افق «عراق مقاوم» (یادداشت روز)
سعدالله زارعی
«عراق» یک نقطه کانونی در تحولات منطقهای و به خصوص در منطقه عربی است. اگر به وضع 22 کشور عربی نگاه بیندازیم، عراق را به نسبت بقیه در «وضعیت ویژه» میبینیم. کشوری که از نظر سیاسی «دموکراتیکترین»، از نظر اقتصادی «پویاترین»، از نظر فرهنگی «الهامبخشترین»، از نظر تمدنی «دیرپاترین» و از نظر آمار نخبگان سیاسی و فرهنگی « بیشترین» است. به همین دلیل تحولات درونی عراق بیش از هر کشور دیگر بر محیط عربی اثرگذار است. پس عراق برای اینکه به عنوان اولین کشور عرب شناخته شود، از ظرفیت لازم برخوردار است. در این میان قدرتهای بیگانهای که نمیخواهند در کشورهای عرب، قدرت قابل ملاحظهای وجود داشته باشد تا در برابر آنان قد علم کند، تلاش زیادی به خرج میدهند تا عراق هم مثل کشور مصر مضمحل شده و از دور خارج شود. درخصوص این موضوع، نکتههایی وجود دارد:
1- کشورهای عربی در این 100 سال به ندرت «قائمه»ای داشتهاند. مصر در برههای کوتاه در حدفاصل اوایل دهه 1330 تا اول دهه 1350 نقش رهبریکننده، انسجامبخش و پیشرو کشورهای عربی ایفا کرد و توانست از اعراب، قدرتی فراهم کند. آزادسازی کانال سوئز، براندازی رژیم سلطنتی وابسته به انگلیس، شکلدهی به جنبش عدمتعهد، مقابله با اشغال فلسطین، شکلدهی به ارتش بزرگ، راهاندازی یک جنبش عربی، تأسیس نظام جمهوری و مقابله با نفوذ غرب در کشورهای عربی، به مصر یک هویت کانونی داد و به کشورهای عربی نیز هویت بخشید. با مرگ «جمال عبدالناصر»، شیرازه جنبشی که به راهانداخته بود، از هم گسست و امروز از این جنبش و افتخارات آن فقط نامی و یادی باقی مانده است. خود مصر امروز به طور مطلق به حاشیه رفته و گرفتار انواعی از حوادث است. آن مصر جمهوری و دموکرات، امروز و البته 50 سال است با سرنیزه نظامیان اداره میشود، سادات، مبارک و سیسی به غرب وابسته شدند و اهمیت به مردم مصر ندادند و با دیکتاتوری بر آنان حکومت کردند. مصر پیشتاز در نهضت غربزدایی از حوزه عربی و مصر خطمقدم مبارزه با اشغال فلسطین امروز به مصر تحقیر شده، وابسته، آلوده و منزوی تبدیل شده است به گونهای که در هر ده سال هم یک خبر قابل ملاحظه از آن به گوش کسی نمیرسد. سایر کشورها -نظیر عربستان، سودان و الجزایر- که میتوانند قدرتی باشند، هم هر کدام به وضعی اسفناکتر از مصر گرفتار شدهاند. در اینجا سوگمندانه باید گفت غرب در انهدام کشورهای عربی خیلی موفق عمل کرده است. اما البته از آن طرف در جان ملتهای عربی هنوز امیدی شعله میزند و از اینرو به پیامهایی که به «تغییر وضع موجود» فرامیخوانند، واکنش مثبت نشان میدهند. این پیامها گاهی صادقانهاند نظیر آنچه به بیداری اسلامی یا بهار عربی موسوم گردید و گاهی هم پیامهایی کاذبند نظیر آنچه به نام احیای خلافت عربی در پروژهای غربی -تکفیری مطرح گردید. پس در میان ملتهای عرب هنوز امید به پیدایی یک «منجی عربی» وجود دارد.
2- عراق این ظرفیت را دارد که در نقش «منجی عربی» ظاهر شده و این را به نتیجه برساند. عراق از حیث تمدنی، سابقهای 5 تا 7 هزار سال دارد، تمدن آشور، بابل، سومر و اکد از همین سرزمین سربرآوردهاند و پیامبران بزرگی نظیر حضرت ابراهیم علیهالسلام در همین سرزمین به دین خدا فراخواندهاند. عراق در صدر اسلام، «اردوگاه» و «آوردگاه» توسعه دعوت اسلام و شکلدهی به قدرت اسلامی بوده است. در زمانی که بیداد بنیامیه با مرکزیت شام همه را به ستوه درآورده بود، این عراق بود که بیش از هر جای دیگری به مقابله با آن برخاست و کانون حکومتی شد که به نام «رضا من آل محمد» در بغداد پدید آمد و حدود ششصد سال به درازا کشید هر چند حکومتی که قریشیان و آل عباس در بغداد پدید آوردند به مراتب بیدادگرتر بود و از همین رو و باز این عراق بود که به کانون قیامها علیه بنیالعباس تبدیل گردید. کما اینکه همین عراقیها بعداً به مؤثرترین جریان عربی در مقابله با خلافت عثمانی تبدیل شده و آن را ویران کردند. حال بگذریم که در این برهه، آنان به پروژهای کمک کردند که ماهیتی ضداسلامی داشت و در واقع در میدان انگلیسیها جانفشانی کردند تا امپراتوری مسلمان عثمانی برافتاد. آنچه در اینجا مدنظر ماست آن حسن تسلیمناپذیری و جانفشانی است که گاهی در وقت خود و گاهی در غیروقت خود منشأ تحول شدند، عراقیها برخلاف مصریها، برخلاف حجازیها، برخلاف صوفیان آفریقا و برخلاف دولتهای مولود قرارداد سایکسپیکو، خود را صاحب حق دانسته و دیگران را در حاشیه به حساب آوردهاند. اگر در میان کشورهای عربی امیدی به شکلگیری یک دولت قوی وجود داشته باشد، کانون این امید، «عراق» است. به عنوان مثال عراق، مصر، تونس و لیبی در یک دوره زمانی نزدیک به هم - از 1382 تا 1392- برای تغییر پا به میدان حکمرانی گذاشتند، اما در این میان آنکه بیش از بقیه دوام آورد، عراق بود. عراقیها برخلاف مصریها و... توانستند از حکومتی که در سال 1384 پدید آورده بودند، محافظت کرده و از بحرانهای سخت عبور دهند ولی در بقیه کشورهای عرب، تأسیس دولت به سرانجام نرسید و درگیری میان اجزاء این دولتها گسترش یافت و بعضی نظیر لیبی کماکان درگیر اختلاف، تجزیه و جنگهای خونین میباشند. در ارزیابی از تحولات یک دهه اخیر میتوانیم بگوییم عراقیها استقامت بیشتری به خرج دادند.
3- آمریکاییها از یک طرف، عراق را به عنوان مرکز سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود در منطقه در نظر گرفتهاند و معتقدند هیچ کشور دیگری -شامل عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی- قادر نیست این نقش کانونی را برای آمریکا ایفا کند و لذا بر ادامه حضور نظامی و حفظ دو پایگاه بزرگ نظامی خود -حریر در اربیل و عینالاسد در الانبار- اصرار دارند و این روزها که با مخالفت جدی عراقیها مواجه شدهاند، به لطایفالحیل روی آورده و از یکسو وعده رونق اقتصادی دروغین داده و از سوی دیگر از باز تولید داعش بیم میدهند و از طرف دیگر با تبدیل شدن عراق به یک «قدرت کانونی» که میتواند قدرت عربی را احیا کند، به شدت مخالفند و از این رو این کشور را با انواعی از تنشهای داخلی - سیاسی، امنیتی و اجتماعی درگیر و سرگرم کردهاند.
آمریکاییها به خوبی میدانند که قرار گرفتن عراق در «محور مقاومت»، آن را از پشتیبانی راهبردی ایران برخوردار میکند و انتقال توان علمی، تکنولوژیک، آرمانی و اعتقادی جمهوری اسلامی به عراق، بغداد را با سرعت بسیار زیادی به مهمترین قطب عربی تبدیل میکند. اگر «عراق دموکراتیک» و برخوردار از منابع عظیم و زمینهای بسیار حاصلخیز به ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی برسد و ضمناً ظرفیت سلطهستیزی آن علیه مداخلات غرب فعال شود، ملتها، دولتها و نخبگان عربی در آسیا و آفریقا به سوی آن رهسپار میشوند و عوامل نفوذی و مخرب غرب در بین آنان -شامل سعودیها و صهیونیستها- از اریکه قدرت به زیر کشیده شده و در عمل، «قدرت اسلامی» و «قدرت عربی» شکل میگیرد و به بزرگترین قطب قدرت در جهان آینده تبدیل میشود. آنان میدانند که کشورهای عربی اگر به هم برسند -که این یک آرزوی دیرینه است و پیدایی واژه «جهان عرب» و «امت عرب» که هیچگاه شکل واقعی پیدا نکرده است، دقیقاً از متن فرهنگ مشترک عربی برخاسته است- عربها در جهان 22 کشور دارند که شامل 12 کشور در قاره آسیا و 10 کشور در قاره آفریقا میشود و مجموعاً بیش از 130 میلیون کیلومتر مربع در اختیار دارند و این از مساحت قاره اروپا و کشور آمریکا -به ترتیب با حدود 10 میلیون و حدود 9/8 میلیون کیلومتر مربع- بیشتر است. این یک ظرفیت بزرگ است و زمانی که با این آمار «مؤسسه پیو» مواجه میشویم که نفرت از غرب در میان کشورهای عربی را بین 70 تا 95 درصد اعلام کرده است، متوجه زنگ خطر به هم رسیدن کشورهای عربی که ترجمه قومی «قدرت اسلامی» هم به حساب میآید، برای غرب میشویم. آمریکاییها کلیدواژه به هم رسیدن «قدرت اسلامی» و «قدرت عربی» را در جدا افتادن عراق از ایران میدانند چرا که در ایران دو عنصر «قدرت سیاسی» و «استکبارستیزی» به هم رسیدهاند و پیوستگی عراق به جمهوری اسلامی، خود به خود این دو عنصر را به عراق و از این طریق به حوزه عربی و حوزه اسلامی منتقل میگرداند.
متأسفانه در عراق بعضی از شخصیتها و پارهای از احزاب به غلط گمان کردهاند پیوستن عراق به محور مقاومت، آن را در معرض فشارهای بنیانکن قرار میدهد و تصور کردهاند این از «طاقت عراق» خارج است و این در حالی است که پیوستن عراق به محور مقاومت به قدرتیابی عراق و قرار گرفتن در جایگاه «قدرت عربی» سرعت میدهد.
خوب است دوستان عراقی نگاهی به مصر و تجربه 50 سال اخیر آن بیندازند تا ببینند مصر عبدالناصر قدرتمند بود یا مصر حسنی مبارک و ژنرال سیسی و نیز نگاهی به تجربه «مصر مرسی» و «یمن انصارالله» بیندازند تا دریابند، مصر مرسی پس از یک سال حکومتی نیمبند با یک موج متوسط سقوط کرد و یمن انصارالله علیرغم آنکه با یک موج بسیار سنگین جهانی و منطقهای مواجه گردید، مقاومت کرده و آمریکا، سعودی و... را به زانو درآورده است.
اگر عراقیها دریابند که برای اضمحلال کشورشان یک توطئه صهیونیستی-غربی نظیر آنچه در دهههای 1350 و 1360 مصر قدرتمند را از پای درآورد، در کار است، گرفتار وساوس شیطانی آمریکا نمیشوند. آنان باید راز به دریوزگی افتادن آمریکا برای گرفتن مجوز حضور دائمی در عراق را دریابند تا مانند مصریها، آینده را از دست ندهند. عراقیها باید بدانند این آمریکایی که ذلیلانه از عراقیها اجازه میخواهد تا در دو نقطه قومی عراق -منطقه کردی و منطقه سنی- بمانند و برای آن، هم وعده کمک اقتصادی میدهند و هم به وعید احیاء داعش متوسل میشوند، همان آمریکایی است که یک روز تصمیم گرفت کل عراق را اشغال کند بدون آنکه حتی از سازمان ملل مجوز بگیرد و یااندک اعتنایی به نظر عراقیها داشته باشد. آن عراقی که با تهاجم 300 هزار نیروی نظامی غرب، ذلیلانه تسخیر شد، عراق صدام حسینی بود که بنا به اسناد معتبر از زمان دانشجوییاش در قاهره تا روز سقوط از سازمان سیا حقوق میگرفت و این عراقی که آمریکا از آن گدایی حضور 5 هزار نظامی خود میکند و به وعده و وعید روی آورده است، عراقی است که در این حدود دو دهه دست در دست مقاومت و جمهوری اسلامی داشته است.
4 ـ اما عراق راه خود را پیدا میکند و از شرایط مهآلود کنونی که بعضی از طراحان کینهورز دور آن تنیدهاند، عبور میکند. عراق قدرتمند شکل میگیرد و برخلاف آنچه NIC -اطلاعات مرکزی آمریکا- به تصویر کشیده است، در یک جبهه منطقهای به نظام در حال شکلگیری «آسیامحور»، وارد میشود و باید بدانیم به موازات اهمیتی که این روند دارد، دشمن هر روز پردهای به نمایش میگذارد تا مانع دیده نشدن حقیقت شود.
«عراق» یک نقطه کانونی در تحولات منطقهای و به خصوص در منطقه عربی است. اگر به وضع 22 کشور عربی نگاه بیندازیم، عراق را به نسبت بقیه در «وضعیت ویژه» میبینیم. کشوری که از نظر سیاسی «دموکراتیکترین»، از نظر اقتصادی «پویاترین»، از نظر فرهنگی «الهامبخشترین»، از نظر تمدنی «دیرپاترین» و از نظر آمار نخبگان سیاسی و فرهنگی « بیشترین» است. به همین دلیل تحولات درونی عراق بیش از هر کشور دیگر بر محیط عربی اثرگذار است. پس عراق برای اینکه به عنوان اولین کشور عرب شناخته شود، از ظرفیت لازم برخوردار است. در این میان قدرتهای بیگانهای که نمیخواهند در کشورهای عرب، قدرت قابل ملاحظهای وجود داشته باشد تا در برابر آنان قد علم کند، تلاش زیادی به خرج میدهند تا عراق هم مثل کشور مصر مضمحل شده و از دور خارج شود. درخصوص این موضوع، نکتههایی وجود دارد:
1- کشورهای عربی در این 100 سال به ندرت «قائمه»ای داشتهاند. مصر در برههای کوتاه در حدفاصل اوایل دهه 1330 تا اول دهه 1350 نقش رهبریکننده، انسجامبخش و پیشرو کشورهای عربی ایفا کرد و توانست از اعراب، قدرتی فراهم کند. آزادسازی کانال سوئز، براندازی رژیم سلطنتی وابسته به انگلیس، شکلدهی به جنبش عدمتعهد، مقابله با اشغال فلسطین، شکلدهی به ارتش بزرگ، راهاندازی یک جنبش عربی، تأسیس نظام جمهوری و مقابله با نفوذ غرب در کشورهای عربی، به مصر یک هویت کانونی داد و به کشورهای عربی نیز هویت بخشید. با مرگ «جمال عبدالناصر»، شیرازه جنبشی که به راهانداخته بود، از هم گسست و امروز از این جنبش و افتخارات آن فقط نامی و یادی باقی مانده است. خود مصر امروز به طور مطلق به حاشیه رفته و گرفتار انواعی از حوادث است. آن مصر جمهوری و دموکرات، امروز و البته 50 سال است با سرنیزه نظامیان اداره میشود، سادات، مبارک و سیسی به غرب وابسته شدند و اهمیت به مردم مصر ندادند و با دیکتاتوری بر آنان حکومت کردند. مصر پیشتاز در نهضت غربزدایی از حوزه عربی و مصر خطمقدم مبارزه با اشغال فلسطین امروز به مصر تحقیر شده، وابسته، آلوده و منزوی تبدیل شده است به گونهای که در هر ده سال هم یک خبر قابل ملاحظه از آن به گوش کسی نمیرسد. سایر کشورها -نظیر عربستان، سودان و الجزایر- که میتوانند قدرتی باشند، هم هر کدام به وضعی اسفناکتر از مصر گرفتار شدهاند. در اینجا سوگمندانه باید گفت غرب در انهدام کشورهای عربی خیلی موفق عمل کرده است. اما البته از آن طرف در جان ملتهای عربی هنوز امیدی شعله میزند و از اینرو به پیامهایی که به «تغییر وضع موجود» فرامیخوانند، واکنش مثبت نشان میدهند. این پیامها گاهی صادقانهاند نظیر آنچه به بیداری اسلامی یا بهار عربی موسوم گردید و گاهی هم پیامهایی کاذبند نظیر آنچه به نام احیای خلافت عربی در پروژهای غربی -تکفیری مطرح گردید. پس در میان ملتهای عرب هنوز امید به پیدایی یک «منجی عربی» وجود دارد.
2- عراق این ظرفیت را دارد که در نقش «منجی عربی» ظاهر شده و این را به نتیجه برساند. عراق از حیث تمدنی، سابقهای 5 تا 7 هزار سال دارد، تمدن آشور، بابل، سومر و اکد از همین سرزمین سربرآوردهاند و پیامبران بزرگی نظیر حضرت ابراهیم علیهالسلام در همین سرزمین به دین خدا فراخواندهاند. عراق در صدر اسلام، «اردوگاه» و «آوردگاه» توسعه دعوت اسلام و شکلدهی به قدرت اسلامی بوده است. در زمانی که بیداد بنیامیه با مرکزیت شام همه را به ستوه درآورده بود، این عراق بود که بیش از هر جای دیگری به مقابله با آن برخاست و کانون حکومتی شد که به نام «رضا من آل محمد» در بغداد پدید آمد و حدود ششصد سال به درازا کشید هر چند حکومتی که قریشیان و آل عباس در بغداد پدید آوردند به مراتب بیدادگرتر بود و از همین رو و باز این عراق بود که به کانون قیامها علیه بنیالعباس تبدیل گردید. کما اینکه همین عراقیها بعداً به مؤثرترین جریان عربی در مقابله با خلافت عثمانی تبدیل شده و آن را ویران کردند. حال بگذریم که در این برهه، آنان به پروژهای کمک کردند که ماهیتی ضداسلامی داشت و در واقع در میدان انگلیسیها جانفشانی کردند تا امپراتوری مسلمان عثمانی برافتاد. آنچه در اینجا مدنظر ماست آن حسن تسلیمناپذیری و جانفشانی است که گاهی در وقت خود و گاهی در غیروقت خود منشأ تحول شدند، عراقیها برخلاف مصریها، برخلاف حجازیها، برخلاف صوفیان آفریقا و برخلاف دولتهای مولود قرارداد سایکسپیکو، خود را صاحب حق دانسته و دیگران را در حاشیه به حساب آوردهاند. اگر در میان کشورهای عربی امیدی به شکلگیری یک دولت قوی وجود داشته باشد، کانون این امید، «عراق» است. به عنوان مثال عراق، مصر، تونس و لیبی در یک دوره زمانی نزدیک به هم - از 1382 تا 1392- برای تغییر پا به میدان حکمرانی گذاشتند، اما در این میان آنکه بیش از بقیه دوام آورد، عراق بود. عراقیها برخلاف مصریها و... توانستند از حکومتی که در سال 1384 پدید آورده بودند، محافظت کرده و از بحرانهای سخت عبور دهند ولی در بقیه کشورهای عرب، تأسیس دولت به سرانجام نرسید و درگیری میان اجزاء این دولتها گسترش یافت و بعضی نظیر لیبی کماکان درگیر اختلاف، تجزیه و جنگهای خونین میباشند. در ارزیابی از تحولات یک دهه اخیر میتوانیم بگوییم عراقیها استقامت بیشتری به خرج دادند.
3- آمریکاییها از یک طرف، عراق را به عنوان مرکز سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود در منطقه در نظر گرفتهاند و معتقدند هیچ کشور دیگری -شامل عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی- قادر نیست این نقش کانونی را برای آمریکا ایفا کند و لذا بر ادامه حضور نظامی و حفظ دو پایگاه بزرگ نظامی خود -حریر در اربیل و عینالاسد در الانبار- اصرار دارند و این روزها که با مخالفت جدی عراقیها مواجه شدهاند، به لطایفالحیل روی آورده و از یکسو وعده رونق اقتصادی دروغین داده و از سوی دیگر از باز تولید داعش بیم میدهند و از طرف دیگر با تبدیل شدن عراق به یک «قدرت کانونی» که میتواند قدرت عربی را احیا کند، به شدت مخالفند و از این رو این کشور را با انواعی از تنشهای داخلی - سیاسی، امنیتی و اجتماعی درگیر و سرگرم کردهاند.
آمریکاییها به خوبی میدانند که قرار گرفتن عراق در «محور مقاومت»، آن را از پشتیبانی راهبردی ایران برخوردار میکند و انتقال توان علمی، تکنولوژیک، آرمانی و اعتقادی جمهوری اسلامی به عراق، بغداد را با سرعت بسیار زیادی به مهمترین قطب عربی تبدیل میکند. اگر «عراق دموکراتیک» و برخوردار از منابع عظیم و زمینهای بسیار حاصلخیز به ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی برسد و ضمناً ظرفیت سلطهستیزی آن علیه مداخلات غرب فعال شود، ملتها، دولتها و نخبگان عربی در آسیا و آفریقا به سوی آن رهسپار میشوند و عوامل نفوذی و مخرب غرب در بین آنان -شامل سعودیها و صهیونیستها- از اریکه قدرت به زیر کشیده شده و در عمل، «قدرت اسلامی» و «قدرت عربی» شکل میگیرد و به بزرگترین قطب قدرت در جهان آینده تبدیل میشود. آنان میدانند که کشورهای عربی اگر به هم برسند -که این یک آرزوی دیرینه است و پیدایی واژه «جهان عرب» و «امت عرب» که هیچگاه شکل واقعی پیدا نکرده است، دقیقاً از متن فرهنگ مشترک عربی برخاسته است- عربها در جهان 22 کشور دارند که شامل 12 کشور در قاره آسیا و 10 کشور در قاره آفریقا میشود و مجموعاً بیش از 130 میلیون کیلومتر مربع در اختیار دارند و این از مساحت قاره اروپا و کشور آمریکا -به ترتیب با حدود 10 میلیون و حدود 9/8 میلیون کیلومتر مربع- بیشتر است. این یک ظرفیت بزرگ است و زمانی که با این آمار «مؤسسه پیو» مواجه میشویم که نفرت از غرب در میان کشورهای عربی را بین 70 تا 95 درصد اعلام کرده است، متوجه زنگ خطر به هم رسیدن کشورهای عربی که ترجمه قومی «قدرت اسلامی» هم به حساب میآید، برای غرب میشویم. آمریکاییها کلیدواژه به هم رسیدن «قدرت اسلامی» و «قدرت عربی» را در جدا افتادن عراق از ایران میدانند چرا که در ایران دو عنصر «قدرت سیاسی» و «استکبارستیزی» به هم رسیدهاند و پیوستگی عراق به جمهوری اسلامی، خود به خود این دو عنصر را به عراق و از این طریق به حوزه عربی و حوزه اسلامی منتقل میگرداند.
متأسفانه در عراق بعضی از شخصیتها و پارهای از احزاب به غلط گمان کردهاند پیوستن عراق به محور مقاومت، آن را در معرض فشارهای بنیانکن قرار میدهد و تصور کردهاند این از «طاقت عراق» خارج است و این در حالی است که پیوستن عراق به محور مقاومت به قدرتیابی عراق و قرار گرفتن در جایگاه «قدرت عربی» سرعت میدهد.
خوب است دوستان عراقی نگاهی به مصر و تجربه 50 سال اخیر آن بیندازند تا ببینند مصر عبدالناصر قدرتمند بود یا مصر حسنی مبارک و ژنرال سیسی و نیز نگاهی به تجربه «مصر مرسی» و «یمن انصارالله» بیندازند تا دریابند، مصر مرسی پس از یک سال حکومتی نیمبند با یک موج متوسط سقوط کرد و یمن انصارالله علیرغم آنکه با یک موج بسیار سنگین جهانی و منطقهای مواجه گردید، مقاومت کرده و آمریکا، سعودی و... را به زانو درآورده است.
اگر عراقیها دریابند که برای اضمحلال کشورشان یک توطئه صهیونیستی-غربی نظیر آنچه در دهههای 1350 و 1360 مصر قدرتمند را از پای درآورد، در کار است، گرفتار وساوس شیطانی آمریکا نمیشوند. آنان باید راز به دریوزگی افتادن آمریکا برای گرفتن مجوز حضور دائمی در عراق را دریابند تا مانند مصریها، آینده را از دست ندهند. عراقیها باید بدانند این آمریکایی که ذلیلانه از عراقیها اجازه میخواهد تا در دو نقطه قومی عراق -منطقه کردی و منطقه سنی- بمانند و برای آن، هم وعده کمک اقتصادی میدهند و هم به وعید احیاء داعش متوسل میشوند، همان آمریکایی است که یک روز تصمیم گرفت کل عراق را اشغال کند بدون آنکه حتی از سازمان ملل مجوز بگیرد و یااندک اعتنایی به نظر عراقیها داشته باشد. آن عراقی که با تهاجم 300 هزار نیروی نظامی غرب، ذلیلانه تسخیر شد، عراق صدام حسینی بود که بنا به اسناد معتبر از زمان دانشجوییاش در قاهره تا روز سقوط از سازمان سیا حقوق میگرفت و این عراقی که آمریکا از آن گدایی حضور 5 هزار نظامی خود میکند و به وعده و وعید روی آورده است، عراقی است که در این حدود دو دهه دست در دست مقاومت و جمهوری اسلامی داشته است.
4 ـ اما عراق راه خود را پیدا میکند و از شرایط مهآلود کنونی که بعضی از طراحان کینهورز دور آن تنیدهاند، عبور میکند. عراق قدرتمند شکل میگیرد و برخلاف آنچه NIC -اطلاعات مرکزی آمریکا- به تصویر کشیده است، در یک جبهه منطقهای به نظام در حال شکلگیری «آسیامحور»، وارد میشود و باید بدانیم به موازات اهمیتی که این روند دارد، دشمن هر روز پردهای به نمایش میگذارد تا مانع دیده نشدن حقیقت شود.