kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۷۵۷۹
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۶
ضرورت اتحاد دو قطب فرهنگی برای عبور از موانع و پیشرفت کشور- بخش نخست

تاثیر مستقیم خروجی های حوزه و دانشگاه در متن زندگی مردم




رضا الماسی
27 آذرِ دیگری هم آمد و رفت، و باز فضای فیزیکی نهادهای علمی کشور پر شده از شعار وحدت. وحدت کجا با کجا؟ وحدت چه کسی با چه کسی؟ می‌گویند؛ وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت طلبه و دانشجو. ناخودآگاه به ذهن‌ها متبادر می‌شود؛ مگر چه اختلافی وجود دارد که لازم است این‌ها با یکدیگر وحدت کنند؟ وحدت به چه معنا؟ اصلاً گیرم این دو نهاد با هم متحد شدند. چه مشکلی از مشکلات مردم حل می‌شود؟ چه گره‌ای از گرفتاری‌های این روزهای آحاد جامعه باز خواهد شد؟

از اولین روزهایی که موضوع وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شد تا به امروز، فراز و فرودهای زیادی پشت سر گذاشته شده است. آنچه که امروز به عنوان نمای بیرونی این موضوع دیده می‌شود، معمولاً در حد بزرگداشتی سالیانه است که آن هم به نوعی کلیشه‌ای و مثل بسیاری کارهای روتین دیگرمان صرفاً «بیلان پرکن» شده است! واقعاً اهمیت چنین مباحثی در چیست؟ اگر واقعاً مهم است، چرا سالی یک بار برجسته شده و به آن پرداخته می‌شود؟
برای یافتن پاسخ سؤالات فوق و نگاهی عمیق‌تر به اهمیت و لزوم وحدت حوزه و دانشگاه با چند تن از اساتید، دانشجویان و طلاب فعال در این حوزه به گفت‌وگو می‌نشینیم. ابتدا برای اطلاع دقیق‌تر از تاریخچه این بحث، سراغ حجت‌الاسلام دکتر محمدهادی مفتح، کوچک‌ترین فرزند پسر شهید مفتح که در هنگام شهادت ایشان نوجوانی 12 ساله بوده، می‌رویم.
تاریخچه نهاد علمی
حجت‌الاسلام مفتح که مدتی است از سوی رهبر انقلاب به عنوان رئیس‌مرکز اسلامی هامبورگ منصوب شده است در گفت‌وگو با گزارشگر کیهان با‌اشاره به تاریخچه طرح موضوع وحدت حوزه و دانشگاه توضیح می‌دهد: «باید نگاهی به وضعیت دانشگاه‌ها از ابتدای تأسیس آن داشته باشیم. رضاخان دانشگاه‌ها را در عرض برخوردی که با نمادهای دینداری در جامعه داشت، تأسیس کرد. همین هم‌عرضی از سوی رضاخان برای جلوگیری از فعالیت دینی حوزه‌ها و تأسیس دانشگاه نشان می‌داد که او به دنبال دانشگاه غیر متدین بود. دانشگاهی که در مقابل دینداری حرکت کند.»
او ادامه می‌دهد: «هنگامی که نخستین نسل فارغ‌التحصیل دانشگاهی در دهه 30 پا به عرصه جامعه گذاشت، زمانی است که استبداد رضاخانی کنار رفته و دانشگاه اندکی بازتر و به دوره محمدرضا پهلوی رسیده بود. در این دوران شهیدمفتح و هم دوره‌های ایشان از فضلای حوزه با نسل تحصیل کرده جدیدی مواجه شدند که نسبت به دین و دینداری آشنایی نداشتند و زاویه دید جدیدی نسبت به دین پیدا کرده بودند. از سویی با سؤالاتی مواجه شدند که درباره دین و مظاهر دینی مطرح بود. در گذشته این سؤالات مطرح نبود و طبیعتاً علما هم نسبت به آن توجهی نداشتند. به همین سبب در آن دوره یک حالت تقابل بین تحصیل کرده‌های جدید و حوزویان به وجود آمده بود. شهید مفتح و دوستان ایشان در آن زمان احساس می‌کردند وظیفه و مسئولیت دارند و باید در این‌باره چاره‌اندیشی کنند.»
حجت‌الاسلام دکتر مفتح می‌افزاید: «شهید مفتح و تعدادی از هم دوره‌های ایشان به این نتیجه رسیدند که باید به فضای دانشگاه ورود پیدا کنند تا بتوانند فضای دانشجویی را لمس کنند. شهید مفتح به همراه شهید بهشتی و امام موسی صدر وارد دانشگاه تهران شدند. شهید مفتح و شهید بهشتی در دانشکده الهیات و امام موسی صدر در دانشکده حقوق مشغول به تحصیل شدند. در آن زمان هم این اقدام مرارت زیادی به همراه داشت چرا که از بُعد بی‌دینی و مذهبی‌نبودن فضا، نگاه خوبی به دانشگاه نبود. مادر بنده نقل می‌کنند که برخی دوستان نزدیک شهیدمفتح بعد از ورود ایشان به دانشگاه از ایشان فاصله گرفتند. شهید مفتح در آن زمان از اساتید برجسته حوزه علمیه بودند اما به جهت هدفی که داشت و وظیفه‌ای که احساس می‌کرد، هر روز قبل از اذان صبح سر جاده می‌ایستاد و با اتوبوس‌های بین راهی به تهران می‌رفت تا به کلاس‌های دانشگاه برسند و ظهر دوباره به قم برمی‌گشتند تا به کلاس‌های عصر خود در حوزه‌علمیه برسند. برخی شاگردان شهید مفتح نقل‌ می‌کنند که ایشان همیشه در همان ایام که هر روز به دانشگاه می‌رفتند زودتر از ما که در قم بودیم سرِ کلاس درس حاضر می‌شدند. این رفتار ایشان برای ما درس بود.»
فرزند شهید مفتح تصریح می‌کند: «در این فضای دانشگاهی که گفته شد شهید مفتح احساس کردند باید اقدام عملی صورت بگیرد. دانشگاهیان نسبت به حوزویان و حوزویان نسبت به دانشگاهیان دید مثبت نداشتند؛ دانشگاه احساس می‌کرد حوزویان بی‌سوادند و فاقد علم و دانش هستند حتی دانشگاهیان معتقد و مذهبی نیز این دیدگاه را داشتند. سؤالاتی که برای آنها مطرح بود وقتی به علما و فضلای حوزه مراجعه می‌کردند پاسخی نمی‌گرفتند و بر می‌گشتند؛ حوزویان نیز نگاهشان به دانشگاهیان به عنوان افرادی بی‌دین بود و آنها را بی‌دین می‌دانستند. این اندیشه از قبل مطرح بود که حوزه مهد دین است و دانشگاه مهد علم. معنای مخالف این است که در حوزه خبری از علم نیست و در دانشگاه خبری از دین نیست؛ این اندیشه، اندیشه باطلی بود. شهید مفتح نیز در این زمان احساس مسئولیت کردند. در همان زمان اقداماتی صورت گرفت. کسانی در حوزه و دانشگاه به دنبال چاره‌اندیشی بودند.»
این استاد حوزه و دانشگاه اظهار می‌دارد: «قبل از انقلاب ممانعت‌ها و اذیت‌های ساواک سبب شد فعالیت‌های شهید مفتح با کُندی پیش برود اما پس از انقلاب فضا که مهیا شد ممانعت‌ها و مضیقه‌ها نیز کمتر شد و ایشان نخستین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را در تایخ 1 آبان 58 در سالگرد حاج آقا مصطفی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران برگزار کرد. یک ماه و نیم بعد از این سمینار ایشان به شهادت رسیدند. از سال بعد روز شهادت ایشان به عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیده شد.»
ارتباط وحدت حوزه
و دانشگاه با زندگی مردم
به گفته برخی کارشناسان، وضعیت موجودِ ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم از سیاست‌گذاری گرفته تا اجرا، همه به نوع نگاه و عملکرد نخبگان جامعه برمی گردد. ضمن اینکه ریشه نگاه و عملکرد نخبگان را نیز باید در فرهنگ به معنای باورها و ارزش‌های مورد قبول آنها جست‌وجو کرد. اگر وضعیت اقتصاد و معیشت امروز مردم با چالش جدی مواجه شده(که شده)، بسیار بیشتر از آنکه به فشارهای دشمنان خارجی مربوط باشد، به همین عامل، یعنی فرهنگ حاکم بر ذهن و دل مسئولان که به عنوان نخبگان جامعه در راس امور قرار گرفته‌اند و نوع و زاویه نگاه آنها به مسائل مرتبط است.
مسئله دیگر، توجه به این واقعیت است که لازمه و زیرساخت حل چالش‌ها و مشکلات موجود و همچنین پیشرفت در حوزه‌های مختلف، بهره‌مندی از دو عاملِ امکانات طبیعی مادی و نیروی انسانی مناسب است. در همین راستا نکته‌ مهمّی که رهبر معظم انقلاب همگان را در بیانیه گام دوم بدان متوجه می‌فرمایند، این است که جوانان آینده ساز؛ «در کشوری زندگی می‌کنند که از نظر ظرفیّت‌های طبیعی و انسانی، کم‌نظیر است و بسیاری از این ظرفیّت‌ها با غفلت دست‌اندرکاران تاکنون بی‌استفاده یا کم‌استفاده مانده است. همّت‌های بلند و انگیزه‌های جوان و انقلابی، خواهند توانست آنها را فعّال و در پیشرفت مادّی و معنوی کشور به معنی واقعی جهش ایجاد کنند.»
وحدت در مبانی و هدف
علی آقابالازاده، دانشجوی دانشگاه تهران و مسئول اسبق تشکل جامعه اسلامی این دانشگاه، درخصوص مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه برایمان می‌گوید: «برای فهم این شعار، ابتدا لازم است بدانیم که ماهیت انقلاب ما چیست؟ به‌صورت اجمال انقلاب ما بر خلاف اکثر انقلاب‌های قرن اخیر که همه ماهیتی اقتصادی و مبنایی ماتریالیستی(مادی گرایی)داشتند، ماهیتی فرهنگی داشت. یعنی هم اساس و قوعش برخاسته از جهان‌بینی و طرز نگرش خاص اسلام به جهان و انسان و همچنین ایدئولوژی‌اش برخاسته از این جهان‌بینی بوده است و هم هدفی که برای خود بر اساس این مبنا ترسیم می‌کرد، تغییر نگرش انسان‌ها با هدف تغییر رفتارهای فردی و اجتماعی و سوق دادن جوامع به سمت آرمان و اهداف والای اسلامی بود. طبیعی است که همه اقشار و کسانی که این فکر را قبول دارند باید برای این هدف هماهنگی و اتحاد داشته باشند زیرا اتحاد، اهداف را بهتر و سریع‌تر محقق می‌کند و پیشرفت انقلاب را تسریع می‌بخشد.»
آقابالازاده در ادامه تاکید می‌کند: «اثرگذاری وحدت گروه‌های مختلف با هم در این هدف یکسان نیست، بلکه این وحدت قطب‌های فرهنگی است که میزان حرکت انقلاب به سوی اهداف خودش را تعیین می‌کند. زیرا قشرهای فرهنگی هستند که مخاطب و محرک اصلی این انقلاب هستند و این گروه‌ها می‌توانند انقلاب اسلامی را فهم کنند و به سایر اقشار هم گسترش بدهند. در جامعه ما دو قطب فرهنگی که سایر نهادهای فرهنگی موجود حتی آموزش و پرورش و رسانه را به لحاظ فکری و تامین نیروی انسانی تغذیه می‌کنند، حوزه و دانشگاه هستند و اگر میان این دو قطب وحدت صورت نگیرد انقلاب اسلامی به اهداف خود نخواهد رسید. البته تا رسیدن به وحدت مراحلی وجود دارد. اولین مرحله خوشبینی دو گروه نسبت به هم است. نباید به هم بد بین باشند و هر کدام دیگری را با عناوینی بکوبند. این خوشبینی منجر به نزدیکی و آنگاه تعامل می‌شود. تعامل باعث همکاری و سپس ائتلاف و در نتیجه وحدت می‌گردد.»
حجت‌الاسلام روح‌اله حریزاوی، مدیر سابق حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، در تعریف مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه به گزارشگر کیهان می‌گوید: «با اندکی تسامح می‌توان وحدت حوزه و دانشگاه را اندیشه منبسطی دانست که از تعامل علم و دین آغاز می‌شود و به وحدت در هدف آن‌دو که همان تامین راحتی دنیوی و سعادت اخروی است می‌انجامد.»
وی با بیان اینکه وحدت حوزه و دانشگاه از دغدغه‌های بنیادین رهبران فکری و سیاسی انقلاب اسلامی است که راه را برای توفیق مبارزه تمدنی اسلام و غرب هموار می‌نماید، تصریح می‌کند: «اساس اندیشه انقلاب اسلامی، نجات انسان از چنگال شهوت و حیوانیت و فریفتن عقل و فطرت برای سلوک به‌سوی نورانیت است که این صعود تنها از طریق مبارزه با طاغوت و اقامه حکومت حق و جریان ولایت در جهان محقق می‌شود.»
آیت عموشاهی، پژوهشگر و فارغ‌التحصیل دانشگاه در این خصوص برایمان توضیح می‌دهد: «آنچه از اندیشه و کلام بزرگان و مبتکرین این نظریه از معنی و مفهوم این موضوع به نظر می‌رسد این است که اساس شکل‌گیری این نظریه در بستر انقلاب اسلامی است. در حقیقت اجتماع و ‌اشتراک این دو قشر به رهبری امامی حکیم، منجر به ایجاد این رخداد عظیم در عصر حاضر شد و به نوعی علت ایجاد انقلاب اسلامی، تمرکز این دو نهاد در این نقطه بود و طبیعتا علت دوام و بقاء آن نیز در همین امر نهفته است.»
او می‌افزاید: «با انقلابات صنعتی و جدایی دین از عرصه‌های زندگی در اروپا و به تبع آن اثری که در کشورمان نیز داشت، در کنار نهاد علم حوزوی، نهاد دانشگاه نیز پایه‌گذاری شد که اساس آن سکولاریزه کردن دین و جامعه متدینین بود. لذا لازم بود برای حرکت بزرگ انقلاب اسلامی این موضوع مورد اصلاح واقع شود.»
ریشه اختلاف‌ها در تعریف مفهوم وحدت
حجت‌الاسلام هادی رضاپور طلبه دروس خارج حوزه علمیه قم، یکی از دلایل اصلی اختلاف در تعریف وحدت حوزه و دانشگاه را ناشی از فهم ناصحیح از مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه می‌داند. او در این باره به گزارشگر کیهان می‌گوید: «اولین بار که این بحث از سوی حضرت امام(ره) مطرح شد، افرادی به‌اشتباه این‌گونه برداشت کردند که مقصود از وحدت این است که حوزوی، دانشگاهی شود و دانشگاهی، حوزوی! یا اینکه دروس متداول حوزه در دانشگاه و دروس دانشگاه در حوزه تدریس شود. غافل از اینکه مقصود اصلی این وحدت ریشه در رابطه علم و دین دارد. لذا ریشه اصلی این بحث به نوع جهان‌بینی حوزه و دانشگاه برمی‌گردد که لازم است هر دو از یک مبنا سرچشمه بگیرند. اگر رابطه علم و دین یک رابطه واقعی دانسته شود و این دو پا به پای هم حرکت کنند، نه اینکه این رابطه به صورت صوری، تصنعی و غیرواقعی فرض شود، آنگاه وحدت شکل می‌گیرد.»
حجت‌الاسلام رضاپور ادامه می‌دهد: «وحدت حوزه و دانشگاه یعنی علوم دانشگاهی و حوزوی با یک نگاه توحیدی دنبال شوند که خود این موضوع نیز مقدمه‌ای دارد و آن اینکه حوزه و دانشگاه با ‌اشراف روی مبانی مشترک دینی، هریک به سمت کارویژه تخصصی خود حرکت کنند و به طور خلاصه نگاه به علم را در دستگاه جهان‌بینی توحیدی بیاموزند. همچنین لازم است در این مسیر با یکدیگر همکاری و تعامل برقرار نمایند.»