نگاهی به فیلم «مامور مخفی»
دروغ بزرگ و اشک تمساح
احسان رشیدی
جملهای معروف از وزیر تبلیغات هیتلر- گوبلز- هست که میگوید؛ «مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور میکنند و اگر دروغی را مکرراً تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد.» و گویا همین جملات سرلوحه مقامات رژیم غاصب صهیونیستی و هم پالگیهایش در تحولات اخیر سیاسی، فرهنگی و حتی سینمایی امروز شده است.
فیلم «مأمور مخفی» (the operative)، محصول سال 2019 به کارگردانی«یوان آدلر»، یک فیلم سفارشی از کمپانی اسرائیلی است که با اقتباس از یک رمان به نام «معلم انگلیسی» ساخته شده است. از بازیگران این فیلم میتوان به «مارتین فریمن» که با سریال شرلوک و سهگانه هابیت به شهرت رسید نام برد که با نام توماس- مأمور ارزیاب و آموزش دهنده موساد که به زبان عبری صحبت نمیکند- همچنین هنرپیشۀ اصلی زن، «دیان کروگر» که با نقش هلن در فیلم تروا به شهرت رسید، در نقش ریچل؛ یک یهودی- مسیحی و مأمور تازه کاری از موساد، که وظیفه دارد با پوشش معلم زبان انگلیسی از لایپزیک آلمان به ایران بیاید، به مؤسسات هستهای ایران نفوذ کند و بمب را از طریق ترکیه با اسم رمز «باستان شناسی در ایران خوب است» وارد کشور کند و به تروریست اصلی برساند تا دانشمندان هستهای را ترور کنند. دیگر بازیگر فیلم «کاس انوار» بازیگر ایرانیالاصلی که در ایران متولد نشده است و در نقش فرهاد رضوی در فیلم حضور دارد.
فیلم در جذب مخاطب و رساندن پیام به جامعه هدف ناکام است، چون نمیتواند با مخاطب اصلی ارتباط برقرار کند و سطح فیلم در حد یک تله فیلم و ملودرام دسته چندم نزول میکند و تنها چیزی که فیلم را در خور توجه میکند مسائل حاشیهای آن است تا تکنیکهای سینمایی.
مسائل بحث برانگیزی مانند فیلمبرداری در تهران که گفته میشود کارگردان با گروه گردشگری به ایران آمده و فیلمبرداری را در ایران انجام داده است و ساخت این چنین فیلمهای ضد ایرانی باعث میشود که به روند صدور مجوزها با دقت بیشتری نگاه شود. فیلم در جشنواره برلین هم با نقدهای منفی زیادی مواجه شد و داوران هم توجهی به فیلم نکردند و فقط بازتاب خبری یورونیوز و دویچه وله موجب شد تا فیلم برجسته شود.
در حالیکه حاشیه فیلم بر متن آن غلبه کرده است و سفارشی بودن کار مشهود است، کارگردان، فیلم خود را فیلمی غیرسیاسی مینامد. فیلم با شروعی خستهکننده و ریتمی کند شروع میشود و در ورود به ایران مشکلات فیلم بیشتر هم میشود. از بازیگران مکمل و نقش فرعی استفادۀ خوبی نشده است و دیالوگها به زبان فارسی تصنعی و ساختگی بیان میشوند و مشخص است که سازندگان فیلم، از فرهنگ ایرانی بیاطلاع بودهاند. در واقع کارگردان هیچ تلاشی در باب شناخت و بازنمود فرهنگ ایرانی نکرده است و دیدی بسیار سطحی و کلیشهای از ایران دارد. برای مثال در سکانسی از مراسم عروسی در خانواده رضوی این نکته دیده میشود و صحنههای عروسی، بیشتر شباهت به عروسی ایرانیان ساکن لس آنجلس دارد تا ساکنین ایران. همچنین گریم و طراحی صحنه درایران ضعفهای مشهودی دارد و کارگردان در بخش ایران با شکست و ناکارآمدی روبرو شده است.
علاوه بر این، فیلم در روایت و فیلمنامه نیز دارای ضعفهایی واضح است؛ فلش بکهای بسیار باعث گیج شدن مخاطب میشود و بیننده خط روایی داستان را گم میکند. نویسنده لطمه فراوانی به فیلم وارد کرده است و یک بازنویسی ناشیانه و بسا عجولانه از رمان معلم انگلیسی انجام شده که در همان نگاه نخست منفعلانه و بیروح است و اگر حاشیههای فیلم را کنار بگذاریم با یک فیلمنامۀ بسیارضعیف و سفارشی رو به رو هستیم که چیزی را برای ارائه ندارد.
شخصیت ایرانی فیلم با بازی کاس انوار (فرهاد رضوی) شخصیتی ضعیفالنفس و ریاکار را به نمایش میگذارد؛ ازجمله ریاکاربودن و دوری از دین اسلام و دورزدن قوانین که بارها و بارها در فیلم تکرار میشود و در آن سو؛ جاسوس فیلم- یا همان ریچل - که با پدری یهودی و مادری مسیحی رشد یافته، شخصیتی قابل تأمل و انسانی دارد. در یک سکانس ریچل دستور ترور یک فرد را دارد که به ایران کمک میکند تحریمها را دور بزند و ریچل حاضر نیست به بیگناهان صدمه بزند و درهنگام مأموریت که یک فرد بیگناه حضور دارد، ریچل برآشفته میشود و میخواهد عملیات را متوقف کند، ولی همکارش به آن زن بیگناه و مرد روسی شلیک میکند.
«مأمور مخفی» میخواهد اسرائیل را در ریچل به نمایش بگذارد که فردی دلسوز و در عین حال یک تروریست حرفهای است! بمب را وارد ایران میکند تا دانشمندان هستهای را ترور کنند و با یک ایرانی به نام فرهاد رضوی نزدیک میشود که بستگان یکی از شاگردان ریچل است و در مؤسسهای وابسته به انرژی هستهای مشغول به کار است که با برخورد اول شیفته و دلبسته ریچل میشود. ایرانیان در فیلم مأمور مخفی، مردمی احساسی و زودباور توصیف میشوند که حتی نیاز به جلو آمدن جاسوس هم نیست و خودشان تسلیم هوی وهوس میشوند، چنانکه ریچل از فرهاد باردار میشود!
در واقع ریچل و فرهاد، اسرائیل جدید و ایران وابسته به غرب را برای مخاطب تداعی میکنند که در رفتار و گفتار برخی افراد مسامحهگر و جریانات انحرافی، نظراتشان دربارۀ اسرائیل دیده میشود که ایران و رژیم صهیونیستی را نه دشمن، که دوست خود میدانند.
در فیلم، اعتراف به تروردانشمندان هستهای و کودککش بودن رژیم صهیونیستی بیان شده است تا قدرت خود را دیکته کند و در اخبار اعلام میکند که دانشمندان هستهای و یک کودک در بمب گذاری کشته شدهاند. کارگردان برای اینکه بخواهد احساسات بیننده با دانشمندان همراه نشود از وقوع بمب گذاری سکانسی به نمایش نگذاشته است و فقط از طریق اخبار شنیده میشود که در بمب گذاری، دانشمندان هستهای به همراه یک کودک کشته شدهاند.
این همان منش و رفتار نتانیاهو و دیگر مقامات صهیونیستی است که از یک سو دانشمندان و مردم عادی را به طرز وحشیانهای ترور میکنند و از سوی دیگر، برای ایرانیها آرزوی سربلندی و خوشبختی میکنند و برای آنها پیام آزادی میدهند، درحالی که آنها را از علم و دانش دور میدارند تا ایران کشوری عقب مانده و وابسته باشد. دروغی که آنقدر بزرگ است که مانند اشک تمساح جاسوس بمبگذار، نمیتوان بر آن وقعی نهاد. چنانکه در خود جشنواره برلین نیز داوران و سینماشناسان وقعی بر آن ننهادند.