نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۳۹
«ولایت فقیه» دالّ مرکزی مخالفت ضد انقلاب با جمهوری اسلامی
شهریور 1385 بود که خاتمی با ویزای اختصاصی جرج بوش، به آمریکا رفت. خاتمی در آن سفر با سخنرانیهای خود در کلیسای واشنگتن و دانشگاههاروارد تلاش کرد تا از خود یک چهرة به اصطلاح معقول در نزد غربیها نشان دهد! خاتمی در آن سفر «هولوکاست» را یک واقعیت دانست و دولت اسرائیل را تأیید کرد و در دانشگاههاروارد گفت: «من بارها گفتهام که گفتمان دموکراسی، گفتمان بیبدیل در روزگار ماست.»
بعد از این سخنان بود که انستیتو واشنگتن (مؤسسه مطالعات خاورمیانه در آمریکا) در ارزیابی خود نوشت: «سخنان او در سفر به آمریکا نمونهای از ضعف فکری کسی است که میکوشد سستی ارادة سیاسی خود را در پس گزارههای فلسفیمآبانه بپوشاند... او در کلیسای واشنگتن کلیاتی نادقیق و خطاآلود دربارة تاریخ شرق و غرب بیان کرد. گزارههای فلسفی که به هیچ وجه مطابق با پارادایمهای فلسفی غرب نیست... آیا آقای خاتمی میخواست معرفت مخدوش خود را به رخ شنوندگان آمریکا بکشد؟ آیا او تصور میکرد دانشجویان دانشگاه هاروارد هم بهاندازة دانشجویان دانشگاه تهران نیازمند دانستن جزئیات تاریخی دربارة گذشته کشور خود هستند؟»1 به قول محمود سریعالقلم، خاتمی هم فلاسفة غرب را میشناسد، اما در حد یک پاراگراف! خاتمی چرا به این سفرها و سخنرانیها با ضعف و نقص اطلاعات خود اقدام میکند؟ او به دنبال چیست؟ غرب به افرادی چون او به چه چشمی نگاه میکند؟! ارزیابی فوق نمونهای از واقعیتهای سفر اینگونه افراد از ورای کفزدنها و تشویقهاست. او به سخن امام بدرستی گوش نداد و در نتیجه به این سرنوشت ناخوشایند گرفتار آمده است: «شما خیال نکنید که [در] غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمیگوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها درست کردند همة اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین میبرد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین میبرد، این غرب است که دارد شخصیت انسان را از بین میبرد و ما خیال میکنیم که غرب همه چیز دارد.»2
امام خمینی در زمان تبعید در نجف اشرف، به طور رسمی بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را تدریس کردند و حاصل آن کتاب ارزشمند و کمنظیر «ولایت فقیه» شد که در دسترس همگان قرار گرفت. بر مبنای استدلالهای قرآنی، روایی، منطقی و عقلایی، ایشان اثبات کردند که ولایتفقیه ادامه حکومت انبیاء و اولیاء الهی در عصر غیبت است- و صرفنظر از شئون- در اختیار ادارة جامعة اسلامی، همدوش و برابر با اختیارات آنان است. حکومت اسلامی، بدون حضور و نظارت و دخالت ولیِّفقیه، پوستة حکومت دینی است. ولیِّفقیه است که جان و روح و حقیقت حکومت دینی است. ولی فقیه با دو شرط مهم علم و تقوا و شرایط دیگری چون شجاعت، مدیر و مدبّر بودن، احاطه به مسائل جهانی، فقیه و مجتهد بودن، نسخة برابر با اصل ولایت در غدیرخم است، یعنی حاکمیت پارسایی، طهارت، و در یک کلمه همة خوبیها.
انقلاب اسلامی با وجود همین ویژگیها و پذیرش رهبری و ولایت امام خمینی بود که به پیروزی رسید و نظام طاغوتی و وابستة به ابرقدرتها را از بیخ و بن برکند و در برابر زیادهخواهیها و گزافهگوییهای ابرقدرتها- مخصوصاً آمریکا- ایستاد و «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» را مستقر ساخت و از همان ابتدا به فرهنگ مبتذل غربی «نه» گفت.
زمانی که طرح قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی مطرح بود، پیشنویسی تهیه شد و به رؤیت حضرت امام رسید. ایشان دستور دادند این پیشنویس در معرض افکار عمومی قرارد اده شود و با نظریاتی که دریافت میشود در مجلس خبرگان قانون اساسی مورد بررسی و تصویب قرار گیرد. در آن پیشنویس اوّلیه، اصل ولایت فقیه مغفول واقع شده بود. دولت موقت- که محل تمرکز نیروهای لیبرال و ملیمذهبی بود- از زمان مطرح شدن مجلس خبرگان به جای مجلس مؤسسان و نحوة انتخاب خبرگان و شرایط آنان، مخالفخوانی را شروع کرد و روشنفکران خارج از دولت نیز با قلم و رسانه، به شبههافکنی پرداختند. با طرح مسألة ولایت فقیه مخالفخوانیها تشدید شد و امام خمینی در زمان بررسی قانون اساسی و بعد از آن، مدتها به پاسخگویی به شبهات و آرام کردن فضای جامعه و تبیین و تشریح محاسن و ضرورتها و وظایف ولیِّفقیه پرداختند. حجم این بیانات در آن مقطع، حکایت از هجمة سنگین و پردامنة مخالفان میکند.
مهمترین خدشهای که روشنفکران- چه اهل دین و دیانت چه غیردینی آنان- به این اصل وارد میکردند، مسألة استبداد بود. آنان تجمیع قدرت در دست یک شخص را بنابر آنچه در غرب و شرق دیده بودند، علت دیکتاتوری میدانستند. این ظاهر قضیه در بسیاری از استدلالهای این اشخاص بود، اما بعضی از آنان نه از روی جهالت و غفلت، که از روی آگاهی، با این اصل مخالفت میکردند و میدانستند که با حضور ولیِّفقیه، امکان بیبند وباری فکری و عملی آنان و جولان غربزدگی در ایران وجود نخواهد داشت. ما بر آن نیستیم که به این شبهات و پاسخهای امام خمینی و دیگر متعهدان آگاه بپردازیم که در مبحث دیگر به تفصیل آمده است، طرح این مسئله برای آن است که ریشة مخالفتهای انجام شده را دریابیم و تفکر محمد خاتمی و همفکران او را با این اصل مهم قانون اساسی بررسی کنیم.
در کل، هدف اصلی ضدانقلاب، تبدیل حکومت دینی به یک حکومت لائیک است. حسن شریعتمداری در جلسه ضدانقلاب خارج از کشور میگوید: «بدون پردهپوشی بگویم که ما خواستار جایگزینی جمهوری اسلامی با یک جمهوری لائیک هستیم. در این هیچ تعارفی نداریم.»3 نظیر این جملة مختصر اما حاوی هدف اصلی مخالفان انقلاب از سوی دیگر افراد این طیف هم بیان شده است! تفاوت اصلی «جمهوری اسلامی» با نظام جمهوری لائیک هم در «اصل ولایت فقیه» است.
نشریة ضدانقلابی حقوق بشر چاپ خارج کشور مینویسد: «فرهنگ لائیک و غیراسلامی هرچه بالندهتر و متنفذتر شود، جا را برای فرهنگ ولایت فقهی تنگ میکند و این مسئله بدون شک محدود به حوزة فرهنگ نخواهد بود و به میدان سیاست نیز سرایت خواهد کرد.»4 نشریة پارسیان نیز در زمینة نتایج کنفرانسی که ضدانقلاب و روشنفکران وابسته در اشتوتگارت آلمان برگزار کردند، نوشت: «شرکت کنندگان در این کنفرانس بر یک نکته تأکید داشتند و آن لزوم نفی قانون اساسی جمهوری اسلامی به دلیل وجود اصل ولایت فقیه است.»5 حسین لاجوردی از ضدانقلابیون فراری، در اوّل تیرماه 1374 در مصاحبه با رادیو فرانسه گفت: «باید برای حل مسئله ایران، تکلیف مسئله ولایت فقیه مشخص شود و مسألة اصلی برخورد با ولایت فقیه است.»6
او که پایهگذار انجمن پژوهشگران ایران در خارج کشور برای پوشش علمی و فرهنگی دادن به اقدامات ضدانقلابیون است، پس از پایان کنفرانس لندن، در یک جلسة خصوصی در تبیین استراتژی و تاکتیکهای عمدة تهاجم فرهنگی یا به تعبیر او «راههای دفاع از فرهنگ ایران» چنین گفت: «اوّلاً نقش مذهب در ایران باید کمرنگ شود، البته این هدف، صرفاً با استفاده از روشهای فرهنگی قابل تحقق است. ثانیاً فراموش نکنیم تز جدایی دین از سیاست، همواره از اصول مبارزة ما با نظام است. ضمناً توجه کنید که عامل ناتوانی و عدم رشد و موفقیت ما در داخل کشور «ولایت فقیه» است. و در مجموع برای مبارزه با جمهوری اسلامی، ضمن آنکه یاری گرفتن از قدرتهای خارجی نباید فراموش شود، گروههای مخالف نظام باید براساس طرفداری از حکومتی ملیگرا، در قالب ایجاد دموکراسی و جامعة مدنی و مقابله و مخالفت با قدرت مذهبی و اسلامی، با هم همکاری کنند.»7
پانوشتها:
1- سایت خاکریز، 23/1/1388.
2- صحیفه امام، ج 8، ص 80.
3- هویت، ص 43.
4- شماره 26، سال هشتم، پاییز 1370 نقل از هویت ص 43.
5- شماره 14 مرداد 1374، چاپ آمریکا، نقل از هویت، ص 43.
6- هویت، ص 136.
7- هویت، ص 137.