kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۳۱۴۴
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۷

رفتار یک شهید با همسرش (فانوس)



  وقتي به خانه مي‌رسيد، گويي جنگ را مي‌گذاشت پشت در و می‌آمد تو. ديگر يك رزمنده نبود. يك همسر خوب بود براي من و يك پدر خوب براي مهدي. با هم خيلي مهربان بوديم و علاقه‌اي قلبي به هم داشتيم. اغلب اوقات كه می‌رسيد خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا كه مستقيم از كوران عمليات و به خاك و خون غلتيدن بهترين ياران خود باز می‌گشت. با اين حال سعي می‌كرد به بهترين شكل وظيفه سرپرستي‌اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می‌پرسيد؛ كم و كسري چي داريد؛ مريض كه نيستيد؛ چيزي نمي‌خواهيد؟ بعد آستين بالا می‌زد و پا به پاي من در آشپزخانه كار می‌كرد، غذا می‌پخت. ظرف می‌شست. حتي لباسهايش را نمي‌گذاشت من بشويم. می‌گفت لباس‌هاي كثيف من خيلي سنگين است؛ تو نمي‌تواني چنگ بزني. بعضي وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می‌گشت. با اين حال موقع رفتن مرا مديون می‌كرد كه دست به لباسها نزنم. در كمترين فرصتي كه به دست می‌آورد، ما را می‌برد گردش.
به نقل از همسر سردار شهيد محمدرضا دستواره، كتاب همسرداري سرداران شهيد، مؤسسه فرهنگي و هنري قدر ولايت، تهران 1389