kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۶۴۷
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۲
آیت الله دکتر حسین بهشتی:

لیبرالیسم چه می‌گوید؟

نگاه لیبرالیستی به مقوله آزادی از جمله مسائلی است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مخالفان اسلام ناب برای به انحراف کشیدن جمهوری اسلامی از آن مدد جسته‌اند. اندیشمندان انقلاب اسلامی نیز همواره سعی داشته‌اند مرزبندی روشنی را که بین آزادی مورد نظر اسلام و غرب وجود دارد برای مردم تشریح کنند. شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی در سیزدهم آذرماه 1359 سخنرانی مبسوطی را در کانون ابوذر داشت که به همین مقوله می‌پرداخت. این سخنرانی را درسی‌وسومین سالگرد شهادت آن شهید بزرگوار به خوانندگان محترم تقدیم می‌کنیم.
 امروز در نظر دارم یکی از مسائل فکری زمانمان، مسئله‌ای را که این روزها بر سر زبانهاست مطرح کنم و «آن مسئله لیبرالیسم است» بخصوص که موافق و مخالف، صاحبان اندیشه‌ها و گرایش‌های مختلف این روزها مکرر اصطلاح لیبرالیسم را به کار می‌برند.
لیبرالیسم یعنی آن طرز تفکری که بر پایه آزادی انسان نباشد، (بر پایه آزادی فرد انسان) اساس این مکتب این است که فرد انسان موجودی است آزاد و می‌تواند خواسته‌ها و تمنیاتش را بشناسد و می‌تواند در راه رسیدن به این خواسته‌ها و تمنیات تلاش کند و به آنها برسد و رشد انسان چه از نظر شخصی و شخصیتی، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر رفتاری، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی به این است که به او (یعنی به فرد انسان) آزادی بدهیم، به او بگوییم آن طور که دلت می‌خواهد حرکت کن. لیبرالیسم بر این اساس شاخه‌ای است و نهالی است روییده از یک زمینه دیگر و آن راسیونالیسم است. (یعنی اصالت خرد) البته باید توجه داشت با ناسیونالیسم اشتباه نشود.
راسیونالیسم بر این پایه است که انسان با خرد خویشتن می‌تواند آنچه را لازم دارد بشناسد. عقل انسان برای راهبری و راهنمائی او کافی است. راسیونالیسم بر این اساس و بر این نظر و گمان است که انسان دارای عقلیتی تمام عیار و کافی است و با این عقلیت دیگر نیازی به حاکمیت دین و مذهب و قانونی و رای قوانینی که با عقل و خردش می‌یابد و وضع می‌کند ندارد.
به عبارت دیگر برای راهبری و هدایت انسان همان پیامبر باطن، یعنی عقل کافیست و حتی نیازی به پیامبران و برخورداران از وحی الهی نیست.
وحی به عنوان یک مبدا و سرچشمه مستقل آگاهی و شناخت، در راسیونالیسم مورد قبول نیست. تنها عقل و خرد آدمی است که می‌تواند حقایق هستی را دریابد و انسان باید با پای عقل حرکت کند و در پرتو روشنائی خرد و عقل جهان را بشناسد و راه بهتر زیستن و سعادتمند زیستن را پیدا کند. این می‌شود راسیونالیسم و اصالت عقل و اصالت خرد.
وقتی که انسان شروع می‌کند با این پایه جلو برود و حرکت بکند آن وقت در رابطه با اندازه نقش فرد انسان در ساختن زندگی، و در ساختن خودش و محیطش و فرهنگش آراء و بینش‌ها مختلف است. گروهی را چنان گمان است که فرد انسان، اصالت کامل دارد و هویت فردی انسان تعیین‌کننده شخصیت اوست و انسان با همان نیروهائی که در هر فردی از افراد بشر نهفته است، و دست آفرینش در نهاد او به ودیعت نهاده است می‌تواند بشناسد، حرکت کند، بسازد و به سعادت هم برسد. این‌ طرز تفکر دو جنبه دارد یکی جنبه اصالت دادن به فرد در مقابل کسانی که به جامعه اصالت می‌دهند که از این بعد، گفته می‌شود لیبرالیسم با اندیویدوآلیسم و اصالت فرد همگام و همآهنگ است. وقتی گفتید فرد انسان آزاد است و فارغ از حاکمیت هر نوع جبر می‌تواند حرکت کند و همه میدان هستی برای حرکت فرد انسان باز و آزاد است، معنایش این است که نه حاکمیت جبرهای اجتماعی راه انسان را می‌تواند دگرگون کند و اراده انسان را خاضع کند و نه حاکمیت جبرهای دیگر.
فرد انسان چنان آزاد است که در هر نوع محیط اجتماعی، در میدان هر نوع فرهنگ، در هر نوع نظام اقتصادی می‌تواند راه خودش را به صورت دلخواه بشناسد و پیدا کند و برود. اینکه بگویید این نظام یا آن نظام، و این که محیط چگونه باشد، اینها سدکننده راه انسان و راه فرد انسان نیست، چون انسان آزاد است آزاد از حاکمیت جبرها.
در مقابل این طرز تفکر لیبرالیسم فردگرا، طرز تفکر دیگری وجود دارد به نام لیبرالیسم جمع‌گرا. لیبرالیستی که با نوعی، سوسیالیسم و حاکمیت جمع را پذیرفتن هماهنگ و همراه است.
وقتی لیبرالیسم به تدریج درمی‌یابد که چنان نیست که انسان از حاکمیت نظامی که در آن زندگی می‌کند به کلی آزاد باشد، وقتی که لیبرالیسم به اینجا می‌رسد که بالاخره گاهی نظام اقتصادی یا نظام اجتماعی حاکم، دست و بال فرد را می‌بندد و او را از حرکت آزاد و دلخواه باز می‌دارد، اینجا لیبرالیسم نوعی اصالت و هویت مستقل و حاکمیت جمع و نظام را کم یا بیش می‌پذیرد و سر از نوعی سوسیالیسم درمی‌آورد. در این قرنی که ما هستیم می‌بینیم که چگونه در سرزمین‌های غرب، در جوامع غربی، در کشورهایی که زادگاه لیبرالیسم و تفکر آزادمنشی فرد انسان بودند، آرام، آرام تفکر سوسیالیستی جلو آمده و با تفکر لیبرالیستی آشتیانه و آشتی‌گرایانه هماهنگ و مزدوج شده است.
می‌بینیم که لیبرالیست در این مکتب‌ها، و در این جامعه‌ها به صورت مکتبی که با سوسیالیست هماهنگ شده باشد درآمده بنابراین ویژگی و خصلت اساسی لیبرالیسم در این چیزهایی است که برمی‌شمرم:
1- پایه لیبرالیسم، راسیونالیسم و اصالت خرد و اندیشه و نفی هر نوع سرچشمه و مبدأ آگاهی و معرفت غیرعقل و اندیشه است.
2- لیبرالیسم در آن نخستین جلوه‌هایش در فرهنگ و تمدن اخیر غربی براساس اصالت فرد «اندیویدوآلیسم» و اینکه فرد انسان اصالت دارد بوجود آمده است، نفی حاکمیت هر نوع نظام و جبر اجتماعی بوجود آمده است.
3- درعین حال که لیبرالیسم براساس نفی حاکمیت هر نوع جبر و «دترمینیسم اجتماعی» بوجود آمده است، درعین حال لیبرالیسم آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه و هویت اصیل جامعه حرکت کرده و سر از «سوسیالیسم لیبرال» یا «لیبرالیسم سوسیال» درآورده است.
لیبرالیسم همراه با نفی حاکمیت شرع و قوانین و احکام خدایی و مقررات دینی است، نه بدین معنا که می‌گوید تو آنها را باطل بدان یا حق بدان، می‌گوید تو برای وضع مقررات و قوانین اجتماعی درپی این نباش که حالا قرآن چه گفته و پیغمبر چه گفته، تو برو آزاد عقلت را به کار بینداز،
تفکر علمیت را به کار بینداز، دریافتن قوانین و مقررات، شناخت علمی را مبنا قرار بده، و بر این اساس قوانین لازم، برای بهروزی و سعادت انسان را کشف کن و وضع کن و با اراده آزاد خودت قانون‌گذاری کن. هر وقت هم فهمیدی که این قانون ضرر دارد قانون را لغو کن قانون تازه وضع‌کن چیز جالبی هم به نظر می‌آید.
اگر انسان به این مرحله از رشد برسد که دیگر احتیاجی به کتاب خدا و قانون خدا و کلمات پیغمبر خدا برای تعیین مقررات و احکام نداشته باشد، مستقل از همه این حرفها گوشه‌ای بنشیند با خودش یا با همفکری عده‌ای متفکر، اندیشمند، علمی‌اندیش، دارای سهم و بهره کافی از شناخت علمی جمع شود و بحث و تبادل‌نظر کند در این باره که به چه نحو قانون‌گذاری متضمن سعادت است، هر قانونی را که عقل ما، خرد آزاداندیش ما، فارغ از هر نوع محدوده دیگر، برای سعادت انسان‌ها مناسب شناخت همان می‌شود قانون او و همه باید از آن اطاعت کنند. فردا هم اسیر این قانون امروز نمی‌مانیم، حرکت داریم، پویائی داریم، به جلو می‌رویم باز هم دور هم جمع می‌شویم، باز هم می‌نشینیم فکر می‌کنیم، خرد آزاداندیش‌مان را به کار می‌اندازیم، اوضاع و احوال و شرایط را می‌بینیم، قانون نو وضع می‌کنیم. روز از نو، قانون از نو.
این از ویژگی‌های لیبرالیسم است، لیبرالیسم به راستی نمی‌تواند روی پایه خودش بماند و اصالت خودش را حفظ کند و درعین حال قبول هم داشته باشد قوانینی که خدا فرستاده است به وسیله پیامبران این قوانین را بی‌چون و چرا باید پذیرفت، خواه ما به حکمت و فلسفه آنها پی برده باشیم و خواه پی نبرده باشیم.
اینجا مسئله ظریف است. چون دیدم یکی از روزنامه‌ها در رابطه با آن مطلبی که هفته پیش، مطلبی نوشته بود، آن را مطالعه کردم. نویسنده مقاله نقل می‌کند جمله‌ای را که من در مصاحبه گذشته گفته بودم، که «یکی از ویژگی‌های لیبرالیسم این است که می‌گوید فرد انسان برای یافتن قوانین زندگی و وضع آن عقل خود را به کار می‌اندازد، آزاد می‌اندیشد، هرچه به عقل خودش و دیگران رسید، به صورت قانون و مقررات در می‌آورد که این قانون زندگی‌اش می‌شود، دیگر نمی‌تواند مقید بماند که شریعت چه گفته؟ قرآن چه گفته، تورات چه گفته، انجیل چه گفته، به اینها مقید نیست، آزاد است. این نویسنده سوال کرده بود که این ویژگی و خصوصیت را از کجا برای لیبرالیسم بیان کردید؟ احساس می‌کنم که نویسنده این مقاله حتی به خودش زحمت نداده که لااقل به این دائره المعارف‌های مفصل که در همان غرب نوشته شده اگر کسی بخواهد درباره این مسائل مراجعه فوری بکند و فرصت رجوع به منابع تحقیقی مفصل هم نداشته باشد، می‌تواند به اینها مراجعه کند و یک شرح مختصر تحقیق شده فشرده عصاره‌ای را پیرامون اینها پیدا کند.
من به این نویسنده توصیه می‌کنم لااقل به این دائره‌المعارف آلمانی که نام می‌برم زیر واژه لیبرالیسم مراجعه کند تا ببیند در خصوص توضیح آن چگونه یکی از ویژگی‌های لیبرالیسم را فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت بیان کرده است، دائره‌المعارف آلمانی (فروکهاوس) بیست جلدی که یک مجموعه بسیار غنی و سرشار است و نشر اخیرش مربوط به همین ده، پانزده سال پیش است و شاید حدود سیزده یا چهارده سال پیش نشر جدیدش که بیست جلدی است تمام شده و آخرین بررسی‌ها را در هر زمینه گردآوری کرده، این دائره‌المعارف غنی سرشار زیر واژه لیبرالیسم چندصفحه مطلب فشرده تحقیقی دارد و آنجا منظم این ویژگی‌ها را آورده است.
یکی از ویژگی‌ها که در این تقریر پیرامون لیبرالیسم بیان می‌شود این است که لیبرالیسم در رابطه با نفی اصالت و حاکمیت شرعیت و قانون الهی و دین بر انسان است.
جنبه‌های مثبت لیبرالیسم در بخش دوم
در این لیبرالیسم یک جنبه مثبت جالب بلکه جنبه‌های مثبت جالبی هم هست که باید به آن توجه کنیم:
1- لیبرالیسم در زمینه مخالفت توده مردم با حاکمیت و حکومت استبداد و مستبدان تاریخ به‌وجود آمده و نفی استبداد است، از این نظر بسیار چیز خوبی است. از این نظر که براساس تفکر لیبرالیستی انسان‌ها مجبور نیستند همیشه زیر حکومت یک غول‌تشن زندگی کنند بسیار چیز جالبی است. نفی می‌کند استبداد فردی را.
2- از این نظر که لیبرالیسم نفی می‌کند استبداد جمعی را در شکل استبداد طبقاتی آنطور که در مارکسیسم هست، یا در شکل اصالت کامل جمع و اینکه فرد انسان محو در جمع است، بد چیزی نیست، فرد انسان یک دنباله‌روی است از جمع، اساس در جمع انسان است و جامعه بشری در یک مکانیسم جبری، حرکتی را به سویی طی می‌کند می‌خواهد افراد بپذیرند، می‌خواهد افراد نپذیرند، نفی می‌کند چنین حاکمیت طاغوتی جمع را بر فرد از این نظر هم اندیشه خوبی است. لیبرالیسم از جهت نفی استبداد طبقاتی، دیکتاتوری طبقاتی و استبداد کل جامعه و اینکه واقعا برای فرد انسان میدان مانور قائل است و میدان حرکت و انتخاب، از این نظر بسیار خوب است، صحیح و مطلوب است.
3- لیبرالیسم از این نظر که برای فرد انسان این منزلت را قائل است که تو ای انسان حرکت کن، پویش داشته باش، عقلت را بکار بینداز، فکرت را بکار بینداز، انتخابت را بکار بینداز، بساز خودت را، بساز محیطت را، تسلیم وضع موجود نشو. از این نظر هم بسیار جالب است. زمینه‌ای است برای شکستن نیروها و استبدادهای درونی انسان.
4- می‌دانید که لیبرالیسم اقتصادی تکیه دارد روی مالکیت فردی، فعالیت‌های اقتصادی فردی و اینکه به فرد انسان باید میدان داد تا هر طور دلش می‌خواهد بکند و فرآورده خودش را هم هر طور دلش می‌خواهد به بازار عرضه کند، آزادی تولید و آزادی توزیع و عرضه و تقاضای آزاد منشا رشد اقتصاد و شکوفائی اقتصادی جامعه می‌شود. از این نظر که تا حدی زمینه را برای خودانگیختگی اقتصادی انسان فراهم می‌کند بسیار جالب است. اینها نمونه‌هائی از جنبه‌های مثبت لیبرالیسم است.
جنبه‌های منفی لیبرالیسم در بخش دوم
اما لیبرالیسم جنبه‌های منفی هم دارد. ما نمی‌توانیم از این جنبه‌های منفیش به آسانی بگذریم.
1-لیبرالیسم در آنجا که تنها منبع معرفت و آگاهی راعقل می‌داند و اصالت وحی را به عنوان یک سرچشمه مستقل آگاهی بهائی نمی‌دهد و ارجی نمی‌گذارد و نمی‌پذیرد، آیا از این نظر هم چیز خوبی است؟ از نظر ما و از نظر همه معتقدان به وحی الهی، لیبرالیسم از این جهت چیز بدی است، خطرناک است، انسان را از یکی از متعالی‌ترین سرچشمه‌های فیض و برکت یعنی وحی خداوندی و نبوت انبیاء و آورده‌های پیغمبران پاک خدا، دور می‌کند. از این نظر مورد انتقاد است، و مورد انکار ما است.
2-لیبرالیسم از این نظر که آن قدر روی آزادی فردی تکیه می‌کند که چشمش نمی‌تواند آن تنگناهای نامرئی و مرئی را که حاکمیت نظام‌های طاغوتی برای فرد به وجود می‌آورد و مانع حرکت آزاد فرد می‌شود از این نظر هم در خور انتقاد است، اقتصاد لیبرالیستی می‌گوید تو به فرد انسان آزادی بده هر طور دلش می‌خواهد بکارد، بسازد، بخورد، مصرف کند، بخرد، بفروشد. این خود زمینه شکوفائی اقتصاد انسان است. این حرف به نظر شما چقدر جالب می‌آید. ظاهر خیلی آراسته و دلپذیری دارد. اما وقتی آن را باز می‌کنیم و از هم می‌شکافیم می‌گوئیم جناب لیبرالیسم، آقائی که روی اقتصاد آزادی فردی تکیه می‌کنی، چشمهایت را بازتر کن، عینکت را کاری‌تر کن، ذره‌بین و دوربینت را بالاتر و قوی‌تر کن ببین چطور روند اقتصادی سرمایه‌داری جهانی عرصه و میدان عمل را بر افراد انسان‌ها و بر گروه‌های کوچک انسانها تنگ می‌کند، به طوری که یک انسان می‌بیند تکان نمی‌تواند بخورد و از هر طرف می‌نگرد چیزی نمی‌بیند، اما اجمالا احساس می‌کند حرکت هم نمی‌تواند بکند. این ناشی از چیست؟
آری ناشی از این است که وقتی در یک جامعه‌ای تقسیم امکانات اقتصادی عادلانه نباشد، و وقتی در جامعه‌ای آنها که بیشتر دارند دست بدست هم بدهند و یک قشر بسیار مرفه و بسیار برخوردار از مواهب زندگی به وجود بیاورند که سرشان در لاک یکدیگر باشد و کاری هم به کار آن توده وسیع پرجمعیتی که از این امکانات محروم است نداشته باشند، داد و ستدهایشان بین هم باشد، ازدواج‌هایشان بین هم باشد در آن طرف هم می‌بینید مردمی ناتوان و تهیدست، با حداقل امکانات یا زیر حداقل امکانات روز و شب را باید کاسه چه کنم جلویشان بگذارند و این کاسه چه کنمشان روز به روز پرتر و روح و قلبشان روز به روز از شادی‌ها و برخورداری‌های زندگی خالی‌تر و کیسه‌شان هم روز به روز خالی‌تر باشد، در یک چنین جامعه‌ای این فرد محروم، یا این بچه متولد شده در یک خانواده محروم، امکان واقعی تحرک، و شکوفائی و خودانگیختگی‌اش، مگر چقدر است؟ بسیار ناچیز. گاهی هم چیزی نزدیک به صفر.
بنابراین، به این آقای لیبرال گفته می‌شود این آزادی که تو می‌گویی چیز خوبی است اما برای تو؟ چون چیزی از آن گیر من نمی‌آید.
این جمله یک جمله ساده کوچکی نیست که ما از آن به آسانی بگذریم. ما می‌بینیم که آن آزادی فردی که لیبرالیسم روی آن تکیه می‌کند یک خط سیر دارد، به یک سو جلو می‌رود، و در این سو ما هر چه جلوتر می‌رویم، یک اقلیت مرفه برخوردار از بسیاری از آزادی‌ها را می‌یابیم شاداب، برخوردار و دارای امکانات فراوان برای اعمال آزادیشان و یک اکثریت را می‌بینیم رنجور، پژمرده، افسرده، و دارای امکانات بسیار ضعیف برای استفاده از آزادی و اعمال آزادی.
سؤال از لیبرالیسم این است که آیا شما الان این اکثریتی را که در مشکلات طاقت‌فرسا غوطه‌ور شده، به راستی آزاد می‌یابید؟ آیا به راستی این اکثریت هم امکان اعمال این آزادی را به اندازه آن اقلیت برخوردار مرفه دارد؟ شما این آزادی را فقط برای پنج‌درصد جامعه چیز خوبی می‌دانید و برای آن نود و پنج درصد چیز خوبی نمی‌دانید؟ یا اگر خوب است برای همه خوب است؟
شما نمی‌خواهید «کادالفقران یکون کفرا» را بشنوید؟ شما نمی‌خواهید بدانید که گاهی فشار فقر و تنگدستی و ناداری بر انسان‌ها چنان عرصه را تنگ می‌کند که حتی از زبانش درمی‌آید می‌گوید خدایا آخر این چه جور خدائی کردن است؟ آیا مردم محروم از این جمله‌ها نمی‌گویند؟ نمی‌گویند خدایا این هم شد خدائی تا من بندگی‌ات را بکنم؟ چرا این را می‌گوید؟ فورا می‌گوئی: «آقا، معرفتش کم است. اگر آدم بامعرفتی بود این حرف را نمی‌زد. من هم قبول دارم معرفتش کم است ولی سؤالم این است که، چرا معرفتش کم است؟ و سؤالم این است که اگر معرفتش زیاد بود با این فقر تحمیلی ناشی از بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی می‌ساخت، و معرفتش بالا می‌رفت؟
یا همان‌طور که معرفتش بالا می‌رفت بر علیه این بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های ظالمانه ضداسلام، که عرصه را بر او تنگ کرده می‌جنگید و مبارزه می‌کرد، و طوفنده و کوبنده علیه آن می‌شورید؟ ما پاسخ می‌خواهیم از لیبرالیسم. آیا کدام‌یک از این دو را برمی‌گزینید؟
خلاصه در یک کلام آزادی لیبرالیسم به شرایطی می‌تواند مورد قبول باشد که برای همه باشد و آزادی لیبرالیسم برای همه وقتی می‌تواند مورد قبول باشد که در چهارچوب قوانین اسلام و شریعت الهی باشد، چرا؟ برای اینکه ما حدودالله را می‌پذیریم، خواه از حکمت و فلسفه یک‌یک آنها آگاه شده باشیم و خواه آگاه نشده باشیم.
ما می‌گوییم این حدودالله باید بی‌چون و چرا رعایت شود جامعه اسلامی در برابر زیر پا گذاشتن یک‌یک، این حدود‌الله حساس است. دقت بفرمائید. حدود الهی بر ما تحمیل نیست، اینجا این نکته ظریف نهفته است. حدود الهی بر کسی تحمیل نمی‌شود. چرا؟ برای اینکه از دیدگاه اسلام، انسان دین را آزادانه و آگاهانه انتخاب می‌کند.
وقتی انسان دین را انتخاب می‌کند کسی بر او دین را تحمیل نمی‌کند، «لااکراه فی‌الدین قد تبین الرشد من الغی»(1) «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»(2) «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر»(3) این حق است که از جانب خدا آمده، هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد می‌خواهد نیاورد. ایمان آوردن به اسلام الزامی و اجباری و اکراهی نیست. اما وقتی که اسلام را به عنوان دین قبول کردم دیگر بعد از آن نسبت به یک‌یک آورده‌های اسلام با تمام وجودم عشق می‌ورزم. دیگر اینطور نیست که گفته شود که آقا هم اسلام را قبول دارم و هم اگر بشود که آدم اسلام را قبول داشته باشد ولی این نماز صبح را آن هم صبحهای تابستان بلند نشود بخواند و یا ماه رمضان روزه تابستان را کارگر روزه نگیرد.
اگر گاه گاهی هم فیلمهای سکسی خواستند در سینما نشان بدهند دیگر مانع به وجود نیاورند. والا این چه جور آزادی است؟ چرا نمی‌گذارند انسان آزاد فیلمهای سکسی تباه‌کننده بیاورد؟ هر کس دلش می‌خواهد برود ببیند، آزاد است هم‌چنین فیلم سکسی بیاورند در سینما نمایش بدهند انسان هم آزاداست، می‌خواهد می‌رود، می‌خواهد نمی‌رود. این می‌شود آزادی! یا داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد این چیز خوبی است باشد!! حالا اگر یک کسی مقدس است، دین دارد، خودش آنجا نرود. زنها و مردها با شیوه‌ها و لباس‌های نامطلوب و ناموزون در جامعه بیایند، به محل کارشان بروند عیبی ندارد، اگر یک زن خیلی متدین است خودش نرود اگر یک جوانی متدین است خودش چشمش را زیر بیندازد. اگر خانمها با هفت قلم آرایش و طنازی از این سو و آن سوی خیابان راه می‌روند آزادند این هم آزاد است، او هم آزاد است آن طور راه برود، این هم آزاد است نگاه نکند. بلی ما این جور آزادی را نفی می‌کنیم ما که با لفظ سر دعوا و جنگ نداریم.
ما می‌گوییم در کشورهای اروپایی که زادگاه لیبرالیسم است به هر گوشه‌ای از آن رفتیم این صحنه‌ها را دیدیم، حالا اگر لیبرالیسم برای شما یک کلمه مقدس است می‌خواهی بگویی بالای چشمش هم ابرو نیست، خیلی خوب ابرو نباشد،اتفاقا اگر بالای چشم ابرو نباشد خیلی زشت‌تر است. ما اگر می‌گوییم که از حاکمیت و حکومت لیبرالها بر جمهوری اسلامی ایران احساس نگرانی می‌کنیم از باب این است که ما عینیت این حاکمیت را درزادگاه تفکر لیبرالیسمی دیده‌ایم یا برایمان نقل کرده‌اند و شنیده‌ایم.ما می‌بینیم آنجا راه به سوی تباهی انسان گشوده است، نه به سوی شکوفایی انسان. چرا؟ برای اینکه در یک محیط اجتماعی که دائما زیر فشار اشعه مرئی و نامرئی جاذبه‌های جنسی قرار دارد آزادی انسان دیگر معنی ندارد.
آقا... ما با اسم کاری نداریم. شما می‌خواهی اسم خودت را لیبرال بگذار، می‌خواهی غیرلیبرال بگذار. فقط از تو می‌خواهیم که در برابر محرمات الهی حساسیت داشته باشی.
خوب دقت کنید، کافی نیست که با سخن یا در نوشته بنویسیم و بگوییم که بله محرمات و قوانین اسلام را قبول داریم. این کافی نیست. ما این را در عمل می‌بینیم ما اگر دیدیم شما وقتی در یک اداره‌ای رئیس آن اداره هستی، اگر دیدیم در برابر تبعیض یا ظلم حساسی، اگر دیدیم در برابر فساد حساسی در برابر رشوه حساسی، در برابر فاصله زیاد حقوقها و درآمدها حساسی، در برابر کیفیت پوشش خانمهای کارمند حساسی،
در برابر روابط و طرز گفت و شنود آقایان و خانم‌های کارمند با یکدیگر حساسی و همه اینها را با حساسیت می‌کوشی به راه خدا و راه عفت و راه پاکدامنی و تقوی و عدالت و راستی و درستی بیاوری، بالای چشم، ما با اسم کاری نداریم. ما فقط این را می‌گوییم خوب دقت شود که در جامعه بشری یک مقدار قید و بند اجتماعی ضرورت دارد و این قید و بندها چند پشتوانه دارد:
- پشتوانه ایمان انسانها، البته این بهترین پشتوانه است. وجدان انسانها و ایمان انسانها منشأ تعهد انسانها نسبت به اجرای احکام و قوانین مقررات این ایده‌آل است.
- قانون و اعمال قانون به وسیله دولت، و حکومت و نهادهای مسئول اجتماعی همراه با اعمال قدرت.
ما نمی‌توانیم فکر کنیم که همه براساس وجدانشان و ایمانشان همیشه قانون را رعایت می‌کنند. اگر کسانی پیدا شدند که از قانون تخلف می‌کنند باید با قدرت جلوی آنها را گرفت. البته، اعمال این قدرت بر طبق تعالیم اسلام باید صرفاً به وسیله حکومت باشد. برادران و خواهران یک بهانه‌ای گه‌گاهی دوستان و شیفتگان انقلاب و اسلام به دست منتقدان می‌دهند این است که کاری را که باید دولت و نهادهای قانونی و مسئول بکنند، غیر مسئول‌ها می‌کنند. آن وقت می‌گویند بلی آزادی وجود ندارد. بگذارید این آزادی‌های نامشروع را نهادهای مسئول مهار کند. در احکام امر به معروف و نهی از منکر در کتاب‌های فقهی شما خوانده‌اید که امر به معروف و نهی از منکر مراحلی دارد.
یک مرحله اینکه در قلبت عاشق معروف باشی و مخالف و دشمن منکر.
مرحله دوم اینکه در سیما و چهره‌ات وقتی با معروف برخورد می‌کنی چهره‌ات بشاش باشد و با چهره بشاش استقبال کنی، وقتی که به منکر برخورد می‌کنی چهره‌ات گرفته باشد.
مرحله سوم اینکه با زبانت وقتی به معروف و خوبی برخورد می‌کنی تشویق کنی، آفرین بگویی، وقتی به زشتی برخورد می‌کنی بگویی بدکاری است، نکوهش کنی، مذمت کنی، انتقاد کنی.
مرحله چهارم اینکه یک مقدار هم اقدام کنی این آقا می‌خواهد کار بدی انجام بدهد بگویید برادر آهسته چه خبرت است؟ چه کار داری می‌کنی؟ این هم عیبی ندارد.
مرحله پنجم اینکه اگر اجرای عدل و معروف و جلوگیری از ظلم و منکر و باطل احتیاج به اعمال قهر و قوه داشته باشد آنجا که امر به معروف و نهی از منکر احتیاج به اعمال قوه قهریه دارد این صرفاً از وظایف نهادهای مسئول است. افراد و گروه‌ها وقتی کار به اینجا می‌کشد دخالت غیرمسئولانه نکنند، که وقتی دشمن می‌گوید، ما آنارشیسم داریم، و این انضباط و نظم اسلامی نیست، حرف هم حرف حسابی است.
برادران و خواهران، همچنان آگاهانه، پرشور و پربینش، با تمام وجود حافظ حدود الله باشید همچنان امر به معروف و نهی از منکر و حمایت از حق و عدل، و مبارزه با فساد و ظلم و باطل را شعار و شیوه خودمان قرار بدهیم. اما تعالیم عزیز و عظیم اسلام را در این رابطه نصب‌العین فرا روی خودمان داشته باشیم تا دیگران فرصت و مجال گفتن و نوشتن چیزهایی که متناسب با چهره تابناک انقلاب اسلامی ما هست نداشته باشند. سخن را با یک جمع‌بندی نهائی پایان دهم.
1- اسلام آزادی انسان را به عنوان نقطه قوت آفرینش انسان می‌شناسد و انسان گوهر تابناک هستی است، بدان جهت که آزاد و آگاه آفریده شده است.
2- اسلام برای انسان آزاد و آگاه، زمینه و توان شکوفائی و خودانگیختگی و پیدا کردن راه را به حد فراوان قائل است و انسان را دعوت می‌کند تا نخست در پرتو نور فروزان پیامبر باطن، یعنی عقل و خرد، حرکت کند و عقل و خرد، راهبر انسان است.
3- ولی انسان به کمک همین اندیشه تحلیل‌گر و خرد روشن‌گر، یک سرچشمه بزرگ، و رفیع، منیع، پرارج آگاهی دیگر یعنی وحی خدا و نبوت و کتاب‌الله و سنت پیغمبران را می‌شناسد و می‌یابد و از آن پس دیگر انسان تنها انسان عقل نیست که انسان وحی نیز هست و از آن پس دیگر با دو بال نیرومند عقل و وحی پرواز می‌کند و دیگر یک پرنده تک‌بال نیست.
4- وقتی انسان به این مرحله رسید قانون زندگی را صرفا به کمک عقل تنظیم نمی‌کند. عقل در تنظیم قانون در حد خودش دخالت می‌کند، اما وحی بعنوان زیربنای همه محاسبات و بررسی‌های عقلی همواره تکیه‌گاه انسان است. لذا در یک نظام اسلامی همه قوانین و مقررات ناشی می‌شوند از زیربنای وحی با محاسبه و تنظیم و تفصیل عقل.
5- اسلام، انسان را موجود آزاد می‌داند و حتی به این موجود آزاد نهیب می‌زند که در هر شرایط اجتماعی هستی نایست، نمیر، یا بمیران یا لااقل هجرت کن، به هر حال تسلیم محیط فساد نشو. بنابراین برای انسان در برابر فشارهای محیط، آزادی قائل است. اما اسلام روی نقش کند کننده محیط فاسد، و نقش کند کننده فساد و ظلم حاکم بر محیط که حرکت انسان آزاد را کند می‌کند، حساسیت دارد و نمی‌تواند در برابر نقش کند کننده ظلم و فساد ساکت و بی‌تفاوت بماند.
6- نتیجه اینکه در اسلام آزادی‌های فردی، محدودیتهای اجتماعی نیز دارد. انسان آزاد است اما در چهارچوب حدود الله و در چهارچوب قوانین الهی.
7- در جمهوری اسلامی با کمک قانون و با اعمال قوه قهریه جلوی بسیاری از فسادها، ظلمها، ستمها، تجاوزها گرفته می‌شود و جلوگیری از ظلم و فساد و تباهی یکسره و به صورت صددرصد، به وجدان و ایمان واگذار نمی‌شود.
در عین حال محور چرخش نظام در جمهوری اسلامی در درجه اول ایمان و وجدان دینی و انسانی است و در نظام مقتدر حکومتی، نه بالعکس.
9- انسان مسلمان و دست‌پرورده اسلام در برابر همه جلوه‌های ظلم و فساد حساس است و هرگز بی‌تفاوت و خونسرد نیست. ما جامعه انسانهای با ایمان مجاهد پیکارگر حساس، لازم داریم.
10- شناسائی حدود الله و احکام خدا مسئولیت خطیری است که در نظام اسلامی برعهده مرجع  تقلید فقیه، شجاع عادل آگاه به زمان گذارده شده است، نه اینکه هر کسی بخواهد بگوید به نظر من اسلام این است یا آن، هر کسی در اظهارنظرش آزاد است اما نظر کسی در جامعه اسلامی و نظام اسلامی به عنوان نظر شاخص و نظر تعیین کننده و تشخیص جهت دهنده می‌شود که فقیه و مجتهد، عادل، با تقوی، شجاع و صریح و آگاه به زمان باشد. بنابراین در شناخت حدود الله جامعه اسلامی ما تابع مرجعیت تقلید آگاه رهبری است، نه تابع هیچ فرد و یا گروه دیگر.
به این ترتیب جامعه اسلامی ما جامعه‌ای ست با این خط روشن. حالا می‌خواهی اسمش را لیبرال بگذار، می‌خواهی نگذار که ما را با اسم کاری نیست. آنچه برای ما مهم است مسمی است، آنچه مهم است برای ما، آن معنائی است که از این اسم می‌فهمیم. برادرها و خواهرها درهمه زمینه‌ها به یاری خداوند متعال در حدود فرصتی که داریم باید دور هم جمع بشویم محتوای اسلام و مسمی و ذات و هویت اسلام و معارف اسلامی را براساس محکم و روشن و صریح و قاطع با یکدیگر در میان بگذاریم. مبادا خدای ناکرده جنگ ما با هویت و عینیت باطل، تبدیل شود به رزم ما بر ضد اسامی. اسامی نقشی ندارند. ما خود را از قید این اسمها آزاد می‌کنیم و در پی مسمی و در پی هویت و در پی حفظ کامل هویت و محتوای اصیل غیرالتقاطی اسلامی انقلابمان هستیم.
والسلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره بقره آیه 256
2- سوره انسان آیه 3
3- سوره کهف آیه 29