kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۹۳۵۶
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۹
بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینه‌ها و شرایط انعقاد معاهده برجام -70

نشانه‌های افول آمریکا




 سهراب صلاحی
 
 به‌رغم انجام مطالعات بسیار منظم و پیچیده، آمریکایی‌ها نتوانسته بودند وزن نفوذ جمهوری اسلامی در عراق را درست ارزیابی کنند. آنها باورشان نمی‌شد قبل از این‌که به بغداد برسند گروه‌های عراقی هم‌پیمان جمهوری اسلامی که در ایران سازمان‌دهی شده بودند، در مراکز اصلی بغداد حضور پیدا کنند؛ به همین دلیل آمریکایی‌ها حضور لشکر بدر را در عراق ممنوع کرده بودند، اما فرماندهان و نیروهای لشکر بدر عراق چند روز زودتر از آمریکایی‌ها به بغداد رسیدند. درهرصورت هم‌اکنون کم نیستند راهبردنویسان آمریکایی که شکست این کشور درصحنه عراق را به‌عنوان بزرگترین شکست تاریخ سیاست خارجی آمریکا قلمداد می‌کنند. شکستی که نه‌فقط ابهت نظامی و سیاسی آمریکا را در جهان به‌شدت زیر سؤال برد، بلکه علاوه‌بر گسترش تنفر جهانی از عملکرد ضد انسانی آمریکا در عراق، ازنظر اقتصادی نیز این کشور را به بزرگترین بدهکار جهان تبدیل کرده است. آنها خوب می‌دانند که در کنار دیگر عوامل، مدیریت هوشمند و شجاعانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در تحمیل این شکست به آمریکا نقش اول و منحصربه‌فرد داشته و دارد و به این دلایل در مرحله بعدی تلاش کردند با راه‌اندازی جنگ‌های نیابتی در منطقه به تضعیف و مهار مقاومت اسلامی که با محوریت جمهوری اسلامی ایران باعث شکست جنگ مباشرتی آمریکا شده بود، بپردازند.
در خلال جنگ عراق و آن زمان که شکست آمریکا آشکار شده بود، آنها تلاش کردند با باز کردن جبهه دیگری علیه جمهوری اسلامی در لبنان، از مهلکه عراق نجات یابند اما با شکست رژیم صهیونیستی روبرو شدند. حزب‌الله لبنان توانست در جنگ 33 روزه، جراحات روحی ناشی تحمیل چهار شکست بر کشورهای عربی از سوی رژیم صهیونیستی را التیام ببخشند. این روند با شکست رژیم صهیونیستی در غزه، از سوی مبارزان و مجاهدان فلسطینی ادامه یافت.
در سوریه نیز به تعبیر اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا که طراح اصلی جنگی بود که داعش پیاده‌نظام آن و علاوه‌بر آمریکا بعضی کشورهای دیگر مانند فرانسه، ترکیه، قطر، رژیم صهیونیستی و به‌خصوص عربستان از آن حمایت و پشتیبانی‌های گسترده می‌نمودند، موهایش به‌وسیله مقاومت اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی ایران سفید شد و شکست دیگری در کارنامه آمریکا ثبت شد.
تجاوز عربستان به یمن که قرار بود ظرف یک هفته، متجاوزان سعودی صنعا را به کنترل خود درآورند، نیز علاوه به رسوایی سیاسی تاکنون شکست سهمگین نظامی دیگری در کارنامه ائتلاف منطقه‌ای همراه آمریکا که در تقابل با انقلاب اسلامی شکل گرفته است ثبت شده و نشانه‌ها نشانگر این است که حتی اگر تمام سرزمین یمن تحت‌اشغال درآید،‌اشغالگران با شکست مواجه خواهند شد. پیشینه یمن در شکست‌اشغالگران و همچنین شکست‌های پیاپی آمریکا و عربستان در منطقه مهر تأییدی بر این ادعا است.
درهرحال آمریکایی می‌دانند که ایران اسلامی دوستان بسیار قدرتمندی در منطقه دارد که در صورت‌اشاره به آنها منافع آمریکا و اسرائیل را در منطقه و جهان مورد حمله قرار خواهند داد. به تعبیر ام جی روزنبرگ، تحلیلگر مجله فارن پالیسی، «جنگ با ایران چیزی جز کابوس برای آمریکا و اسرائیل نیست». این سخن از زبان جفری گلدبرگ، خبرنگار مجله آتلانتیک ایالات‌متحده آمریکا نیز گفته شد که حمله به ایران چیزی جز کابوس نیست، زیرا تبعات بسیار گسترده و خارج از کنترل خواهد داشت. حتی مایک پمپئو، وزیر خارجه دولت ترامپ که در ابتدای وزارتش، رجزخوانی‌هایش در برابر ایران از سوی بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران جهانی مورد تمسخر قرار گرفت، چندی بعد اعلام کرد که هیچ‌گاه از عملیات نظامی علیه ایران سخن نمی‌گوید، زیرا به نفع هیچ‌کس نیست. نهایت اینکه همه تحلیل‌ها و واقعیت‌ها نشانگر این حقیقت است که اکنون بیش از هرزمانی، آمریکایی‌ها در ایجاد درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران ناتوان هستند که دلایل آن علاوه‌بر نقاط مثبتی که‌اشاره شد، شامل نقاط ضعف دشمن نیز می‌شود که در ادامه تبیین خواهد شد.
بخش دوم: نقاط ضعف
پایان دادن به حضور تحقیرآمیز نظامی آمریکا در عراق، باعث تضعیف شدید قدرت نظامی، اقتصادی و حتی سیاسی این کشور در جهان و موجب تقویت مقاومت اسلامی در منطقه و بلکه مقاومت جهانی در مقابله با نظام سلطه با محوریت ایران اسلامی شد که ازجمله پیامدهای منفی آن تشدید اوضاع بد اقتصادی و اجتماعی در داخل آمریکا است که توانایی هر تحرک بزرگ نظامی دیگری را از این کشور سلب کرده است. افزون بر آن، وضعیت نابسامان دولت‌های دوست آمریکا از جهت امنیتی و ضربه‌پذیری شدید آن‌ها، مانع دیگری برای تصمیم‌گیری آمریکا در درگیری نظامی با جمهوری اسلامی است. مشکل بزرگ‌تر، وجود و امنیت رژیم صهیونیستی است که برای ایران اسلامی و مقاومت در منطقه به‌عنوان بزرگترین گروگان به شمار می‌رود. درنهایت وابستگی تام و تمام امنیت و اقتصاد جهان به انرژی منطقه غرب آسیا، چهار ضعف بزرگ آمریکا است که در مقابل و در صورت درگیری نظامی، برای جمهوری اسلامی ایران نقاط قوت به شمار می‌رود که در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد.
1. ناتوانی آمریکا در راه‌اندازی جنگ بزرگ دیگری
با ناکامی آمریکا در‌اشغال عراق و صرف هزینه‌های هزاران میلیارد دلاری، علاوه‌بر سرخوردگی جامعه، آمریکا به بزرگترین بدهکار جهان تبدیل شد. در این وضعیت آنچه در رأس برنامه‌های دولت‌های بوش و اوباما قرار گرفت نجات بانک‌های بزرگ آمریکا بود و قدم چندانی برای حل مشکلات مردم عادی برداشته نشد و نتیجه آن شد که مردم اعتراض خود را به وضع موجود با انتخاب دونالد ترامپ که بسیاری از برجستگان جمهوری‌خواه آمریکا نیز علیه وی موضع گرفته و به رقیب او یعنی خانم کلینتون رأی دادند، نشان دادند درحالی‌که ترامپ یک سرمایه‌دار آمریکایی است که سابقه‌ای در مدیریت سیاسی این کشور نداشت.
اواخر 2007 و اوایل 2008 اولین پس‌لرزه‌های بحران اقتصادی ناشی از شکست جنگ در عراق پدیدار شد و باعث شد که در سال مالی 2010، ایالات‌متحده آمریکا با یک شکاف بودجه 166 میلیارد و در سال مالی 2011 به 380 و سال 2013 به 800 میلیارد دلار رسید. درحالی‌که همان سال یعنی در 2013 آمریکا 182 میلیارد دلار برای نجات گروه بین‌المللی آمریکایی (آمریکن اینترنشنال گروپ :AIG) هزینه نمود، همچنین 45 میلیارد دلار به بانک آمریکا و 45 میلیارد دلار دیگر به شرکت خدمات مالی و بانکداری آمریکایی سیتی گروپ کمک شد که اگر این پول‌ها به ایالت‌ها تزریق می‌شد می‌توانست از کاهش شدید خدمات رفاهی کلیدی ایالت‌ها جلوگیری نماید. در عوض آن پول‌ها وارد بانک‌ها شد، بدون اینکه اصلاحات اساسی در سیستم مالی انجام شود.
مشکل بزرگ دیگری که اقتصاد آمریکا با آن روبرو است بدهی فاجعه‌آمیز و رو به افزایش آمریکا است که تا سال 2020 فقط سود سالانه بدهی‌های کل آمریکا به 900 میلیارد دلار خواهد رسید. تا همان سال، پنج بخش پرهزینه دولت، یعنی خدمات بهداشتی، خدمات پزشکی، تأمین اجتماعی، بخش‌های غیرانتفاعی و هزینه‌های دفاعی روی‌هم‌رفته 77 درصد هزینه‌های دولت را شکل خواهند داد، سایر هزینه‌های دولت فدرال باید از آن 33 درصد باقی‌مانده تأمین شود.
اوباما با شعار تغییر و توجه به مشکلات و مسائل داخلی آمریکا و پایان جنگ‌های بیهوده این کشور در جهان روی کارآمد اما همان‌طور که کاترین مکینتاژ پیترز گزارش داده، وی بیشتر از هر رئیس‌جمهوری از زمان جنگ جهانی دوم پول صرف جنگ کرده است درحالی‌که اغلب چالش‌های اقتصادی از زمان رکود بزرگ در همین دوره اتفاق افتاده است.
واقعیتی که در آمریکا اتفاق افتاده این است که بسیاری از بانک‌ها، کارخانه‌های ماشین‌سازی و غیره بدون دخالت دولت از بین می‌رفتند اما هنوز بنیادگران بازار آزاد به انکار این واقعیت ادامه می‌دهند و تلاش می‌کنند دنیا را متقاعد کنند که اگر بازار آزاد به حال خود رها شود این بازار می‌تواند خود را تنظیم نماید. آنگاه که دولت بوش پدر در سال 1991 تصمیم گرفت که به بازار آزاد اجازه دهد که در یک فضای بی‌بندوبار عمل کند تا اینکه شرایط برای یک رقابت جدی فراهم باشد، برای اینکه بازار کارایی خوبی داشته باشد، اقتصاد آمریکا در انتهای دوره وی فرو ریخت.
به‌طورکلی اقتصاد آمریکا از دو لایه تشکیل شده است که با دو دسته قوانین همراه است. به تعبیر هافینگتون «روی‌هم‌رفته طبقه متوسط بر اساس قوانین پیش می‌رود، سپس همان‌طور که مشاغلش ناپدید می‌شوند به تماشای ناپدید شدن سهمش می‌نشیند. بر اساس نظرسنجی فاکس‌نیوز در سال 2010، 79 درصد جمعیت آمریکا از طرفداران هر دو حزب معتقد بودند که آمریکا به‌احتمال زیاد دچار فروپاشی اقتصادی خواهد شد. نظرسنجی گالوپ آشکار کرد که 21 درصد کارگران فکر می‌کنند که یک سال آینده از کار برکنار خواهند شد. اکنون آمریکا فقط 4/2 درصد تولید ناخالص داخلی را در زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری می‌نماید که در مقایسه با 5 درصد اروپا و 9 درصد چین بسیار کمتر است.
هافینگتون در فصل چهارم کتاب خود که عنوان آن «چه کسی رویای آمریکایی را از بین برد» و در پاسخ به این سؤالات که چه شد که به اینجا رسیدیم؟؛ چه‌طور به نقطه‌ای رسیدیم که تاریخ انقضای زیرساخت‌هایمان گذشته است؛ مدارس ناکارآمد شده‌اند؛ طبقه متوسط برای ادامه حیات نیازمند تکیه‌گاه است و رویای آمریکایی تبدیل به سراب شده است؟ و... دلایلی را مطرح می‌کند که به‌طور خلاصه عبارت است از اینکه عقل سلیم در میان سیاستمداران آمریکایی رنگ باخته و این کشور با مشکل رهبری و مدیریت روبرو است و سلطه شرکت‌ها بر پیکره عمومی مردم باعث کاهش اعتماد شدید مردم به نظام شده است.
جورج سوروس نیز که از حامیان اصلی انقلاب‌های مخملین در جهان بود، اخیراً در یادداشتی نوشت «جوامع آزاد در بحران هستند و انواع شکل‌های مختلف جوامع بسته از دیکتاتورهای فاشیستی گرفته تا کشورهای مافیایی در حال گسترش یافتن هستند چراکه رهبران منتخب در برآوردن انتظارات و اهداف مشروع رأی‌دهندگان ناکام ماندند و رأی‌دهندگان از نسخه‌های کنونی دموکراسی و سرمایه‌داری سرخورده شده‌اند.»، وی اضافه کرد «من لحظه کنونی در تاریخ را بسیار دردناک می‌بینم جهانی شدن نتایج اقتصادی و سیاسی فراگیری داشته اما نابرابری را بین کشورهای فقیر و ثروتمند افزایش داده است. در جهان توسعه‌یافته، منافع اغلب به صاحبان بزرگ سرمایه تعلق گرفته؛ کسانی که کمتر از یک درصد جمعیت هستند». وی ظهور و رشد جنبش‌های مخالف اتحادیه اروپا در این قاره را مانعی دیگر در برابر عملکرد نهادهای اتحادیه اروپا دانسته و «برگزیت» (خروج انگلستان از اتحادیه اروپا)، پیروزی ترامپ و نتیجه همه‌پرسی چندی قبل در ایتالیا را نشانه‌های قدرت‌گیری چنین جنبش‌هایی خوانده و معتقد است که دموکراسی اکنون در بحران قرار دارد که حتی بزرگترین و پیشروترین دموکراسی جهان یعنی آمریکا، یک فرد فریبکار و دیکتاتور بالقوه را به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کرد. اگرچه ترامپ پس از پیروزی سخنش را تلطیف کرده‌اما رفتارش و مشاورانش تغییر نکرده‌اند. کابینه او ترکیبی از تندروهای نالایق و ژنرال‌های بازنشسته است.
برنی سندرز، سناتور آمریکایی نیز پیرامون دروغ‌گویی ترامپ گفت: وقتی ترامپ می‌گوید اقتصاد ما در حال شکوفایی است بدانید: بیش از 40 درصد مردم آمریکا 400 دلار پس‌انداز برای یک پیشامد ناگوار ندارند، 43 درصد استطاعت خرید مایحتاج اولیه زندگی را ندارند، سال 2017 بیش از 25 درصد افراد بالغ از مراقبت‌های پزشکی صرف‌نظر کردند، زیرا پولش را نداشتند.
درهرحال شکست آمریکا در طرح خاورمیانه و آشکار شدن دروغ مسئولین آمریکایی در رابطه با سلاح‌های کشتارجمعی در عراق و درنهایت بدهی سنگین آمریکا و ازآنجاکه بودجه صرف‌شده در جنگ‌های منطقه، به تعبیر ترامپ هفت هزار میلیارد دلار بوده است (بهمن 96) که از جیب مالیات‌دهندگان طبقه متوسط آمریکا تأمین می‌شد، باعث شده است که در آمریکا بحث «اولویت‌های‌اشتباه» در تخصیص بودجه به افکار عمومی و رسانه‌ها نیز کشانده شود و این مسئله یکی از درخواست‌های مردم آمریکا بود که ترامپ با زیرکی تمام بر آن دست نهاد و از عوامل موفقیت او بود که بارها جنگ آمریکا در غرب آسیا را‌اشتباه و موجب شکست ایالات متحده خواند.
 قبل از ترامپ بسیاری دیگر از محققان آمریکایی ازجمله گالبرایت به این شکست اقرار کرده بودند.
مشکلات فوق باعث شده است که موضوع مهم بازتعریف «امنیت ملی» کشور در بین نخبگان سیاسی و حتی نظامی کشور مطرح و تأکید شود که از‌اشتباهات صورت‌گرفته در آمریکا طی دهه‌های اخیر، کاستن از امنیت ملی کشور برای پرداختن به جنگ‌های خارجی بوده است که باید متوقف شود.
در این زمینه پیشنهاد تعطیلی بعضی مراکز بزرگ هسته‌ای آمریکا مطرح شده است و این مسئله که باید از هزینه‌های پنتاگون حسابرسی کامل شود به یک مطالبه عمومی درآمده است. به‌خصوص اینکه در دو دهه گذشته هیچ‌گونه بازرسی از پنتاگون به عمل نیامده و بودجه‌های مصرفی پنتاگون، همیشه چند برابر برآوردهای اولیه بوده است. ازاین‌رو بسیاری از تحلیلگران آمریکایی معتقدند که آمریکا باید بودجه دفاعی را سامان دهد، اولویت‌های امنیت ملی خود را تغییر و کشور را امن‌تر نماید، حتی با میلیاردها دلار کمتر از آنچه صرف تولید سلاح‌های کشنده شده، چنان‌که رابرت گیتس، وزیر دفاع «وقت» آمریکا در نطق خود در کتابخانه آیزنهاور بیان کرد: آمریکا نمی‌تواند به‌عنوان یک کشور نظامی با ارتش قوی، اما ازلحاظ اقتصادی راکد و ازلحاظ استراتژیک محدود به بقای خود ادامه دهد.
به جهت دلایل فوق یعنی خستگی شدید مردم آمریکا از آغاز هرگونه جنگ جدید، ضعف و خستگی مفرط ارتش آمریکا که همچنان از سندرم خلیج‌فارس در رنج است، مشکلات جدی اقتصادی، تنفر گسترده افکار عمومی از آمریکا (به‌خصوص منطقه غرب آسیا) و مهم‌تر از همه قدرت روزافزون گروه‌های مقاومت با محوریت ایران اسلامی بود که اوباما مجبور شد استراتژی مداخله مستقیم را کنار گذاشته و به‌جای آن با استفاده از دولت‌های هم‌پیمان خود چون عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی به جنگ‌های نیابتی روی آورد، زیرا به این تحلیل رسیده بودند که ارتش آمریکا قادر به راه‌اندازی جنگ مباشرتی دیگری نخواهد بود. در این جنگ نیابتی، سربازان آن شبه‌مسلمانانی بودند که تحت آموزش تعالیم وهابی جایگزین نیروهای نظامی صهیونیست شده و مأموریت آنها کشتار مسلمانان بی‌گناه در سوریه و عراق و بدنام کردن اسلام و مسلمانی در جهان بود. افزون بر این، مشکل دیگر آمریکا برای ایجاد درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران، ضعف شدید حکومت‌های دست‌نشانده آمریکا در منطقه است.