حکایت دستفروشی که تولیدکننده موفقی شد
تمام موفقیتها بدون شک دلایلی دارند؛ یکی با پشتکار زیادش به موفقیت میرسد، دیگری با پشتوانه مالی یا اعتبار دیگران، یکی هم در کمال ناباوری در شرایطی قرار میگیرد که از دیدگاه خودش موفقیت محسوب میشود ولی در اصل میتوانست در جایگاه بهتری قرار گیرد.
البته هستند کسانی که بدون پشتوانه مالی و اعتباری، تنها با توکل به خدا و ایمان خود به موفقیت دست مییابند. ناصر تحسینی از جمله کسانی است که با توکل بر خدا از کودکی کار کرد و از کارش لذت برد، بدون توقف موانع را از سر راه برداشت تا اینکه به موفقیت رسید. او از 9 سالگی وارد مغازه پدرش شد، پدری که سالها، زمان را به دیگران دقیق تحویل میداد، ساعتسازی که به کوچکی عقربههای ساعت نان در میآورد اما امروز پسرش یکی از بزرگترین تولیدکنندگان اتصالات کشور است.
اولین ایده کاری
ناصر تحسینی میگوید: 9 ساله بودم که با پدرم به مغازه میرفتم، در گوشهای از مغازه کوچک ما ویترینی بود که گاهگاهی خاکی میگرفت، تصمیم گرفتم دستی به سر و گوشش بکشم و از آن استفاده کنم. این شد که تعمیرات رادیو را در همان ویترین کوچک آغاز کردم. رادیو را از مشتری میگرفتم به بازار میبردم، به تعمیرکار میدادم و بعد از تعمیر آنرا به مشتری تحویل داده و مابهالتفاوت پولی که این وسط میماند درآمد من بود. همان زمان دستفروشی هم قسمتی از درآمدم را تکمیل میکرد، با صدای بلند باقلوا میفروختم و هرچه باقلواها زودتر تمام میشد، کامم شیرینتر میشد. شربت میفروختم و انگار از تمام شدنش بود که من دیگر احساس تشنگی نمیکردم. به گزارش تسنیم، ناصر تحسینی سال 1339 در شهر زیبای زنجان متولد شد. او حالا 59 ساله است و زمانی که از خاطرات 50 سال پیش خود تعریف میکند حتی قطره اشک از روی دلخوری و ناراحتی در چشمانش نیست، لبخندی کوچک بر لب دارد و با افتخار تمام مسیر موفقیتش را تعریف میکند. میگوید از اینکه در سن کم وارد بازار کار شدهام خیلی خوشحالم. حاج ناصر شاگردی در چند صنف دیگر را هم تجربه کرده مثل لوازم خانگی، صوتی و تصویری و رنگرزی. او تمام این سالها کار کرده است و این همه تجربه خود را مدیون لطف خدا و پشتکارش میداند.
دوستانی که بال موفقیت شدند
حاج ناصر میگوید بعد از شاگردی در صنوف مختلف، وارد هنرستان شدم و در رشته برق ادامه تحصیل دادم. سال یازدهم هنرستان بودم که با چشمانم انقلاب پرشکوه جمهوری اسلامی را دیدم، با تحول بزرگی که در کشور اتفاق افتاد من هم دچار تحولی تازه شدم. تصمیم به درآمدزایی مستقل برای خودم گرفتم و تخصصم را از برق به سیمپیچی در مغازه کوچکی که اجاره کردم، تغییر دادم. اتفاق خوبی بود، در 59 سالگی متوجه شدم من در آن زمان چقدر خوشبخت بودم و چقدر یاری خداوند متعال شامل حال من بود.
حدوداً چند سال به کار سیمپیچی ادامه دادم، کاری که بسیار سخت و پیچیده است و این کاملاًً از اسمش پیداست. عاشق کارم بودم هر وقت در کارم مشکلی برای عیبیابی وسیلهای وجود داشت با علاقه و صبر زیاد آن را حل میکردم، در آن زمان بهترین دوست من، کارم بود ولی تعدادی دوست از دوران کودکی در کنارم بودند که گویا فرشتهای در مسیر موفقیت من بودند، فرستادهای از سمت خدا آن هم درست در نقطه انتخاب مسیر، بعد از چند سال فعالیت در رشته سیمپیچی یکی از دوستانم که کار تولید قطعات انجام میداد سری به من زد و گفت زنجان قطب چاقوی ایران است، ولی چرخهای سنباده در این شهر برای مصارف کارخانهها تولید نمیشود، از آن روز من شغلم را از سیمپیچی به تولید ماشینآلات و چرخهای سنباده تغییر دادم، به لطف و کرم خداوند متعال رونق در این کار با ما همراه بود.
تولید اتصالات، پیشنهادی جذاب
بعد از گپ و گفت با آقای تحسینی رسیدیم به اصل مطلب، آن هم تولید اتصالات، که چگونه با داشتن کاری خوب باز هم به فکر کار بزرگتری افتاد. میگوید: به لطف خداوند چند سالی در کار تولید چرخهای سنباده فعالیت کردم تا اینکه چرخش روزگار دوستی را سر راهم گذاشت که پیشنهاد کرد بهترین کار در حال حاضر تولید اتصالات است، هم بسیار پرمصرف است و هم دولت درصد بالایی از اتصالات را وارد میکند که با تولید آن هم به درآمد خوبی میرسیدیم و هم نیاز به واردات کمتر میشود. سال 70 بود که تصمیم به تولید اتصالات گرفتم. این کار را با 5 نفر شروع کردیم، سختی کارکم نبود از بودجه کم گرفته تا نیروی انسانی. با یاری خداوند و همدلی دوستان شروع کردیم، کم کم دستگاههای پیشرفتهتری به مجموعه اضافه شد، سختی زیادی را تحمل کردیم اما ناامید نشدیم و تا این لحظه توانستهایم بیش از 400 نفر را در کارخانه مشغول به کار کنیم و یکی از بزرگترین افتخاراتمان این است که توانستیم با پشتکار مداوم کمی از واردات اتصالات را با تولیدمان کاهش دهیم و به کشور خدمت کنیم.
ابتدا به دولت نامه نوشتیم تا بودجه در اختیار ما قرار دهد تا بتوانیم هواپیما یا هلیکوپتر تولید کنیم که متأسفانه موافقت نشد، اما ناامید نشدیم و حدوداً سال 80 بود که توانستیم اولین و تنهاترین هلیکوپتر رادیوکنترل ایران را تولید کنیم، یکی از زیباترین و پرافتخارترین تولیداتمان بود که تمامش را مدیون لطف خدا هستیم چرا که هیچ وقت ناامید نشدیم و نترسیدیم.
از مشکلات نترسید
حاج ناصر با کولهباری از تجربه و تحمل سختی، به جوانان کشور توصیه میکند که هیچ وقت نترسند، کاری نیست که انسان بخواهد و نتواند انجامش دهد. او به جوانان میگوید از اینکه خود را در مسیری سخت ببینید و با مشکلات دست و پنجه نرم کنید ترس نداشته باشید. عاشق کار و حرفه خود باشید، داشتن علاقه به شما این امکان را میدهد که هنگام سختی از کارتان ناامید نشوید.