زورآزمایی نارنجیها در اوکراین
سبحان محقق
اشاره
معمولاً با طولانی شدن درگیریها و بحرانهای داخلی در کشورها، مداخله بازیگران ذینفع بینالمللی نیز در این بحرانها بیشتر میشود. این مداخلات به نوبه خود بحرانهای مذکور را پیچیدهتر و حل و فصل آنها را دشوارتر میکند.
اما اوکراین از معدود کشورهایی است که از همان روزهای نخست شکلگیری اعتراضات و درگیریهای خیابانی، حضور قدرتهای غربی نیز در صحنه کاملاً مشهود بود و الآن هم اصطکاک روسیه و آمریکا در تحولات اوکراین آشکار است.
به همین خاطر، ابعاد خارجی بحران اوکراین پررنگتر و بااهمیتتر از ابعاد داخلی آن است.
چیزی که در ظاهر رخ داد این است که جریانهای غربگرا دولت قانونی «ویکتور یانوکوویچ» را ساقط کردند و خود از طریق برگزاری انتخابات نهچندان موجه قدرت را در دست گرفتند. اما چیزی که در اصل رخ داده، این است که جامعه اوکراین کاملاً قطبی شده و جریانهای رقیب درصدد حذف یکدیگر هستند.
این شکاف اجتماعی وجه ایدئولوژیکی و یا طبقاتی ندارد، بلکه یک شکاف وارداتی و محصول نگاه ناتو به شرق است؛ اگر آمریکا درصدد گسترش ناتو به کشورهای جمهوری سابق شوروی برنمیآمد و اگر ناتو نیز مثل پیمان ورشو در فردای فروپاشی شوروی در سال 1991 منحل میشد، امروز اوکراین شاهد این شکاف عمیق اجتماعی نبود.
مطلب حاضر با اشاره به ابعاد بیرونی تحولات جاری اوکراین، گزینههای غرب برای کسب امتیاز از روسیه و سرانجام این بحران را مورد بررسی قرار میدهد.
سرویس خارجی
همه چیز طی یک سال گذشته اتفاق افتاد؛ ابتدا تجمعات و تظاهرات آرام در خیابانهای کیف برپا شد و خواسته معترضان، آزادی زندانیان سیاسی از جمله «یولیو تیموشنکو» و پیوستن به اتحادیه اروپا بود.
کمکم تظاهرات با درگیری همراه شد و مخالفان، کنارهگیری «ویکتور یانوکوویچ» از پست ریاستجمهوری را خواستار شدند.
فساد در دستگاه حکومتی و مدیریت ناکارآمد یانوکوویچ، سقوطش را تسریع کرد و وعده کمک 10میلیارد دلاری روسیه هم نتوانست کارساز باشد.
با رویکار آمدن چهرههای جدید که به شدت غربگرا بودند و احساسات ضد روسی داشتند، شبه جزیره «کریمه» پس از یک همهپرسی از اوکراین منتزع و به خاک روسیه ضمیمه شد.
اکثر مردم دیگر شهرهای شرق اوکراین نیز خواستار جدایی از اوکراین و پیوستن به روسیه بودند، ولی مسکو به آن اقبال نشان نداد. با اینحال شرقیها برای خود انتخابات برگزار و اعلام استقلال کردند.
در مرحله بعد، ارتش اوکراین وارد عمل شد و به مناطق شهری در شرق حمله کرد و جنگ داخلی آغاز شد.
همزمان با این اتفاقات، حضور پنتاگون و ناتو در دریای سیاه و کشورهایی مثل لهستان پررنگتر شد و جنگ لفظی میان سران اتحادیه اروپا و آمریکا از یک سو و روسیه از سوی دیگر بالا گرفت؛ آمریکا روسیه را متهم میکند که نیروهایش را در مناطق مرزی با اوکراین متمرکز کرده و از استقلالطلبان شرق حمایت تسلیحاتی میکند.
اما روسیه همه این ادعاها را پوچ میداند و در عوض میگوید که مستشاران و ماموران امنیتی آمریکایی در اوکراین فعال شدهاند.
در این میان سران غربگرای اوکراین حمایت قاطعتر و بیشتر غربیها را طلب میکنند و از آنها میخواهند با روسیه جدیتر برخورد کنند.
اکنون اتفاقات خونین در اوکراین به امری روزمره تبدیل شده است و علیرغم این اتفاقات خونین، اخبار اوکراین کمکم دارد در رسانههای بینالمللی به امری حاشیهای تبدیل میشود و اتفاقات سایر کشورها، از جمله تحرکات «داعش» در عراق جای خبرهای اوکراین را میگیرد.
بحران اوکراین خصلت تک وجهی دارد و میتوان آن را صرفا یک بحران «سیاسی» نامید. برخلاف چالش میان ایران و غرب که هم خصلت سیاسی و هم خصلت ایدئولوژیک دارد و یا بحرانی که طی دوران جنگ سرد حاکم بود و کمونیسم شوروی هم از لحاظ سیاسی و هم ایدئولوژیک برای جهان سرمایهداری تهدید محسوب میشد. اکنون چالشی که میان چین و آمریکا وجود دارد، یک چالش صرفا اقتصادی است و ممکن است این چالش در مقاطعی به بحران حاد تبدیل شود و علاوه بر وجه اقتصادی، وجه سیاسی نیز به خود بگیرد.
در ماجرای اوکراین کشف ماهیت بحران از این نظر اهمیت دارد که در مرحله نخست ما میتوانیم عمق و ابعاد آن را بهتر بشناسیم و سپس، گزینههایی که ممکن است هر یک از طرفهای درگیر انتخاب و اجرا کنند را پیشاپیش حدس بزنیم.
بحران اوکراین بعد بینالمللی دارد و در اصل باید گفت اوکراین محل تلاقی و تزاحم منافع سیاسی روسیه از شرق و آمریکا و ناتو ازغرب است. طرفهای درگیر در اوکراین گوش به فرمان این دو هستند. از جانب آنها حمایت سیاسی، رسانهای، مالی و حتی نظامی میشوند. جبههها در این کشور کاملا شفاف است، اگر هواپیمایی در شرق اوکراین هدف قرار میگیرد، آمریکا مستقیما روسیه را متهم میکند که استقلالطلبان را به سلاحهای ضدهوایی مجهز کرده است و در مقابل، اگر «پتروپورشنکو» رئیس جمهور اوکراین طرح صلح پیشنهاد میکند، مقامات کرملین بلافاصله علیه این طرح موضع میگیرند و آن را نوعی اتمام حجت دولت کیف با جداییطلبان میدانند. وزارت خزانهداری آمریکا نام هفت نفر از رهبران استقلالطلب مناطق «دونتسک»، «اسلاویانسک»، «لوگانسک» و «سواستوپل» واقع در شرق اوکراین را در فهرست تحریمها قرار میدهد. خلاصه اینکه انگاراصولا برای کشور اوکراین هیچ مرزی وجود ندارد. به همین خاطر است که نباید بحران اوکراین را یک بحران درون کشوری دانست و برای آن صرفا یک تحلیل داخلی ارایه داد و راه حل داخلی جستوجو کرد.
اتفاقاتی که این روزها دراوکراین رخ میدهد، محصول جدال پنهان آمریکا با روسیه است، جدالی که اتحادیه اروپا هم در آن مشارکت دارد.
علی رغم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه از نگاه آمریکا، یک دشمن است، این کشور عضو باشگاه اروپایی و ناتو نمیشود و به خاطر تملک زرادخانه هستهای و خاک وسیع، برای ایالات متحده یک دشمن محسوب میشود. آمریکا اگر میخواهد نظم دلخواه خود را بر جهان حاکم کند، باید فکری هم به حال روسیه بکند. اگر روسیه، ضعیف و خلع سلاح بشود، آمریکا نیز به اهداف خود میرسد.
روسیه و غرب
از منظر تاریخی، روسها نسبت به اروپا و آمریکا سه نوع نگاه و احساس متفاوت دارند 1)احساس حقارت، 2)احساس ترس و 3)احساس نیاز.
احساس نخست که رد آن را میتوان در رمانها و فیلمهای روسی هم مشاهده کرد، در دیپلماسی نیز کم و بیش نمود مییابد و میتواند در مسیر مذاکرات و توافقات مانع ایجاد کند.
احساس دوم مبتنی بر واقعیتهای تاریخی است، بزرگترین حملات ویرانگر علیه تمامیت ارضی روسیه از جانب قدرتهای اروپایی و رهبرانی مثل «ناپلئون بناپارت» و «آدولف هیتلر» صورت گرفته است.
در سالهای نخست حاکمیت رژیم شوروی، دولت انگلیس جریانهای ضدانقلاب روسی را تجهیز و حمایت میکرد و پس از جنگ جهانی دوم نیز یک قطب جنگ سرد را باشگاه کشورهای اروپایی تحت رهبری ایالات متحده آمریکا تشکیل میدادند و در قطب دیگر آن روسیه شوروی و دولتهای اقماری قرار داشتند.
اما، با پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی شوروی در سال 1991 بسیاری از کارشناسان فکر میکردند که این خصومت تاریخی پایان یافته است. این احساس و تردید حدود یک دهه ادامه داشت، اما هر چه زمان میگذشت، اوضاع به سمت جبههبندی سیاسی مجدد میان روسیه و غرب پیش میرفت، علیرغم انحلال پیمان ورشو، ناتو به حیات خود ادامه داد و در میانه دهه 1990 در بحران یوگسلاوی سابق و بوسنی و هرزگوین مداخله کرد. این مداخلات بیتوجه به اعتراضات مسکو در ماجرای بحران کوزوو ادامه یافت.
روسها ابتدا فکر میکردند با تغییر ساختار سیاسی و پذیرش الگوی دموکراسی غربی، دیگر هیچ زمینه و بهانه جدی برای خصومتورزی از جانب آمریکا و اروپا نسبت به روسیه وجود ندارد، اما به مرور متوجه شدند آمریکا از طریق ناتو درصدد توسعهطلبی به سمت شرق است؛ واشنگتن مسئله استقرار سپر دفاعی موشکی در کشورهای لهستان، رومانی و حتی ترکیه را مطرح کرد و بالاخره طی چند سال، این پروژه را به اجرا درآورد.
مقامات ایالات متحده در تمام مراحل طرح و اجرای این پروژه هیچگاه به تهدید روسیه اشاره نکردند و مرتبا از تهدیدات موشکی ایران و مقابله با آن سخن میگفتند.
اما روسها این بهانه را نپذیرفتند و در واکنش به سپر موشکی ناتو، تعدادی از موشکهای استراتژیک و «اسکندر» خود را در منطقه «کالینگراد» و کشور جمهوری آذربایجان مستقر کردند.
در نخستین دهه قرن 21 دستاندازی آشکار غرب به عمق استراتژیک روسیه، مقامات مسکو را متقاعد کرد که هدف ناتو خود روسیه است؛ سران ناتو نسبت به پیوستن کشورهایی مثل اوکراین و گرجستان به این سازمان ابراز تمایل کردند و همزمان با آن، یک سری انقلابهای رنگی در این کشورها و حتی قرقیزستان راه انداختند تا زمینه برای به قدرت رسیدن رهبران غربگرا فراهم گردد.
در این مرحله خصومت میان مسکو و غرب کاملا علنی شد و لفاظیهای طرفین علیه یکدیگر، شرایط زمان جنگ سرد را در ذهن تداعی میکرد. منافع روسیه و آمریکا در کشورهایی مثل لیبی و سوریه با یکدیگر اصطکاک پیدا کرد و اوج این اصطکاک را هماکنون ما در اوکراین شاهد هستیم.
سومین احساس روسها نسبت به غرب همانطور که اشاره شد، احساس نیاز است؛ این نیاز در دو سطح تکنولوژی مدرن و سرمایهگذاری قابل مشاهده است.
روسها اقتصاد قابل اتکایی ندارند و ارزش حدود 70 درصد تولید ناخالص ملی آن حاصل فروش نفت و گاز است. اتحادیه اروپا 30 تا 40 درصد انرژی خود را از روسیه تامین میکند. بنابراین، میان طرفین وابستگی متقابل وجود دارد، یک طرف تکنولوژی و منابع مالی طرف دیگر را تامین میکند و طرف مقابل نیز نفت وگاز در اختیار اروپا قرار میدهد.
در جای خود خواهیم دید که تحریم روسیه علاوه بر این کشور، برای اتحادیه اروپا نیز هزینههای زیادی دارد و همین مسئله میان اروپا و ایالات متحده اختلاف ایجاد میکند.
برای پرداختن به بحران کنونی اوکراین ذکر این مقدمات ضروری بود و بدون توجه به این سابقه، در اینجا نمیتوانستیم شناخت نسبتا درستی نسبت به ابعاد و پیامدهای بحران فوق داشته باشیم.
تحریم در دستگاه دیپلماسی غرب تبدیل به یک راهبرد شده و طی 10 سال گذشته با شیب زیادی افزایش یافته است. از لحاظ کیفی نیز تحریمها علیه کشورهای غیرهمسو هوشمندانهتر شدهاند.
این افزایش نشان میدهد که غربیها به موثر بودن تحریمها باور دارند. در مقایسه با تن دادن به یک جنگ پرهزینه و با سرانجامی غیرقابل پیشبینی، تحریم میتواند ابزاری کمهزینه و مناسب باشد، اما به همان میزان قهری و خصمانه نیز خواهد بود.
تا قبل از بحران اوکراین، تحریم یکی از جلوههای سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود؛ تا آنجا که «کنستانتی گبرت» در گزارش شورای روابط خارجی اروپا مینویسد: تحریم مانند یک جنگ کوچک شده، تنها ابزار قهری سیاست خارجی است که اتحادیه اروپا در اختیار دارد. در عمل نیز تعداد کشورهایی که مشمول سیاست قهرآمیز تحریمی اتحادیه اروپا شدهاند، از 16 کشور در سال 2002 به 28 کشور در سال 2011 افزایش یافت.
با شروع بحران اوکراین هر چند اروپا در تحریم علیه روسیه از خود رغبت نشان داد، ولی کمکم دچار تردید شد، به طوریکه اکنون ناظران در مورد بروز شکاف میان اتحادیه اروپا و آمریکا حرف میزنند.
وابستگی اروپا در حوزه انرژی به روسیه، اصلیترین برگ برنده مسکو در مسئله تحریم است. در حال حاضر اتحادیه اروپا 66درصد نیاز خارجی خود به گاز طبیعی را از روسیه و جمهوریهای شوروی سابق تأمین میکند. کشور آلمان به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی اتحادیه اروپا، با روسیه مراودات راهبردی دارد و 40درصد گاز وارداتی خود را از این کشور تأمین میکند.
واشنگتن با علم به این مسئله و برای جلوگیری از بروز شکاف در جبهه غرب، طرح عجیبی را ارائه داد و اعلام کرد که گاز «شیل» به اروپا صادر میکند.
اما این طرح نیز پیشاپیش محکوم به شکست است، چرا که اولا گاز روسیه از گاز شیل آمریکا ارزانتر است و ثانیا، تجهیزات گازی اروپا با گاز روسیه هماهنگی دارد. بنابراین اگر تحریم ادامه یابد، اختلافات میان اروپا و آمریکا بیشتر خواهد شد.
البته، تحریم برای روسها نیز هزینههای زیادی دارد؛ در عرصه سیاسی هر چند «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه به خاطر الحاق شبهجزیره کریمه به خاک این کشور، محبوبیت زیادی در میان عامه مردم کسب کرد، اما فشار تحریمها ممکن است بر اقتصاد روسیه اثرات منفی برجا بگذارد.
بنابراین، تاکتیک تحریم اگر زود نتیجه بدهد، اروپا و آمریکا به اهداف خود میرسند و میتوانند امتیازات زیادی از روسیه در مورد اوکراین بگیرند. اما اگر تحریم طولانی شود و ادامه یابد، هر دو طرف تقریبا به یک میزان تحت فشار قرار میگیرند؛ چون اروپا نمیتواند در طولانیمدت روسیه را از منابع تأمین انرژی خود حذف کند و روسیه نیز نمیتواند به جای اروپا، جایگزین دیگری را برای فروش نفت و گاز خود بیابد.
مسئله تحریم نگرانیهای زیادی را نیز در میان شرکتهای اقتصادی و تجاری ایالات متحده ایجاد کرده است. آنها میگویند هر چند میزان مراودات میان آمریکا و روسیه به اندازه اتحادیه اروپا با این کشور نیست، ولی این تحریم ممکن است خسارتهای زیادی را متوجه شرکتهای آمریکایی بکند. به گزارش بلومبرگ، «ویلیام رینچ» رئیس «شورای ملی تجارت خارجی» مستقر در واشنگتن، گفت که شرکتهای آمریکایی نسبت به اقدامات تلافیجویانه احتمالی دولت روسیه علیه خود نگران هستند.
امنیت هستهای
پس از پایان جنگ سرد، کارشناسان و دانشمندان هستهای ایالات متحده و روسیه همکاریهای نزدیکی را برای کاهش خطرات هستهای در روسیه و برخی از کشورهای شوروی سابق آغاز کردند. به گفته دانشمندان روسی، همکاری در مورد امنیت هستهای برای دو کشور یک ضرورت است. حفظ سلامت هستهای و امنیت هستهای یک کار ویژه همیشگی و غیرقابل توقف بوده و به همکاری و مشارکت تمامعیار طرفین نیازمند است.
اما، در حال حاضر بحران اوکراین این همکاری را متوقف کرده است.
واضح است که مسکو و واشنگتن در ممانعت از تکثیر سلاحهای هستهای و حذف تروریسم هستهای منافع مشترک دارند. باید همکاری میان دو طرف وجود داشته باشد تا اقدامات مؤثری علیه قاچاق هستهای به عمل آید.
دو کشور در مورد کاهش تسلیحات نیز منافع مشترک دارند و بازگشت به دوران مسابقه تسلیحاتی و آزمایشهای هستهای با منابع ملی آنها همخوانی ندارد.
به نظر میرسد که دولت «باراک اوباما» مایل است تحریم علیه روسیه هرچه زودتر نتیجه دهد و باعث تغییر رفتار مسکو در مورد اوکراین بشود. اوباما براساس این دیدگاه بود که همکاری هستهای با روسیه را در کوتاهمدت به خطر انداخته است.
به هر حال، واشنگتن در این مورد دو گزینه پیشرو دارد و نمیتواند بهطور همزمان، دست به انتخاب و اجرای هر دو بزند: یا باید مسکو را در ارتباط با اوکراین تحت فشار و تحریم قرار دهد و یا به همکاری هستهای با مسکو ادامه دهد. اگر روابط هستهای به میل آمریکا قطع شود، وصل کردن دوباره این روابط دشوار خواهد بود. قطع همکاری هستهای، دستاوردهای 20سال اخیر آمریکا را بر باد خواهد داد و کاهش تهدیدات هستهای را به خطر خواهد انداخت.
با طرح این بحث، متوجه میشویم که تحریم علیه روسیه چه پیامدهایی ممکن است به دنبال داشته باشد. پیامدهایی که در نگاه نخست ممکن است به چشم نیایند، ولی باگذشت زمان به یک مسئله بغرنج برای آمریکا و سایر کشورها تبدیل شوند، مسئلهای که کارشناسان غربی و اتاقهای فکر آمریکایی از آن غافل نیستند. جنبه اقتصادی تحریم، همانطور که درجای خود ذکر شد، اروپا را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد، ولی عواقب قطع همکاری امنیت هستهای متوجه ایالات متحده و کل جهان است. پس، آمریکا مجبور است که با روسیه همکاری کند.
عاقبت بحران
همانطور که میبینیم، هیچ گزینه قاطعی برای غرب علیه روسیه وجود ندارد؛ احتمال کشاندهشدن جنگ با روسیه به یک درگیری هستهای غیرقابل پیشبینی، انتخاب گزینه اقدام نظامی، پیشاپیش منتفی است.
تحریم نیز ابزار قهری مناسبی نیست و اگر طولانی شود، برای اتحادیه اروپا و حتی ایالات متحده هزینههای زیادی را به دنبال خواهد داشت.
تاکنون تحریمهای اعمال شده علیه روسیه بیشتر حالت نمادین داشته است. اروپاییها و آمریکاییها از این میهراسند که اگر تحریمها هدفمندتر و گستردهتر شود، واکنش روسها چه خواهد بود.
احتمال سوم این است که غرب به شرایط موجود رضایت دهد، یعنی جدایی شبه جزیره کریمه از اوکراین و الحاق آن به خاک روسیه را بپذیرد. اما از روسها بخواهد چشم خود را نسبت به سرکوب استقلالطلبان شرق اوکراین ببندد. عملی شدن این معادله نیز بعید به نظر میرسد؛ علاوه بر آنکه کیف و واشنگتن به از دست دادن کریمه راضی نمیشوند، دولت مسکو نیز نسبت به وضعیت روستبارهای شرق اوکراین از خود حساسیت زیادی نشان میدهد و سرکوب آنها را نمیتواند تحمل کند. حدود 30 درصد جمعیت شرق اوکراین روستبار هستند.
بنابراین و با توجه به ابعاد مختلف ماجرا، نمیتوان برای بحران اوکراین در آینده نزدیک راهحلی را متصور شد. جنگ داخلی در مناطق شرقی این کشور احتمالا ادامه خواهد یافت و حتی ممکن است که استقلالطلبان این مناطق بتوانند مثل منطقه «آبخازیا» در گرجستان، جمهوری مستقلی را برای خود تشکیل دهند.
اما، روابط روسیه با غرب نیز از این پس مثل دو دهه اخیر نخواهد بود و مناسبات میان آنها سردتر میشود.
نخستین انقلاب رنگی در سال 2004 در اوکراین اتفاق افتاد و پس از آنکه غربگراها به قدرت رسیدند، جامعه نیز به مرور قطبی شد. در یک جمعبندی، بهتر است بگوییم که مردم اوکراین قربانی توسعهطلبی ناتو به شرق و انقلاب رنگی انگیخته از خارج شدهاند.
حاکمیت جریانهای سیاسی معتدل و سیاستورزی براساس واقعیتهای ژئوپلیتیک میتواند علاج کشور بحرانزده اوکراین باشد و از درد و رنج مداوم مردم این کشور بکاهد.
منابع:
- مجله دیپلماتیک خراسان
- خبرگزاریها
- The bulletin.org - rferl.org