kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۵۸۲۹
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۸

شاید ار بشنود آه سحرم بازآید(چشم به راه سپیده)



خبرم بازآمد
اگر آن نائب رحمان زدرم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید خدایا که کنی تاخیری
در اجل تا به سرم تاج سرم بازآید
گرنثار قدم مهدی‌ هادی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
آنکه فرق سر من خاک کف پای وی ست
پادشاهی کنم ار او به سرم بازآید
کوس نو دولتی از بام سعادت بزنم
گرببینم که شه دین زدرم بازآید
می‌روم در طلبش کوی به کو دشت به دشت
شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
«فیض»، نومید مشو در غم هجران و منال
شاید ار بشنود آه سحرم بازآید
مرحوم ملامحسن فیض کاشانی
ای مصطفی شمایل
بر هم زنید یاران این بزم بی‌صفا را
مجلس صفا ندارد بی‌یار مجلس آرا
بی شاهدی و شمعی هرگز مباد جمعی
بی لاله شور نبود مرغان خوشنوا را
بی نغمه دف و چنگ مطرب برقص ناید
وجد سماع باید کز سر برد هوا را
جام مدام گلگون خواهد حریف موزون
بی می‌‌ مدان تو میمون جام جهان‌نما را
بی سرو قد دلجوی هرگز مجو لب جوی
بی سبزه خطش نیست آب روان گوارا
بی چین طره یار تا تارکم ز یک تار
بی موی او بموئی هرگز مخر ختارا
بی جامی‌و مدامی‌هرگز نپخته خامی
تا کی به تلخ‌کامی‌ سر می‌بری نگارا
از دولت سکندر بگذر، برو طلب کن
با پای همت خضر سرچشمه بقا را
بر دوست تکیه باید بر خویشتن نشاید
موسی صفت بیفکن از دست خود عصا را
ای هدهد صباگوی طاووس کبریا را
بازآ که کرده تاریک زاغ و زغن فضا را
ای مصطفی شمائل وی مرتضی فضائل
وی احسن الدلایل یاسین و طا و ‌ها را
ای کعبه حقیقت وی قبله طریقت
رکن یمان ایمان عین الصفا صفا را
ای رحمت الهی دریاب «مفتقر» را
شاها به یک نگاهی بنواز این گدا را
کمپانی «مفتقر»
ز دریای خطر می‌آیی
پابه‌پای سحر از کوه و کمر می‌آیی
من و دیدار تو؟ افسوس! مگر می‌آیی؟

روح اسطوره‌ای‌ات حاملۀ طغیان است
موج‌ بر دوش ز دریای خطر می‌آیی

می‌چکد شور ز شولای حماسی ‌نامت
آتشین جلوه‌ای، از برج سحر می‌آیی

شال سبز تو بر آن گردن الماس‌تراش
یال در یال کدام اسب کهر می‌آیی؟

تشت خورشید ز باروی فلک می‌افتد
تا ز پشت قلل حادثه در می‌آیی

جوی چشمان تو از جاری ایهام پر است
گرم جوشی و‌ گریزان به‌نظر می‌آیی

می‌پرد پلک اهورایی تندیس ظهور
غایب حاضر من! کی ز سفر می‌آیی؟
مرتضی امیری اسفندقه
بهار من
ای ناگهان‌تر از همه اتفاق‌ها!
پایان خوب قصه تلخ فراق‌ها!
یک جا ز شوق آمدنت باز می‌شوند
درهای نیمه‌باز تمام اتاق‌ها!
یک لحظه بی‌حمایت تو‌ای ستون عشق
سر باز می‌کنند‌ترک‌ها به طاق‌ها!
بی دستگیری‌ات به کجا راه می‌بریم؟
در این مسیر پر شده از باتلاق‌ها
باز آ بهار من! که به نوبت نشسته اند
در انتظار مرگ درختان اجاق‌ها
ای وارث شکوه اساطیر! جلوه کن!
تا کم شود ابهت پرطمطراق‌ها
مهدی عابدی
جمعه
 ما از الست طایفه‌ای سینه خسته‌ایم
ما بچه‌های مادر پهلو شکسته‌ایم
امروز اگر که سینه و زنجیر می‌زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می‌زنیم
ما را نبی «قبیله سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
از ما بترس، طایفه‌ای پر اراده‌ایم
ما مثل کوه، پشت علی ایستاده‌ایم
از ما بترس، شیعه سر سخت حیدریم
جان برکفان لشکر سردار خیبریم
از جمعه‌ای بترس، که روز سوار‌هاست
پشت‌سر امام زمان ذوالفقارهاست
از جمعه‌ای بترس، که دنیا به کام ماست
فرخنده ‌روز پرظفر انتقام ماست
از جمعه‌ای بترس، که پولاد می‌شویم
از هُرم عشق، مالک و مقداد می‌شویم
  وحید قاسمی