«شکارچی ذهن» یا شوی قاتلان آمریکایی
وقتی جنایت تبدیل به سرگرمی میشود
فاطمه قاسمآبادی
ژانر جنایی و معمایی، چند سالی میشود که بسیار محبوب شده است، از این رو نویسندگان و تهیهکنندگان هالیوودی و به دنبال، برخی کشورهای اروپایی به سمت ساخت فیلم و سریال در این ژانر به خصوص رفتهاند و سرمایهگذاری بسیاری روی آن کردهاند.
در بیشتر سریالهای جدید این ژانر، مخاطب گاه زمان حال را مشاهده میکند و جرایم مجرمان امروزی و گاه در تاریخ سفر میکند و در دهههای گذشته جنایات جنایتکاران غربی را توسط مردمی رو به پیشرفت و در حال مدرن شدن، میبیند.
در سریال «شکارچی ذهن» هم مخاطب به دهه 70 میلادی برده میشود و با تمرکز روی جنایات بیرحمانه، با قاتلان سریالی معروف تاریخ آمریکا، ملاقات میکند و پای سخنان و نگاهشان مینشیند.
مسئله تبدیل شدن جنایت و بیرحمی به تفریحی قابل پیگیری، تقریبا از همان دهه 70 با برپایی دادگاه قاتلین زنجیرهای مانند تد باندی و... در تلویزیون آمریکا و تبدیل این مجرمان به سوپراستارهای جذاب و متفاوت، باعث شد تا نگاه مردم این کشور و در دنباله آن مردم اروپا، به مسئله جرم و جنایت تغییر کند و با این نوع نگاه جدید، بیرحمی و خشونت، نوعی قدرت و خاص بودن بهحساب میآمد و باعث میشد تا مخاطبین تحت تأثیر این تصویر جدید از مجرمان بیرحم قرار بگیرند و در روزنامهها، کتابهای زندگینامه، تلویزیون و... آنها را دنبال کنند. در دنباله این جذابیت کاذب، سریالها، فیلمها و مستندهای زیادی در مورد این مجرمان بیرحم تا کنون ساخته شده که شکارچی ذهن، یکی از سریالهای موفق و مورد توجه این ژانر، با محوریت بررسی قاتلان زنجیرهای آمریکایی، در دو سال اخیر بوده است.
شکارچی افکار مجرمانه
شکارچی ذهن یا (Mind hunter) نام سریالی است در ژانر جنایی، معمایی و ماجراجویی ساخته «جو پنهال» محصول سال 2018 شبکه نتفلیکس. سریال شکارچی ذهن بر اساس کتابی با همین نام ساخته شده است. در این کتاب موسسان اصلی واحد تحقیقات علمی رفتاری اف.بی.آی در دنیای واقعی به تصویر کشیده میشوند و نویسندهاش هم «جان ادوارد داگلاس» آن را در سال ۱۹۹۶ نوشته شده است.
داستان سریال شکارچی ذهن در مورد زندگی دو مأمور سازمان افبیآی به نامهای «هولدن فورد» (جاناتان گروف) و «بیل تنچ» (هولت مککالانی) است که با همکاری روانشناسی به نام «وندی کار» (آنا تورو) سعی در تشریح ذهن و انگیزههای قاتلان سریالی خطرناک دارند. آنها در گفتوگو با قاتلان سریالی به دنبال فهمیدن طرز فکر این قاتلان، به امید کشف دلیل اصلی جنایات توسط آنان هستند و در نهایت هم این جمع سه نفره در اواخر دهه 70 میلادی، با اقبال عمومی نسبت به روانشناسی جرم، واحد علوم رفتاری افبیآی را تشکیل میدهند.
نگاه مادیگرا
در سریال شکارچی ذهن هم مانند سیل عظیمی از ساختههای هالیوودی تا به امروز، تنها یک نگاه اصلی بر کل داستان حاکم است و آن مادیگرایی محض است. در این سریال کسی به دنبال چارهجویی و پیشگیری از این جرایم نیست و هیچکس دغدغه چرایی این اتفاقات را ندارد، در عوض همه به دنبال دستگیری یا مصاحبه با این قاتلان شرور و تنها پرسیدن دلایل این جنایات مخوف هستند که البته طبق معمول این جوابها قرار نیست تأثیری در کم کردن این جرایم داشته باشد. در روند سریال، نوع نگاه مأمور هولدن فورد، تقریبا تحت تأثیر رسانههای غربی به این پروندهها، به نوعی جاهطلبانه و برای کسب امتیازات، پیشرفت شغلی و شهرت است تا باز کردن گرهای از کلاف این جنایتها. البته این نوع نگاه تنها به مأمور فورد خلاصه نمیشود و مخاطب میبیند که برای مردم عادی شنیدن ملاقات با فلان قاتل زنجیرهای در این سریال، مانند دیدن فلان قهرمان ورزشی یا هنرمند سینمایی است و بهخاطر رویکرد رسانههای غربی برای عام مردم، قاتلین سریالی هم به نوعی سلبریتی محسوب میشوند که حتی در مواقعی جذابتر از بقیه سلبریتیها در زیرشاخههای هنر و ورزش، هستند!
روانشناسی و واکاوی مصاحبهها و تفکرات قاتلان سریالی در این سریال هم به مفهوم کاملاً غربی و مادی خود وجود دارد. مخاطب در شکارچی ذهن متخصصانی را میبیند که با خونسردی تمام مو به موی گفتههای این جنایتکاران را ضبط و ثبت میکنند و با دیدگاه خود آن را طبقهبندی میکنند و در کتاب یا فایلهای دیگر میگذارند اما هیچ اثری از موجی برای پیشگیری و کمک به انسانهایی مانند این مجرمان، قبل از ارتکاب به این جرایم وجود ندارد.
همجنسگرایی و کلیشههای همیشگی
مثل دیگر ساختههای هالیوودی در حداقل 20 سال اخیر، در سریال «شکارچی ذهن» هم یک شخصیت همجنسگرا در داستان، طبق روال معمول، وجود دارد. البته در این سریال مسئله حمایت از همجنسگرایان یک پله بالاتر رفته و بازیگر نقش اصلی داستان یا هولدن فورد، در واقعیت هم یک همجنسگرا است.
در شکارچی ذهن، شخصیت وندی کار، نمونه یک زن فمنیست، همجنسگرا و ایدهآل هالیوودی است که با وجود اینکه در گذشته و زمانی که همجنسگرایی برای عموم مردم امر قبیحی بوده زندگی میکند اما بیشتر شبیه یک زن در سال 2019 است تا دهه 70 میلادی. این زن در سریال، بدون هیچ تردید و نگرانی از همان ابتدا سبک زندگی همجنسگرایانه را انتخاب کرده و حتی گاهی آن را به زبان میآورد و نگرانی خاصی از نشان دادنش ندارد که خب این مطلب با توجه به واکنشهای مردم در آن زمان نسبت به همجنسگرایان، بهنظر غیرواقعی و اغراقآمیز میآید.
بازیگر شخصیت هولدن فورد یا جاناتان گروف، در دنیای واقعی یک همجنسگرا است و در قدمهای اول هم بهخاطر بازی در سریالی با تمی همجنسگرایانه موفق شد راه خود را در هالیوود باز کند و طبق مد جدید و حمایت بیحد سیاستهای غربی از همجنسبازان، بهخصوص در هالیوود، گروف توانست نقش «هولدن فورد» را به دست بیاورد که نقطه عطف بزرگی در کارنامه هنریاش محسوب میشود.
این شخصیت با توجه به اینکه هسته اصلی و وصلکننده دیگر شخصیتها به یکدیگر است جایگاه خاصی در داستان دارد. البته از شخصیت هولدن فورد، در طول داستان علاوه بر جمع کردن گروه و مصاحبههای جنجالی استفادههای نمادینی هم میشود برای مثال وقتی فورد در فصل دوم این سریال، نقش حملکننده صلیب سفید را در بین سیاهپوستان معترض ایفا میکند، قابل توجه است. مخصوصاًً که صلیب سفید قرار است مثلا نماد صلح باشد.
در این صحنه کارگردان شخصیت فورد را مانند قهرمانی به تصویر میکشد که قرار است سیاه پوستان عصبانی را آرام کند و طبق روال همیشگی آنها را بهخاطر بیعدالتی و بیتوجهی دولت نسبت به مشکلشان، به سمت سازش و سکوت راهنمایی کند. به تصویر کشیدن قهرمان سفیدپوست و صلحطلب که چون مسیحی فداکار صلیب بر دوش خود میگذارد تا مانع از خروش و آسیب سیاهپوستان شود، از نکات جالب فصل دوم این سریال است.
داستانی واقعی
سریال «شکارچی ذهن»، تیم نویسندگی قوی دارد. تمام شخصیتپردازیها در این سریال علاوه بر قاتلان زنجیرهای که بسیار خاص و دقیق به تصویر کشیده شدهاند، باورپذیر بهنظر میرسند و هوشمندانه در کنار هم قرار گرفتهاند.
یکی از نکات مورد توجه سریال شکارچی ذهن در مستند بودن آن است. برای مثال تعداد زیادی از قسمتهای مصاحبه با «اد کمپر» (یکی از قاتلان بیرحم زنجیرهای)، در این سریال تقریبا مو به مو و بسیار دقیق آورده شده است. در این صحنهها مخاطب میبیند که اد کمپر هم مانند تعداد زیادی از مجرمان مثل خودش، زندگی خانوادگی ناگواری داشته است. فرار پدر از خانه و نفرت مادرش از مردان، باعث میشود که او در محیطی سرد و تحقیرآمیز بزرگ شود و سرانجام هم همین نفرت سر باز میکند و باعث میشود کمپر مادرش را به طرز فجیعی به قتل برساند. او حتی در مصاحبهاش هم برای انتقام از مادرش میگوید: «شش زن بیگناه بهخاطر روشی که او پسرش را بزرگ کرد به قتل رسیدند».
در سریال «شکارچی ذهن» تقریبا تمام مجرمان و قاتلین زنجیرهای مشکلات عمیق خانوادگی داشتهاند و زندگیشان هیچ رنگی از اخلاق و محبت نداشته است ولی تنها چیزی که در نهایت مخاطب در این سریال به آن میرسد، عطش بیشتر برای دیدن نمونههای متفاوت از این مجرمان، در فصلهای بعد است چرا که طبق روند سریال، این قاتلان برای مخاطب تبدیل به موجودات دستنیافتنی و کاریزماتیک میشوند که تنها ارزششان در بیرحمی و خشونتشان است و اگر قرار باشد درمان شوند یا از کرده خود پشیمان بشوند دیگر ارزشی برای مخاطبی که طالب دیدن و شنیدن داستانهای فجیع است، ندارند.