این رو افراد عباهایشان را تا میکردند و به عنوان سجاده و زیرانداز، روی آن به نماز میایستادند. وقتی حضرت امام از اتاق اندرونی... برای اقامة نماز وارد حیاط میشدند، برای رسیدن به جلوی جمعیت میبایست از میان صفوف جماعت عبور کنند. تمام افراد حاضر بیگمان افتخار میکردند که عبایشان با قدم مبارک حضرت امام متبرک شود و علیالقاعده معظمله نیز به این نکته واقف بودند. با این حال، هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفشها بود و چه در مسیر که عباها پهن بود، حضرت امام با حرکتی مارپیچ و برداشتن گامهای مناسب، با دقت سعی میکردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفشها بگذارند و نه روی عباهای دیگران.[15]
معاشرتهای تأثیرگذار ـ که از ویژگیهای پارسایان است ـ همواره بر پایه تقوای الهی در روابط جمعی شکل میگیرد. آنان در حقیقت، معاشرت با دیگران را ظرف مناسبی برای عمل صالح و نیز تعلیم معنوی دیگران تلقی میکنند. از این رو ادب ورزی دینی شان در جمع یاران و شاگردان، سبب میشود که آنان به نکتههای فراموش شده در ارتباط با حقوق همنوعان بیندیشند. حضرت امام که خود متخلق به اخلاق و آداب الهی بودند، با عمل و رفتار شرعی خود، آموزگار عابدانی میشدند که باید آموزههای معاشرتی اسلام را بیاموزند. بیگمان اقدام امام از این نوع، تأثیر بسزایی در توجه یافتن همگان به حقوق مردم داشته و افراد را از ظلمهای بزرگتر باز میدارد. باید دانست که معاشرت امام در خانه نیز به همین منوال بود. ایشان به اعضای خانواده خود نیز اجازه تصرف در اموال عمومی را نمیدادند. یادگار امام؛ حاج احمد آقا خمینی ـ که ایشان را از هرگونه حرکت خلاف شرع پیراسته میدانست ـ در این باره میگوید: امام به حدی در مصرف وجوهات و بیتالمال احتیاط میکردند که برای خرید یک پنکه برای منزلشان در نجف، فریاد میزدند که مرا به جهنم نفرستید و اجازه نمیدادند که همسرشان به خاطر فرزند شهیدش یک تلفن به ایران بزند؛ آن هم شب یا چند شبی پس از شهادت فرزندش که میخواست احوالی از بچههایش، که در ایران ساکن بودند، بپرسند. امام این را خلاف شرع میدانستند.[16]
همکاری با دیگران
روزی بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود، پس از صرف غذا و جمع کردن ظروف، دیدم که امام به آشپزخانه آمدند. چون وقت وضو گرفتنشان نبود،... پرسیدم: «چرا امام به آشپزخانه آمدند؟» امام فرمودند: چون ظروف امروز زیاد است، آمدم کمکتان کنم.[17]
تعاون در امور، از دیگر اصول معاشرت اجتماعی در اسلام است. نمونههای بسیاری را میتوان در سیره نبوی و اولیای حق سراغ گرفت که بیانگر شرکت در کار و تلاش گروهی است. درباره حضرت رسول(ص) گفتهاند که ایشان در معاشرت و سفری که با اصحاب خود داشت، به هنگام غذا پختن، کار گردآوری هیزم را به خود اختصاص داد. حضرت امام به رغم مسئولیتهای زیاد و فراغتهای اندک در پاریس، حتی از وظیفههای معاشرتی و اخلاقی خویش غفلت نمیورزد؛ زیرا آداب معاشرت اسلامی، تقسیم وظایف و تقویت روحیه تعاون و همکاری معاشران را بیان میکند و یک مسلمان موظف است که تکلیف اجتماعیاش را به عهده بگیرد.
ریاگریزی در معاشرت
من دانشگاه که میرفتم، لباسم مشکی بود. چون با لباس مشکی میرفتم، راحتتر بودم. یک روز که از دانشگاه آمدم، مستقیم آمدم منزل آقا. امام داشتند توی حیاط قدم میزدند، تا وارد شدم اخمی به من کردند و گفتند: این چه وضعی است؟ گفتم چطور؟ گفتند: چقدر نامرتبی! چرا این رنگ را پوشیده ای؟ گفتم: آقا دانشگاه بودم. گفتند: این ریا است. این کار تو ریا است! گفتم: چرا؟ گفتند: کفش کهنه پوشیده ای، رفتهای دانشگاه. این ریا است![18]
معاشرتهای ریاآلود، از یک سو ایمان و اخلاق فرد را تهدید میکند و از دیگر سو ذهنیت دیگران را به خطا افکنده و آنان را به تصورهایی غیر واقعی درباره ما وا میدارد. امام خمینی در عین حال که به ارزشهایی چون قناعت و ساده زیستی در معاشرت پایبندی داشت، از هرگونه ریاکاری نفرت داشت. در برخی موارد شاید قصد ریا در میان نباشد اما ممکن است این تصویر زشت را در ذهنها ایجاد کند. از این رو باید در معاشرت با دیگران به طرز استفاده خود از لباس، توجه کرد.
شوخطبعی در معاشرت
وقتی امام در اوایل پیروزی انقلاب از تهران به قم رفتند، دسته دسته قشرهای مختلف به دیدار ایشان میآمدند. از جمله روزی عدهای از کشتی گیران با بدنهای ورزیده و پیراهنهای آستین کوتاه خدمت امام رسیدند. امام آنها را مورد تفقد خاصی قرار داد و بیاناتی راجع به اهمیت ورزش و اینکه عقل سالم در بدن سالم است، ایراد فرمودند. به ورزشکاران هم که دچار تعجب شده بودند، اجازه داد اظهاراتی بکنند... امام نتوانستند خودداری کنند و با خنده اظهار داشتند: من از این بازوهای شما خوشم میآید.[19]
بشّاش و شوخ طبع بودن از خصوصیات معاشرت اسلامی است. لطایف زیادی درباره بزرگان و شوخی آنان با دوستان روایت کردهاند که همه و همه از ضرورت شادی و شادمانی در جمع یاران حکایت دارد. اساساً یک آدم خشک و عبوس نمیتواند به دیگران مجال ملاقات و گفتوگو دهد و به تعلیم و تزکیه روان آنان بپردازد. حضرت امام در برابر دشمنان دین و مردم چهرهای پرصلابت و خشن داشت اما در میان مردم و نزدیکان و دوستان، اهل صفا و ملایمت و مزاح بود. البته ناگفته نماند که ایشان هیچ گاه جانب وقار و متانت را فرو نمیگذاشت و در شوخ طبعی از حدود اخلاق خارج نمیشد. امام بیشتر تبسم میکرد و کسی صدای خنده او را نشنید. در حقیقت، میتوان گفت که متانت و صمیمیت و نشاط و کوشش و تواضع، منظومه اخلاقی امام را ساخته بود.
هدیه دادن به همسایگان مسیحی
شب تولد حضرت عیسی (ع) امام پیامی برای تمام مسیحیان جهان دادند که خبرگزاریها پخش کردند. در کنار این پیام، به ما دستور دادند این هدایایی را که برادران از ایران آوردهاند که معمولاً گز، آجیل و شیرینی بود، بین اهالی نوفللوشاتو تقسیم کنیم. ما این کار را انجام دادیم و در کنار هر بسته یک شاخه گل قرار دادیم. چند جا که رفتیم احساس کردیم برای کسانی که در غرب اثری از این عاطفهها و محبتها حتی در بین فرزندان و پدران خود سراغ ندارند، بسیار عجیب است که شب میلاد حضرت مسیح(ع)، یک رهبر ایرانی که غیر مسیحی است، اینقدر به آنها نزدیک است و احساس محبّت میکند. از جمله خانمی بود که وقتی هدیه امام را گرفت، چنان هیجانزده شد که قطرات اشک از چهرهاش فرو ریخت. این طرز رفتار امام آنچنان در آنها اثر گذاشت که از ایشان وقت ملاقات خواستند. امام بیدرنگ وقت دادند. آنها ده پانزده نفر از اهالی محل بودند که با شاخههای گل آمدند. امام به مترجم فرمودند که احوال آنها را بپرسید و ببینید که آیا کار و نیاز خاصی دارند؟ گفتند: نه، هیچ کاری نداریم. فقط آمدهایم امام را از نزدیک ببینیم و این شاخههای گل را به عنوان هدیه آوردهایم. امام با تبسّم، شاخههای گل را یکی یکی از دست آنها میگرفتند و در میان ظرفی که در کنارشان بود قرار میدادند و آنها هم خیلی خوشحال از حضور امام رفتند.[20]
منبع: اصول اخلاقی، اجتماعی، اسلامی از منظر امام خمینی، ابوالفضل هدایتی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص23-36
[1]. پا به پای آفتاب، ج 4، ص 352، به نقل از آیتالله محمد عبایی خراسانی. [2]. در سایه آفتاب، ص 203. [3]. همان، ص 104. [4]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 197. [5]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 1، ص 40. [6].برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 130. [7]. همان، ص 175. [8]. ر.ک: سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 1، ص 43 ـ 44. [9]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 203. [10]. کوثر، ج 2، ص634. [11]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 153. [12]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 4، ص 51. [13]. پا به پای آفتاب، ج 2، ص. [14].268 ر.ک: همان، ج 5، صص 228 ـ 229. [15]. در سایه آفتاب، ص 51. [16]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 391. [17]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 4، ص 58. [18]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 34. [19]. امام خمینی در آینه خاطرهها، ص 54. [20]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، صص 202 ـ 203.