kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۲۸۵۸
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۸
نگاهی به فیلم «درخونگاه»

حقیقت، به خون کشیده می‌شود!




  آرش فهیم
«درخونگاه» نمونه فیلم ساختن، بدون توجه به فرهنگ، هویت، تاریخ و جغرافیای یک کشور است. البته درام و روایت این فیلم نیز، پر حفره و نحیف است. اما آنچه «درخونگاه» را به موردی قابل مطالعه تبدیل کرده ادعای آن در بازنمایی مردم و جامعه ما در یک مقطع از زمان، بدون وجود روح آن زمانه و روحیه ایرانی است. درست مثل فیلم «خانه پدری» به کارگردانی کیانوش عیاری؛ آن فیلم هم یک‌سره در خانه‌ای قدیمی و با معماری سنتی ترسیم شده بود و افرادی با پوشش و ظاهر بومی در آن حضور داشتند، اما خلق و خو و خصلت آدم‌های فیلم، هیچ شباهتی به ایرانیان در هیچ بخش از تاریخ و در هیچ کجای جغرافیای این سرزمین نداشت. این بار هم با فیلمی به نام «درخونگاه» به کارگردانی سیاوش اسعدی مواجه هستیم که همه داستان آن در محله‌های جنوب شهر تهران، در خانواده‌ای سنتی و به ظاهر مذهبی و در سال 1370 می‌گذرد. اما در این فیلم، نه تنها هیچ نقشی از هویت و فرهنگ و روحیات مردم در آن بخش از تاریخ ایران نمی‌بینیم، بلکه ناکجاآباد و نامردمی بی‌قواره به تصویر کشیده شده است که معلوم نیست از کجا آمده‌اند! مشکل «درخونگاه»، بیماری اصلی سینمای امروز ایران است. در دانشکده‌های هنری و سینمایی ما به هنرجویان فقط تکنیک آموزش داده می‌شود (البته کیفیت این آموزش نیز یک بحث جدا و مفصل می‌طلبد که در این نوشتار نمی‌گنجد) منتقدان سینما هم که اغلب فرمالیست هستند و بیشتر آنها هم به همین بیماری فیلمسازان مبتلا شده‌اند. غافل از اینکه، سینما فقط یک روایت تصویری نیست. سینما، در حقیقت تصویر روح قومی و ملی مردم کشورهاست. سینما تجمیعی از آداب و رسوم، دین، فلسفه، معماری، حماسه، ادبیات، تاریخ و جغرافیای یک کشور است که به تصویر درآمده است. اما امروز فیلم‌هایی در سینمای ما به نمایش درمی‌آید که به جای سینما باید نام تصویربازی یا در بهترین عنوان، فرم‌بازی بر آنها گذاشت. «مسخره‌باز»، «شاه‌کش»، «روسی»، «مردی بدون سایه»،
«سال دوم دانشکده من»، «پیلوت»، «شکستن همزمان بیست استخوان»، «کروکودیل»، «ایده اصلی»، «چاقی» و... فیلم‌هایی هستند که همزمان با «درخونگاه» در حال نمایش هستند و همه آنها، به همین بیماری گرفتارند. همه این فیلم‌ها، روایت‌هایی سرد، بی‌هویت و ابتر هستند که بعد از پایان اکران، دیگر نام و نشانی از آنها باقی نمی‌ماند و مثلا، چند سال بعد، هیچ‌کس یادش نمی‌آید که این فیلم‌ها چه بودند و چه گفتند و چه و چه! این درحالی است که هر کس فیلم‌های مرحوم علی حاتمی مثل «مادر»، «کمال‌الملک» و... را دیده باشد، تا آخر عمر با عطر و طعمشان زندگی خواهد کرد. من هنوز هم آن حس و حالی که موقع دیدن فیلم‌های «قصه‌های مجید»، «بچه‌های آسمان»، «آژانس شیشه‌ای»، «هور در آتش» و برخی دیگر از فیلم‌ها را پیدا کردم، به یاد دارم. اما هرچه فکر می‌کنم هیچ حس و ذهنیتی از فیلم‌های «نیوکاسل» و «کلوپ همسران» که در همین یک ماه اخیر دیده‌ام را به یاد نمی‌آورم! چون این فیلم‌ها هیچ ربطی به مردم و اوضاعی که اطرافم می‌بینم ندارند.
«درخونگاه» داستان مرد جوانی به نام رضا است (از اینجا به بعد، ماجرای فیلم لو می‌رود) رضا پس از سال‌ها کار در ژاپن، به وطن برگشته است. برادر دیگر رضا نیز در جبهه بوده و از او خبری نیست. اما همه چیز اطرافش به هم ریخته است. همه خسته و درمانده هستند. هیچ‌کس رضا را دوست ندارد، حتی خانواده و نزدیکانش. رضا می‌فهمد که از پول‌هایی که طی این همه سال کار در ژاپن برای خانواده‌اش می‌فرستاده، هیچ خبری نیست. بعدا معلوم می‌شود که «مادر»(نماد مام وطن) همه آن پول‌ها را بالا کشیده است! و...
همان طور که از این خلاصه داستان بر می‌آید، «درخونگاه» فیلمی است با نمادهای گلدرشت و سطحی که ذهنیت فیلمساز را به خوبی لو می‌دهند! فیلمی که نهایت حرف و تصویری که نشان می‌دهد، از حرف‌های عامیانه و کوچه و خیابانی –به مفهوم بی‌مایه بودنش- جلوتر نمی‌رود که هیچ، همین مردم عادی و عامی بهتر از فیلمساز می‌توانند مسائل را تحلیل کنند. حرف‌هایی از این دست که به زعم فیلم «مملکت را خودی‌ها به باد داده‌اند» و خانواده‌ای که حتی به خودی‌هایش هم رحم نمی‌کند و همه چیز خراب و به هم ریخته است و جوانان هیچ امیدی ندارند و هر جای دنیا برای زندگی از اینجا بهتر است و... در همین حد
پیش‌پا افتاده! بخش قابل توجهی از داستان فیلم در شب می‌گذرد، فضاها اغلب تاریک هستند؛ یک عنصر نمادین باسمه‌ای و پیش‌پاافتاده برای القای خفقان و تاریکی. درست مثل تصویرسازی کاریکاتوری و سطحی نیروهای نظامی در فیلم که این بخش‌های فیلم نیز از نحوه نمایش این نیروها در فیلم‌های درجه سه ضدایرانی که در خارج از کشور ساخته می‌شوند هم عقب‌افتاده‌تر هستند! کارگردان فیلم حتی به خود زحمت نداده تا درباره آنها اندکی تحقیق و بررسی کند. قرار گرفتن «مادر» به عنوان فرد دستبرد زده به پول‌های رضا، یکی دیگر از نمادپردازی‌های
دم‌دستی فیلم است؛ کارگردان دچار این توهم است که کاری کرده کارستان که ایران را در قالب مادر و یک خانواده ترسیم کرده است و احتمالا دستبرد زدن مادر به سرمایه فرزندش نمادی از اختلاس و فساد مالی است!
«درخونگاه» یک کپی درجه چندم از فیلم‌های مسعود کیمیایی است. اما حتی حداقل اندک حس و حال باقی‌مانده در فیلم‌های این کارگردان کهنه‌کار را هم ندارد. هرچند که تصنع و بی‌حالی، ویژگی هر نوع کپی کاری است. به ویژه اگر فیلمساز، توجه چندانی به قصه و فیلمنامه نداشته باشد. چون در «درخونگاه» برخی از حفره‌های داستان فیلم، خیلی وسیع و آشکار هستند. مثل سکانس حضور رضا در آسایشگاه روانی و ملاقاتش با دوست قدیمی و سپس، بردن زن فراری نزد وی، هیچ نسبتی با سایر بخش‌های فیلم ندارد. همچنین خیانت خانواده رضا به وی نیز بسیار خام و متناقض است. به طور مثال، پدر و مادر، شهادت فرزند مفقود شده خود در جبهه را باور ندارند و همچنان چشم‌انتظارش هستند، اما خبر درگذشت پسر دیگرشان در خارج از کشور را بدون هیچ سند و مدرک و صرفا با دیدن یک عکس، می‌پذیرند. وقتی یک فیلمساز روحیه واقعی مردم خود را نمی‌شناسد و این خصوصیت ابتدایی مردم ایران که حتی با دیدن جسد فرزندشان نیز مرگ وی را باور ندارند، چطور می‌خواهد به ترسیم تاریخ و واقعیات اجتماعی این سرزمین بپردازد؟ در چنین روایت سست و بی‌اساسی، خانواده قربانگاه قهرمان فیلم معرفی می‌شود. جایی که حتی مادر نیز به پسرش رحم نمی‌کند و عامل بر باد رفتن حاصل کار و تلاش وی می‌شود، بدون اینکه مشخص بشود این همه توحش و رفتار بی‌رحمانه این افراد نسبت به یکدیگر چه دلیل و زمینه‌ای دارد؟ حتی وصل کردن این روایت به جنگ تحمیلی نیز دلیل دیگری جز تخریب دفاع مقدس ندارد.
«درخونگاه» ادعای قهرمان‌سازی دارد. شخصیت رضا قرار بوده نقش قهرمان فیلم را داشته باشد. اما واقعیت این است که مخاطب عام سینما در همه جای دنیا، وقتی می‌تواند با قهرمان فیلم انس بگیرد و همراه شود که او را در مقام حمایت از خانواده و نزدیکانش ببیند. به همین دلیل هم در بسیاری از فیلم‌های روز سینمای جهان، از چنین موقعیتی برای ایجاد فضای حسی و عاطفی در درام استفاده می‌کنند. اما در سینمای ایران، خانواده‌ستیزی شخصیت‌های محوری فیلم‌ها تبدیل به یک اپیدمی شده است. در این فیلم هم، دشمن اصلی قهرمان فیلم، خانواده‌اش هستند و او رابطه خوبی با خویشان خویش ندار، این یعنی قهرمان فیلم
به دل مخاطب نمی‌نشیند.
 اصلا و از اساس، فیلمی ضدخانواده، فیلمی ضدملی هم هست؛ مثل «درخونگاه» که در آن، حقیقت یک ملت، به خون کشیده می‌شود.