در محضر امام خمینی(ره)
از آمریکا میترسید؟
من و آقای هاشمی و یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم- از تهران به قم خدمت امام رفتیم تا بپرسیم بالاخره این جاسوسان را چه کار کنیم؛ بمانند، یا نگهشان نداریم؛ بخصوص که در دولت موقت هم جنجال عجیبی بود که ما اینها را چه کار کنیم!
وقتی که خدمت امام رسیدیم و دوستان وضعیت را شرح دادند و گفتند مثلاً رادیوها اینطور میگویند؛ آمریکا اینطور میگوید؛ مسئولان دولتی اینطور میگویند؛ ایشان تأملی کردند و سپس با طرح یک سؤال واقعی پرسیدند: «از آمریکا میترسید؟»؛ گفتیم نه؛ گفتند پس نگهشان دارید!
بله، آدم احساس میکرد که این مرد خودش از این شُکوه ظاهری و مادی و این اقتدار و امپراتوری مجهز به همه چیز، حقیقتاً ترسی ندارد. نترسیدن او و به چیزی نگرفتن اقتدار مادی دشمن، ناشی از اقتدار شخصی و هوشمندانۀ او بود. نترسیدن هوشمندانه، غیر از نترسیدن ابلهانه و خوابآلوده است؛ مثلاً یک بچه هم از یک آدم قوی یا یک حیوان خطرناک نمیترسد؛ اما آدم قوی هم نمیترسد؛ منتها انسانها و مجموعهها در قوّت خودشان دچاراشتباه میشوند و قوّتهایی را نمیبینند.۱
زمستان سرد و کمک به خانم مستمند
مرحوم آقاي اسلامي تربتي كه همسايه امام در قم بود، نقل ميكند روزي با امام در حال رفتن به درس آيتالله شاهآبادي بوديم. فصل زمستان بسيار سردي بود، از كنار مدرسه حجّتيه عبور ميكرديم، ديدم خانمي كنار رودخانه نشسته و دارد پارچه و كهنههايي را ميشويد. نميدانم مال خودش بود يا كلفت بود، ميديديم كه يخهاي رودخانه را ميشكست و كهنه ميشست. بعد دستش را از آب بيرون ميآورد و مقداري با دماي بدنش گرم ميكرد و دوباره لباس ميشست.
امام قدري به او نگاه كرد، بعد به من فرمود: شما برويد، من ميآيم.
عرض كردم: چه كار داريد؟ اگر امري هست بفرماييد.
گفتند: نه شما برويد و خودشان ايستادند و به كمك آن خانم لباسها را شستند و كنار گذاشتند، و چيزي هم يادداشت كردند كه بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هر چه از ايشان پرسيدم قضيه چه بود؟ فرمودند: چيزي نبود. بعد معلوم شد به آن خانم گفتهاند شما بياييد منزل، من دستور ميدهم آب گرم كنند و ديگر شما اينجا (لب رودخانه) نياييد. با آب گرم لباس بشوييد و خود من هم كمكتان ميكنم.۲
۱- بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت ، 1378/1/28
۲- برداشتهایی از سیره امام خمینی- ج 1- ص 216