بر خوان حُسن امامحسن(ع)
مهدی جبرائیلی تبریزی
حسن بن علی بن ابیطالب(ع) نخستین فرزندامام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نخستین نوه پیامبر اسلام(ص) است(1) نسب او به بنیهاشم و قریش میرسد.(2)
اسم «حَسَن» (به معنای نیکو) را پیامبر(3) به فرمان الهی(4) برای او برگزید.
کنیه ایشان «ابومحمد» و «ابوالقاسم»(5) و ملقب به القابی همچون مجتبی (برگزیده) و سَیّد (سرور) و زَکیّ (پاکیزه)(6) و «سبط»(7) بودهاند.
واژه سبط را در روایات و برخی آیات قرآن به معنای امام و نَقیبی دانستهاند که از طرف خداوند برگزیده شده و از نسل پیامبران است.(8)
در مجال اندک حاضر، چشم جان را با چشم اندازی از زیباییهای سیرتی ایشان نوازش خواهیم داد. چرا که دراین زمان وانفسای تاریکیهای ظلم و غارت زورمندان، نیاز همگان به زیبایی سیرت و سریرت آنان بیش از پیش ضرورت دارد؛ فرمودهاند که اگر مردمان، زیبائیهای سخن(تازه فقط سخن) اهلبیت را بدانند و درک کنند، آن وقت از ایشان پیروی میکنند.(9) واین همان گم شده انسانهای سرگردانی است که امروزه درتحیر چندراهههای زمانه واماندهاند. این همانی است که امیراهل ایمان(ع) فرمودند: «دنيا پس از سركشي، به ما(آل محمد) روى مىكند، چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان شود».(10) همین اقبال از شروط اصلی ظهور منجی است.
خوان کَرَم امام حسن(ع)
امام حسن(ع) را به «کرامت» و «سخاوت» توصیف کردهاند.(11) آن گونه که دو بار کل داراییاش را در راه خدا بخشید و سه بار نیز نیمی از اموالش را برای نیازمندان اهداء کرد.(12)
کرامت، رتبهای بالاتر از سخاوت است؛ «سخاوتمند کسى است که هم خودش مىخورد و هم به دیگران مىبخشد و کریم کسى است که خودش نمىخورد (و ایثار مىکند) و به دیگران عطا مىنماید».(13)
تاریخ در حافظه خویش ثبت کرده است که اعتکاف و طواف را نیمه کاره رها میکرد تا نیاز دیگران را برآورده سازد، زیرا از پیامبر اکرم شنیده بود که هر کس حاجتی از برادر مؤمنش برآورده کند، مانند کسی است که سالیان دراز به عبادت مشغول بوده است.(14)
سؤالی عرضه داشتند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما میآید، ناامیدش بر نمیگردانید؟
فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمتهایش را برما ارزانی داشته، هرگز نمیخواهد بندگانش را محروم کنم، میترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا دست خالی برگرداند و سپس فرمود:
اذا ما اتانی سائل قلت مرحبا
بمن فضله فرض علی معجل
و من فضله فضل علی کل فاضل
و افضل ایام الفتی حین یسال(15)
«آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوشآمد و آفرین میگویم که بخشش به او بر من به سرعت واجب گردیده، او با اظهار نیازمندیاش، بر من و امثال من تفضلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که از آنان درخواست شود».
نامه پر برکت
ابراهیم بیهقی، یکی از دانشمندان اهل سنت، در کتاب خویش که زیباییها و زشتیها را جمعآوری کرده، روایت کرده که مردی نزد امام حسن(ع) آمده و اظهار نیازی کرد، امام به او فرمود:
برو و حاجت خود را در نامهای بنویس و برای ما بفرست ما حاجتت را برمیآوریم!
آن مرد رفت و حاجت خود را در نامهای نوشت و برای امام ارسال کرد و آن حضرت دو برابرآنچه را خواسته بود به او عنایت فرمود. شخصی که در آنجا نشسته بود عرض کرد: به راستی چه پربرکت بود این نامه برای این مردای پسر رسول خدا!
امام فرمود: «برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این کار خیر و بذل و بخشش قرار داد، مگر ندانستهای که بخشش و خیر واقعی، آن است که بدون سؤال و درخواست باشد و اما آنچه را پس از درخواست و مسئلت بدهی که آن را در برابر آبرویش پرداختهای!»(16)
کرم با حفظ کرامت
محمد بن یوسف زرندی، از دانشمندان اهل سنت مینویسد: مردی نامهای به دست امام حسن(ع) داد که درآن حاجت خود را نوشته بود.
امام بدون آنکه نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست!
شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، خوب بود نامهاش را میخواندی و میدیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ میدادی؟
وچه زیبا شنید که: «بیم آن را دارم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامهاش را میخوانم از خواری مقامش مرا مورد مواخذه
قرار دهد».(17)
جلوهای از ادب امام حسن(ع)
مردی گوید: حسن بن علی را دیدم که غذا میخورد و نزدیک او سگی بود که امام حسن(ع)با هر لقمه خود، لقمهای نیز جلو اومیانداخت. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا این سگ را ازسفرهات نرانم؟ فرمود: اورا واگذار؛ من از خدای سبحان خجالت میکشم که جانداری به چهره من [که میخورم] بنگرد و من غذا به او
ندهم.(18)
حلم مثالزدنی
مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و بسیار نیکو و لباسی در برکرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب بود. درباره او پرسیدم. گفتند حسن بن علی است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس ازآنکه به ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود با من بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن میدهم و اگرپول نداری به تو کمک میکنم و اگر نیازمندی، بینیازت میسازم. من از او جدا شدم درحالی که در روی زمین محبوبتر از او نزد من کسی نبود.(19)
و چه شکرشکنی کرده سعدی شیرازی:
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آب است هنوز
نکته: در زیارتنامههای ائمه(ع) میخوانیم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَشْهَدُ مَقَامِی وَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ أَنَّکَ حَیٌّ عِنْدَ رَبِّکَ تُرْزَقُ» (شهادت میدهم که مرا میبینی و کلام مرا میشنوی و زندهای و نزد پروردگارت روزی
داده میشوی).(20)
براین اساس حضور جسمانی در مورد اهلبیت(ع) در دنیا و یا نبودن بیمعناست و شیعه واهل تسنن براین اذعان دارند، پس الان هم میتوان دستان خالی خویش را به دامن پرکرامت ایشان گره زنیم که خوان کرامت، همواره گسترده است.
ـــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱. شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۵.
2. ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفهًْ الاصحاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۸۳.
3. کلینی، الکافی، بیروت ۱۴۰۱، ج۶، ص۳۳ـ۳۴. ابن حنبل، المسند، دارالصادر، ج۱، ص۹۸، ۱۱۸.
4. ابن شهرآشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق،ج۳، ص۳۹۷؛ ابنسعد، الطبقاتالکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۱۰، ص۲۴۴.
5. ابن شهرآشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۲۹؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۴۴، ص۳۵.
6. ابن شهر آشوب، همان، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۲۹.
7. قندوزی،ینابیع المودة، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۴۸.
8. ری شهری، دانشنامه امام حسین، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۴۷۴- ۴۷۷.
9. عيون أخبار الرضا، ج1؛ ص307.
10. نهجالبلاغهًْ، خطبه 93.
11. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارالصادر، ج۲، ص۲۲۶؛ بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۶؛ ابن اثیر، اسدالغابهًْ، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۹۰.
12. بلاذری، همان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۹؛ ابن اثیر،همان، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۹۰.
13. بحارالانوار، ج 68، ص 356، ح 18.
14. ابن عساکر، تاریخ مدینهًْ دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۱۳، صص۲۴۸- ۲۴۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۹۴، ص۱۲۹.
15. جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن، ج1، ص696.
16. المحاسن و المساوی، (چاپ بیروت)، ص 55.
17. قاضي نورالله تستري، ملحقات احقاقالحق، ج 11، ص141.
18. بحارالانوار 352:43، ح 29.
. قاضي نورالله تستري، ملحقات احقاقالحق، ج 11، ص141.
19. اربلى، كشف الغمهًْ في معرفهًْ الأئمهًْ (چاپ قدیمی)، 1381ق، ج1؛ ص561.