معناي دقيق ( حديث منزلت ) درباره امير مؤمنان (ع) (خوان حکمت)
وجود مبارك هارون نبي بود؛ وحي را مي گرفت، مثل موساي كليم؛ وحي را مي رساند، مثل موساي كليم؛ اين میشود (شريك امر). اگر در حديث تَبوك، در جريان سفر تَبوك طبق نقل بزرگان سنّت و بزرگان شيعه، وجود مبارك پيغمبر(ص) به حضرت امير(ع) فرمود: يا عَلي! اَنتَ مِنّي بِمَنزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسي اِلّا اَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي(1)، يعني تمام اين اوصافي كه وجود مبارك هارونِ برادر موساي كليم داشت، وجود مبارك حضرت امير دارد؛ منهاي مسأله نبوّت که فقط پيامبر میگیرد. وقتي وحي به پيامبر رسيد در مقام تشريع، تنها گيرنده پيامبر است اما از اين به بعد دو نفر مي رسانند.
يك وقت است كه پيغمبر (ص) مطلبي را فرموده، حديثي را فرموده؛ بعد از آن ديگر همه مردم موظّفند به ديگران ابلاغ كنند، اين ديگر مخصوص حضرت امير نيست! اگر يك مطلبي را پيغمبر فرموده، ديگران موظّفند كه فرموده پيغمبر را منتقل كنند؛ چه خصيصه اي براي حضرت امير هست ؟! وحي كه آمده، كلّ وحي را وجود مبارك پيغمبر میگیرد؛ در اين محدوده وجود مبارك حضرت امير آگاه میشود به اذن خدا، اين محدوده را دو نفر بيان میکنند. پيغمبر بفرمايد، از طرف خدا مي گويد؛ وجود مبارك حضرت امير، يافته و گفته پيغمبر را كه هنوز به دست احدي نرسيد به مردم ميرساند؛ نه بعد از اينكه پيغمبر گفته به ديگران مي گويد.
معناي «شريكُ القُرآن» بودن اهل بيت (ع)
اينكه ما عرض ميكنيم: اَلسَّلامُ عَلِيكَ يا شَريكَ القُرآن (2)، اين از لطائف بيانات نوراني سيّدنا الاُستاد مرحوم علامه [طباطبائي] است؛ ما ميگوئيم: اين شريك قرآن است، براي اينكه اهل بيت يك نورند، يك؛ و وجود مبارك حضرت امير وقتي به منزله هارون نسبت به موسي شد، يعني اين 12 امام به منزله هارون نسبت به موسي هستند، دو. هارون (ع) چه سِمَت داشت ؟ وَ اَشرِكْهُ فِي اَمرِي(3) بود. امر پيغمبر، قرآن است؛ حضرت امير طبق بيان حديث منزلت «شريكُ القُرآن» است. شريكُ القُرآن معنايش اين نيست كه حالا قرآن مطلبي را كه فرموده، اهل بيت اين فرموده قرآن را به ديگران منتقل میکنند؛ اين كار را که همه علماء میکنند! اين احكامي كه اهل بيت مي گويند، مثل آن است كه پيغمبر گفته باشد. آنچه را كه ذات أقدس إله داد، فقط پيغمبر میگیرد، يك. در اين محدودهاي كه پيغمبر گرفته، هنوز به دست كسي نرسيده؛ اهل بيت آگاه مي شوند و به ديگران ميرسانند؛ اين میشود «شريك» دو؛ و گرنه گفته پيغمبر را آدم به ديگران منتقل كند كه وظيفه همه مردم است!
تفاوت اهل بيت (ع) و علماء در ابلاغ رسالت
پيامبر (ص)
آنچه كه در خطبه قاصعه آمده است كه وجود مبارك حضرت امير به پيغمبر (سلام الله عليهما) عرض كرد: اين صدا چه صدائي است كه من مي شنوم، مَا هذِهِ الرَّنَه؛ حضرت فرمود:ناله مایوسانه شيطان است؛ بعد فرمود: اِنَّكَ تَسمَعُ مَا اَسمَعْ وَ تَري مَا اَري اِلّا اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي(4). فرمود: يا علي! آنچه را كه من مي شنوم، تو مي شنوي؛ آنچه را من مي بينم، تو مي بيني؛ منتهی تو پيغمبر نيستي! غرض آن است كه: گفته پيغمبر را اهل بيت به ديگران برسانند كه هنر نيست، این وظيفه همه است! قبل از اينكه به ديگران منتقل بشود، يافته پيغمبر را دو گروه ابلاغ میکنند؛ هم اهل بيت، هم خود پيغمبر؛ لذا میشود «شريك قرآن»؛ اَلسَّلامُ عَلِيكَ يا شَريكَ القُرآن را سيّدنا الاُستاد از آیه: وَ اَشرِكْهُ فِي اَمرِي درآوردند.
انتقال همزمان وحي از سوي پيامبر (ص)
و امير مؤمنان (ع)
وجود مبارك هارون، هم وحي مييافت، هم وحي يافته را منتقل میکرد. وجود مبارك حضرت امير آن وحي تشريعي را نمييابد، وحي تشريعي را فقط پيغمبر مي يابد؛ امّا بعد از يافت پيغمبر، قبل از اينكه به جامعه منتقل بشود، دو نفر ابلاغ میکنند؛ يكي اهل بيت است، يكي خود پيغمبر. لذا اين رواياتي كه از اهل بيت است، حجت خداست، حكم دين است! منتهی اينها خودشان مستقيماً نيافتند، از اين چشمهاي كه به پيغمبر رسيده است با خبرند و مييابند: وَ اَشرِكْهُ فِي اَمرِي.
تسبيح و ياد خدا، عامل موفقيت در برابر دشمنان
راز موفقيّت ما سلاح نيست. ما رازمان اين است و خدا هم دستور داد كه اينچنين باشيد: كِي نُسَبِّحَكَ كَثيراً. ما براي اينكه فراعنه را از تخت پائين بكشيم، بايد سبّوح و قدّوس گوي تو باشيم؛ يك. وَ نَذْكُرَكَ كَثيراً، اين دو. اين كلمه كثرت، هم در تسبيح آمده، هم در ذكر. در ذكر كه مكرر، يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اُذْكُرُوا اللهْ ذِكراً كَثيراً (5). اگر مي فرمود كَي نُسَبِّحَكَ وَ نَذْكُرَكَ كَثيراً، اين احتمال میرفت كه كثرت مال مجموع باشد، نه مال جميع! يعني مجموع تسبيح و ذكر كثير است. امّا براي اينكه روشن بشود مال جميع است نه مال مجموع، عرض كرد: نُسَبِّحَكَ كَثيراً. وَ نَذكُرَكَ كَثيراً (6). اينكه ما ميگوئيم: «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»؛ براي همين است. اگر گفته بوديم نه شرقي و غربي، جمهوري اسلامي؛ اين مجموع را نفي میکرد، نه جميع را! براي اينكه جميع نفي بشود، كلّ واحدْ واحد باید نفي بشود؛ اين كلمه ( نه ) تكرار شده. آن در منفي، اين در مثبت؛ كِي نُسَبِّحَكَ كَثيراً وَ نَذكُرَكَ كَثيراً. اگر بخواهيم نظامي داشته باشيم كه موفق باشد، كه بخواهد بماند، كه بخواهد پايدار باشد نظام سبّوح و قدّوس است.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) در جلسه درس تفسير سوره طه در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم ـ مسجد أعظم قم؛ 1/ 12/ 1388
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الإرشاد لِلمفيد/ 1/ 8 (2) اقبال الأعمال/ 712
(3) طه/ 32 (4) نهج البلاغه/ خ 193 (قاصعه)
(5) احزاب/ 41 (6) طه/ 33 و 34
خوان حکمت در ماه مبارک رمضان روزهای زوج منتشر میشود.