بررسی عوامل ورود به بهشت بدون محاسبه از زبان پیامبر اکرم(ص)
چگونه به مقام تسلیم و رضا برسیم؟
آیتالله حسین مظاهری- بخش دوم و پایانی
در نخستین بخش از مقاله حاضر، عامل نخست ورود مستقیم به بهشت بدون محاسبه یعنی اجتناب از گناه در خلوت شرح داده شد. در دومین و آخرین بخش، عامل دوم بهشتی شدن یعنی تسلیم و رضا در برابر اوامر و مقدرات الهی مورد بررسی و تشریح قرار گرفته است.
***
در نخستین بخش این مبحث به شرح روايتي از پيامبر گرامي«صلّىالله عليهوآلهوسلّم» پرداختیم که در آن مي فرمايند: وقتی قیامت میشود، خداوند متعال به طائفهای از امّت من، دو بال عطا ميفرمايد و بهوسیلۀ آن دو بال، به سرعت، از قبرهای خود به سوی بهشت پرواز میکنند. در بهشت جای میگیرند و هر نعمتي که بخواهند، برخوردار میگردند.
ملائکه از آنها سؤال میکنند که شما محاسبۀ اعمال و صراط و جهنّم را ديديد؟ يعني مواقف قيامت را چگونه گذراندید که به بهشت رسیدید؟ آنان پاسخ میدهند: ما چيزي نديديم. منظور اينکه، از ما حسابي نخواستند و بدون بازجويي آمديم.
ملائكه ميگويند: شما چه طايفهاي هستيد؟ از امت كدام پيغمبريد؟ آنها پاسخ ميدهند: ما از امت محمد«ص» هستيم. ملائکه میپرسند: در دنیا چه کردید که به این مقام رسیدید؟
آنها میگويند: ما دو خصلت داشتيم و خداوند به فضل و رحمت خود، ما را به اين مرتبه رسانيد. خصلت اوّل اینکه: ما در خلوت، مرتکب گناه نمیشدیم، یعنی خلوت و جلوت برای ما تفاوت نداشت و همانطور که در بین مردم مراقب بودیم معصیت نکنیم، در خلوت و در نهان نیز گناه نمیکردیم.
دوم: توانسته بودیم مقام تسلیم و رضا به دست آوریم؛ یعنی به آنچه قسمت ما شده بود، راضی بودیم. ملائکه به آنها میگویند: حق شماست که به چنین مقامی دست یافتهاید. [1]
در بخش گذشته، قدري راجع به عامل اوّل ورود مستقيم به بهشت که «اجتناب از گناه، در خلوت» بود، سخن گفته شد. در اين بخش به شرح فراز بعدي روايت، يعني عامل دوّم ورود مستقيم و بدون محاسبۀ آدميان به بهشت، خواهيم پرداخت.
دومین عاملی که سبب میشود اهل بهشت، صاحب بال شوند و به سوی جایگاه ابدی خود در بهشت پرواز کنند، «تسلیم و رضا» در برابر اوامر و مقدّرات الهی است.
تسلیم و رضا، گاهي در برابر اوامر و نواهي الهي، نظير انجام واجبات و عبادات و اجتناب از گناهان و نيز اطاعت از دستورات خداوند سبحان است. مثل حضرت ابراهيم«ع» که نسبت به دستور خداوند، براي ذبح فرزندش،در مقام تسليم و رضا بود. خداوند به ابراهیم دستور داد که همسر و فرزند خردسالش را به بیابانی ببرد و در آنجا تنها بگذارد. ابراهیم«ع» بدون چون و چرا، به فرمان الهی عمل کرد. پس از سالها دوری، ابراهيم به دستور خداوند، به مکّه رفت و با کمک اسماعیل، خانۀ کعبه را بازسازی کرد. سپس خداوند فرمان داد تا حج بهجا بیاورند. پس از اعمال حج، خداوند به ابراهیم فرمود که اسماعیل را در قربانگاه، قربانی کند. حضرت ابراهیم که تسلیم أوامر الهی بود، به اين فرمان خداوند نيز سر سپرد. حتي فرزند عزيزش، اسماعيل نيز تسليم امر خدا شد و گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى، بكن؛ انشاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت.»[2].
قرآن کریم دربارۀ مقام تسلیم حضرت ابراهیم«ع» میفرماید:« هنگامى كه پروردگارش به او فرمود: تسليم شو، گفت: به پروردگار جهانيان تسليم شدم »[3].
گاهي نيز تسليم و رضا، در برابر مقدّرات خداوند تعالي است. قرآن کريم ميفرمايد: هرچه در عالَم هستی وجود دارد، با نظم و مقدار ویژهای، همگی از خزانۀ علم الهی سرچشمه گرفته و به دست قدرت او موجود شده است:«و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معيّن فرو نمى فرستيم.»[4]
بلاها و مصيبتهايي نظير مرگ ناگهاني فرزند، که انسان در رخداد آن تقصير ندارد، از جمله مقدّرات الهي است.
انواع مصیبت ها و مشکلات
بايد توجه شود که مصائب و مشکلات، در سه دسته بررسي ميشوند. دستۀ اوّل مشکلاتي هستند که وقوع آنها تقصير خود انسان است. قرآن کريم ميفرمايد:«و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى گذرد.»[5]؛ اين مصيبتها دستاورد اعمال خود شماست و خداوند سبحان، بسياري از اعمالتان را نديده ميگيرد و ميبخشد، وگرنه بيش از اين دچار بلا ميشديد. در اينگونه مصيبتها، «رضايت به بلا» بدون توبه، بازگشت، جبران و تلاش براي اصلاح وضعيّت، فايدهاي ندارد.
دستۀ دوّم، بلاهايي است که جبر جامعه براي انسان پديد ميآورد و خودش در وقوع مصيبت، نقش و تقصيري نداشته است. نظير وقتي که اکثر افراد مرتکب گناه ميشوند و اشخاص بيگناه نيز مجبورند به آتش گناه ديگران بسوزند.
دستۀ سوّم، مصائبي هستند که از سوي خداوند تعالي براي آزمايش بنده يا ارتقاي درجه و نظاير آن، به بندگان ميرسد. در واقع خود بندگان و اجتماع آنها، هيچ تقصيري در وقوع اين نوع بلاها ندارند. اين بلاها، از «الطاف خفيّۀ» خداوند است.
الطاف خفيّه، به الطافي گفته ميشود که ظاهر آن بلا و مصیبت است و معمولاً با سختی همراه مي شود، امّا باطن آن، نعمتی از جانب خداوند سبحان است که از ديد بندگان مخفي ميماند. در مقابل اين الطاف، «الطاف جليّۀ» خداوند متعال است که بهصورت آشکار به بندگان ميرسد و براي همه قابل درک است.
بهطور خلاصه بايد گفت: اگر آدمي در برابر الطاف خفيّه و مصيبتهايي که خودش در رخداد آنها نقشي نداشته، «تسليم و رضا» باشد، يعني گلايه و شکايت از خدا نکند و شاکر الطاف خفيّه باشد، ثواب فراواني ميبرد و سبب ارتقاي رتبۀ معنوي او خواهد شد. حتي در روايات داريم، به مقام «صدّيقين» که مقام والايي است، خواهد رسيد. در حديثي از امام صادق«ع» آمده است: خداوند تعالي ميفرمايد: بندۀ مؤمن خود را از حالتي به حالت ديگر درنميآورم، مگر آنکه حالت جديد را برايش برتر قرار ميدهم. پس بايد به تقدير من راضي و بر بلا صبور باشد و شکر نعمت من را بهجا آورد. در اينصورت، اي محمّد، نام او را در شمار «صدّيقين» نزد خودم خواهم نوشت.[6]
تسليم و رضا، دو رکن از ارکان ايمان هستند. اميرالمؤمنين«ع» ميفرمايند: «الْإِيمَانُ أَرْبَعَهًْ أَرْكَانٍ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّوَكُّلُ عَلَى الله وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى الله وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ الله»[7]؛ ايمان چهار رکن دارد که عبارتند از: رضايت به قضاي الهي، توکّل به خدا، واگذاري امور به حقتعالي و تسليم در برابر اوامر خداوند.
رسیدن به مقام تسلیم و رضا، هرچند از نظر «عملي» و در مقام «باور»، بسيار سخت است، امّا از نظر «دانستن» خیلی آسان است؛ به خاطر اینکه اگر کسی خداوند را قبول داشته باشد، یعنی خدا را خدا بداند، حتی اگر توحید او با تقلید عوامانه به دست آمده باشد و بداند که خدا هست، او را مستجمع جمیع صفات کمالات میداند، او را عادل میداند و به قدرت او اقرار دارد، همچنین خداوند را عالم میداند، در نتیجه میفهمد که هرچه از خداوند سر بزند صحیح است، قدرت دارد و هرچه بندگان بخواهند میتواند به آنها عنایت فرماید، علم به احوال خلایق دارد و مصائب و مشکلات آنان را میداند، رئوف است و رأفت او از همه بیشتر است و مهربانتر از او نسبت به بندگانش وجود ندارد. امام صادق ميفرمايند: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِالله أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ الله عَزَّ وَ جَلَّ»[8]؛ داناترين مردم نسبت به خدا، راضىترين آنها از خداى عزّوجل است.
همه، چه خواص و چه عوام، علم به تسلیم و رضا را دارند. بنابراین خوب میتوانند بدانند که اگر بلاها و مصیبتها، از طرف خود بندگان نباشد، مصلحت و حکمتی در آن است، هر چند خودشان به آن مصلحت یا حکمت پی نبرند. مثلاً در فقدان فرزند، انسان بايد به اين فکر کند که اگر فرزندش از دنيا نميرفت، ولي در جواني گناهکار و لاابالي ميشد و علاوه بر خودش، پدر و مادر را نيز دچار نابودي و بي آبرويي ميکرد، خوب بود؟ پس حتماً در فقدان او حکمت و مصلحتي نهفته است.
وقتی مصلحت باشد، باید انسان تسلیم و راضي شود. گاهی انسان میداند آنچه واقع شده به مصلحت اوست، بنابراین تسلیم میشود، اما نمیتواند راضی گردد و مرتبۀ والاتر آن است که علاوه بر تسلیم، راضی هم باشد و مصیبت خود را از الطاف خفیّۀ خداوند تعالی بداند.
هر آدمی میتواند با استفاده از برهانهای خداشناسی، از نظر علمی، تسلیم و رضا پیدا کند، مخصوصاً با برهان فطرت، عمق جان انسان، تسلیم و رضا را میداند، علم او نیز شهودی است.
باور قلبی، ملاک تسلیم بودن
اگر چنین علمی راجع به تسلیم و رضا برای انسان پیدا نشود، به عبارت دیگر اگر کسی نداند که باید در برابر مصلحت و حکمت خداوند، تسلیم و به آن راضي باشد، خداشناسی او ضعیف است، توحیدش اشکال دارد و عدالت خدا را نفهمیده است.
بنابراین، دانستن تسلیم و رضا از لحاظ علمی خیلی آسان است؛ امّا بايد توجه شود که این مرتبه از تسلیم و رضا، گرچه لازم است، ولي کاربرد عملی ندارد. به قول مولوی:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بیتمکین بود
در مباحث معنوی، علم خوب است، لازم است، امّا کاربرد ندارد. از جمله در مبحث قضا و قدر، دانستنیها به کار نمیآید. شاهد سخن اینکه اگر به یک نفر انسان معمولی گفته شود: خداوند عادل نیست، عصبانی میشود و گوینده را کافر میداند و اگر بتواند او را به سختی تنبیه میکند. امّا خودش با اینکه میداند خدا عادل است، در مشکلات از خدا گله میکند. یعنی علم او به عدالت خداوند کاربردی نیست و در عمل، خودش خداوند را عادل نمیداند.
آنچه در اين زمينه کاربرد دارد، «باور قلبی» است، یعنی انسان قلباً باور کند که خدا عادل است، قادر است، عالم است، رئوف است، حکیم است و آنچه واقع میشود و خود انسان یا جامعه، در آن تقصیر ندارد، صددرصد بر وفق حکمت و بر طبق مصلحت است و به آن راضي باشد.
امام سجاد«ع» در دعای ابوحمزۀ ثمالی، چنين باوري را از خداوند متعال درخواست دارند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً صَادِقاً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين» (خدایا ایمانی از تو می خواهم که دلم با آن همراه شود و باور صادقانه ای که بدانم هرگز چیزی به من نمی رسد، مگر آنچه که تو برایم ثبت کردی و مرا از زندگی به آنچه که نصیبم فرمودی خشنود بدار، ای مهربان ترین مهربانان).[9]
اين باور و عمل بر طبق آن، سبب میشود انسان در قیامت، دو بال پیدا کند و از قبر، مستقیم به جایگاه خود در بهشت پرواز نماید. در اثر این باور قلبی انسان، مصیبت را نه تنها مصیبت نمیداند، بلکه از الطاف خفیّۀ خداوند برمیشمرد و حتی آن را بهتر از نعمت میداند و شکر آن را بهجا ميآورد.
از امام صادق«ع»روايت شده است که هرگاه نعمتي به رسول خدا «ص» ميرسيد، ميفرمودند: «الْحَمْدُ لِلهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَهًْ» و آنگاه که با امر ناخوشايندي مواجه ميشدند، ميفرمودند: «الْحَمْدُلله عَلَى كُلِ حَالٍ»[10].
راوي ميگويد: ازامام صادق«ع» سؤال کردم: مؤمن چگونه شناخته ميشود؟ يعني ويژگي او چيست؟ امام فرمودند: تسليم در برابر خداست و در غم و شادي، در سختي و آساني، راضي به رضاي اوست.[11]
امام حسين«ع» هنگام حرکت به سمت کربلا فرمودند: «رِضَى الله رضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» (رضای خدا ، همان رضای ما اهل بیت است)[12]. آن امام عزيز، در روز عاشورا نيز در حالی که صدای مبارکش، در اثر ضعف و جراحت، جوهر نداشت و نمیتوانستند بلند حرف بزنند؛ امّا زیر لب چنین زمزمه میکردند: «يَا إلهي صَبرًا عَلى قَضائِكَ وَ لا مَعبُودَ سِواكَ يَا غيَاثَ المُسْتَغيثينَ» (پروردگارا! من در مقابل قضاي تو صبر خواهم کرد، اي خدايي كه جز تو معبودي نيست! اي پناه بيپناهان!.)[13].
من نميدانم باباطاهر تا چه اندازه به اين مقامها دست يافته، امّا در شعر عالي ميگويد که:
یکــی درد و یکـی درمــان پسنــدد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسنــدم آنچــه را جانـان پسندد
البته خداوند براي کسي بد نميخواهد و هرچه از جانب او به بندگان برسد نيکوست. پيامبر گرامي«ص»، در حديثي به روايت اميرالمؤمنين«ع» ميفرمايند: «فِي كُلِ قَضَاءِ الله خِيَرهًْ لِلْمُؤْمِن»[14]؛ در هر قضاى خداوند، برای مؤمن، خير و نيکي وجود دارد.
البته ظاهر برخي وقايع، تلخ و سخت است، امّا باز هم همان تلخي و سختي به نفع بندگان و به مصلحت آنها خواهد بود. به قول قرآن شريف: « و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما بهتر است و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد.»[15].
امام سجّاد«ع» ميفرمايند: کسي که به مقدّر الهي، چه مورد علاقۀ او و چه مورد نفرت او باشد، راضي شود، خداوند سبحان از بين آنچه او دوست دارد يا دوست ندارد، تنها چيزي که برايش بهتر است را مقدّر ميفرمايد.[16]
قرآن کریم در آيهاي میفرماید: «آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند.»[17] مردان خدا، اولیای خدا، آنانند که تسلیم و رضا را باور کردهاند و در اثر این باور، غم گذشته را نمیخورند و نسبت به آینده نگرانی ندارند. امام صادق«ع» ميفرمايند: رسول خدا«ص» هيچگاه نفرمودند: اي کاش فلان امر، اين چنين نشده بود.[18]
برخورداري از نفس مطمئنّه، سبب ميشود انسان، واقعاً به مقدّرات الهي راضي باشد. آنگاه به او خطاب ميشود: اي بندۀ من که نفس مطمئنّه پيدا کردهاي! اي کسي که من از تو راضي هستم، تو هم از من راضي هستي، نزد خودم بيا[19].
قرآن کریم، به بهشت رضوان که جايگاه اخصّالخواص است، مقام عنداللهی میگوید.
اگر انسان در برابر مقدّرات الهي، راضي باشد، به مقامهاي والايي در دنيا و آخرت دست مييابد و پاداش فراواني خواهد برد، امّا چنانچه نسبت به تقديرش ناراضي باشد، اوّلاً نارضايتي او نوعي ناسپاسي از خداوند است و بهتعبير امام صادق«ع» خداوند سبحان را در تقدير خود مورد اتّهام و بدبيني قرار داده است: «مَنْ لَمْ يَرْضَ بِمَا قَسَمَ الله عَزَّ وَ جَلَّ اتَّهَمَ الله تَعَالَى فِي قَضَائِهِ»[20]
ثانياً نارضايتي او قضا را تغيير نميدهد و فقط او را از اجر و ثواب و کسب درجات معنوي محروم ميسازد. چنانکه امام باقر«ع» ميفرمايند: «مَنْ رَضِيَ بِالْقَضَاءِ أَتَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ الله أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ الله أَجْرَهُ»[21]؛ هرکه به قضاي الهي راضي باشد، آن قضا بر وي فرود ميآيد و خداوند تعالي اجر عظيم به او ميدهد. و هرکس از قضاي الهي ناراضي باشد، آن قضا بر وي ميگذرد، در حالي که اجر و پاداشي نخواهد برد.
به قول معروف، چنين کسي هم چوب را ميخورد و هم مجبور است پياز را بخورد.
امیرالمؤمنین«ع» براي تسليت و تعزيت به کسي که فرزند خود را از دست داده بود، فرمودند: «إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»[22]؛ اگر صبور و شكيبا باشى، تقدير الهى بر تو جارى مى شود و تو مستحقّ پاداش هستي و اگر صبور نباشي و بىتابى كنى نيز تقدير الهى بر تو جارى مى شود، ولي سنگيني گناه آن براي تو ميماند.
از: حوزه نیوز
_______________________________
[1]. بحارالأنوار، ج 100، ص 18.
[2]. صافات، 102.
[3]. بقرهًْ، 131
[4]. حجر، 21:
[5]. شورى، 30.
[6] . الكافي، ج2، ص61.
[7]. الكافي، ج2، ص56.
[8]. الكافي، ج2، ص60.
[9]. اقبال الاعمال، ج 1، ص 76.
[10]. الکافی، ج 2، ص 97.
[11]. الكافي، ج2، ص62.
[12]. بحار الأنوار، ج 44، ص 367.
[13]. ینابیع المودّه، ج 3، ص 82.
[14]. التوحید، ص 371.
[15]. بقره، 216.
[16]. الكافي، ج2، ص60.
[17]. یونس، 12.
[18]. الكافي، ج2، ص63.
[19]. فجر، 27تا30.
[20]. بحار الأنوار، ج75، ص190.
[21]. الكافي، ج2، ص62.
[22]. نهجالبلاغه، حکمت 291.