kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۱۸۹
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۶

تند‌باد ارتجاع از کارگاه ادبی مشارکتی‌ها

پس از شکل‌گیری موسیقی پاپ در اوایل دهه 1370، برخی از ترانه‌سرایان به شکل تیمی و حیدری و نعمتی، با کمک گرفتن از برخی نهاد‌ها مانند سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران و... چند خانه ترانه تاسیس کردند. این گروه‌ها در رقابت با هم سعی می‌کردند حتی با اهدای سکه و کشاندن گروهی از ترانه‌سرایان سالم و متعهد به نوعی برای خودشان مشروعیت کسب کنند، که البته تعدادی از آن‌ها در برابر برق سکه‌های طلا از پا در آمدند اما تعداد اندکی نیز علی‌رغم عسرت مالی به تمام این خانه‌های ترانه که با اهدافی خاص پدیده آمده بودند، «نه» گفتند. چراکه آن‌ها پیامد‌های به وجود آمدن چنین مراکزی را گویی از قبل پیش‌بینی کرده بودند.
مسعود فاطمی

در خانه‌های ترانه، عناصری به عنوان گردانندگان جلسه کوشش داشتند به نوسفران و نوآمدگان وادی شعر و ترانه که عموما دختران و پسران جوان بودند، از همان ابتدا بفهمانند که ترانه صرفا باید راوی عشق‌های آبکی و خیابانی باشد و چه بسیار پیش آمد جوانی ترانه‌ای ارزشی قرائت کرد و پاسخ شنید: ببینید این که شما خواندید سرود انقلابی بود در حالی که تاریخ مصرف آن مال دوره 1360 است فرزند زمانه خودت باش!
بدین ترتیب درگذر زمان شخصیت هنری نو‌آمدگان وادی ترانه را چنان شکل دادند که به چیزی به جز عشق‌های آبکی اندیشه نکند. و در طی بیست سال از دل همین خانه‌های ترانه عناصری بیرون آمدند که به دلیل سهولت ارتباط‌گیری با خواننده‌ها و مطربان لوس‌آنجلس با آن‌ها ارتباط پیدا کردند و در شرایطی که این مطربان مجبور بودند برای خرید هر ترانه حداقل هزار دلار هزینه کنند، حال با جوانانی روبرو بودند که حاضر بودند برای کسب شهرت، حتی ترانه‌های خود را به صورت رایگان در اختیار آن‌ها قرار بدهند.
در این میان برخی از آهنگ سا‌زان نیز با آن‌ها همراه شدند. بال دیگر خانه‌های ترانه، «خانه‌شعر» بود. جایی که عناصرو پادوهای ابن‌الوقت حزب منحله مشارکت مانند « سید ثابت محمودی» معروف به سهیل به همراه دوستان قدیمی انشعاب کرده از حوزه هنری با بودجه بیت‌المال، و سوء استفاده از برنامه‌های ادبی و هنری صدا‌و‌سیما علاوه بر تصرف زمین‌های دولتی و تبدیل آن به ملک طِلق خصوصی، سرگرم آموزش نوآمدگان و نوسفران ساحت شعر بودند.
این نوجوانان و جوانان درابتدای امر یاد می‌گرفتند که دوره شعرهای ارزشی، گذشته است. اکنون زمانه‌ای نیست که حتی در مدح ائمه معصوم(ع) بشود شعر گفت زیرا رمز مانایی در این است که شعر شما بیانگر احساسات شخصی‌تان باشد؛ بی‌دروغ و بی‌نقاب. و بعد از فروغ فرخزاد مثال می‌آوردند. و نمی‌گفتند این شاعر با دو کتاب آخر خود خط بطلان بر چهار کتاب قبلی خود کشید و گفت:
این اباطیل را بیهوده چاپ کردم و امروز پشیمان هستم.
چرا که جایگاه شعر فراتر از آن است که حاوی احساسات بدوی یک دختر یا پسر باشد.1
بدین ترتیب در طی یک دوره ده ساله، آن‌ها شخصیت هنر‌جویان خود را به صورتی شکل دادند که در جلسات شعرخوانی، یکدیگر را با نام کوچک صدا می‌کردند. با بلوتوث به تبادل روزآمدترین شعرهای فرنگی می‌پرداختند، به صورت گروهی و مختلط به کافی‌شاپ می‌رفتند، در شبکه‌های اجتماعی «فرند» بودند والخ.
بسیاری از آن‌ها در جلسات شعر به ‌گونه‌ای ظاهر می‌شدند که گویی به مراسم ازدواج فامیلی دعوت شده‌اند. زیرا مربیان آن‌ها مدام تکرار می‌کردند: «بچه‌ها با هم راحت باشید.»
و حاصل این راحت بودن، تبدیل به کتاب‌های شعری شد که خانه شاعران از توزیع آ‌ن‌ها حتی در مطبوعات برای معرفی هم خودداری می‌کند.
حاصل آن شد ترانه‌هایی که خلاصه تفکر اساتید آن‌هاست. ترانه‌هایی درباره نکوهش دفاع مقدس، اعتراض مستقیم و غیر مستقیم در مذمت حجاب و روسری و الخ. در راستای همین جریان خانم مسیح علی نژاد «با‌کمک شبکه‌های ماهواره‌ای دشمن» نیز به عنوان ضلع دیگر این برنامه شوم، در فضای مجازی سایتی راه می‌اندازد برای نمایش زنان و دختران بی‌حجاب و گاه نیمه‌برهنه ایرانی. برنامه‌ای که بلافاصله توسط شبکه‌های ضد‌انقلاب همچون«بی.بی سی»، رادیو تماشا و بخش تلویزیونی صدای آمریکا و ... مورد استقبال قرار می‌گیرد. جالب اینکه این خانم بی‌هیچ مشکلی به ایران می‌آید و بعد از اتمام مأموریتش به لندن و واشنگتن باز می‌گردد!!
در این برنامه‌ها که در واقع برای «علی‌نژاد» یک رپرتاژآگهی تصویری محسوب می‌شود او به زنان ایرانی می‌گوید: «حتی اگر بدلیل فشار حکومت حجاب اجباری می‌پوشید، می‌توانید در یک لحظه یواشکی قانون را زیر پا بگذارید و تصاویر خود را برای ما بفرستید تا دست آخر به دلیرترین شما جایزه‌ای اهدا شود!» و حال می بینید که  تربیت شدگان خانه‌های شعر و ترانه مشغول همکاری با فاسدترین عناصر لوس‌آنجلس هستند. حتی در جریان فتنه سال 88 این طیف به سمت سیاست هم گرایش پیدا کردند و هم‌صدا با بیگانگان حتی در کارهایشان از براندازی نیز حرف زدند.
البته شیوه‌های ارتباط‌گیری و برقراری همکاری نیز گاه بسیار مشکوک می‌نماید. به طور مثال کتاب‌فروشی به نام «یغما گلرویی» معلوم نشد چگونه در طی 5 سال تعداد تألیفاتش از عدد سنش فراتر رفت و با یکی از هرزه‌ترین خوانندگان و آهنگ‌سازان لوس‌آنجلسی همکار ثابت شد! ضمن آنکه دم خروس دلالی ناشران معلوم الحالی همچون «دارینوش» از پشت این رابطه بدجوری توی چشم می‌زد. چگونه می‌شود افرادی مثل مریم اسدی، نیلوفر لاری‌پور، ترانه مکرم، مونا برزویی، بابک صحرایی، روزبه جمالی و‌...  هم در میتینگ‌ها با رئیس‌جمهور کشورمان عکس مشترک بیندازند و هم در ترانه‌های خود از براندازی حرف می‌زنند و آزادی روابط دختر و پسر و ...!؟
«بابک صحرایی» با حسن شماعی‌زاده خواننده پرسنلی ساواک همنوا شد و حتی برای خانه مصادره شده او با نام مستعار مرثیه سرود.
«روزبه بمانی» با خواننده کلاهبرداری چون داریوش اقبالی که سال‌هاست در سایه فریب جوانان، خود را خواننده‌ای سیاسی مطرح کرده است، آلبوم مشترک منتشر می‌کند و درهمان حال با اسامی مستعار با صدا‌و‌سیما در حال همکاری است و جالب اینکه«ثابتی» معاون ساواک جهنمی در کتاب خاطراتش می‌نویسد: والاحضرت اشرف پارتی داریوش بود زیرا ظاهرا با صدای او به خواب می‌رفته است.1»  
«مریم اسدی» « نیلوفر لاری‌پور» ،«ترانه مکرم» «مونا برزویی» در شمار دیگر ترانه‌سازانی هستند که از همکاری با لوس‌آنجلسی‌ها سر در‌آوردند، ضمن آنکه کسانی چون گلرویی، لاری‌پور، اسدی و ... در میتینگ‌های انتخاباتی مشارکتی‌ها و بعدها با محمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت عکس می‌انداختند و حالا نیز به اتفاق پگاه آهنگرانی و باران‌کوثری در مراسم دیدار با آقای روحانی رئیس‌جمهور فعلی، حضوری فعال دارند به ایشان توصیه می‌کنند که آقای رئیس‌جمهور لطفا نگذارید آن خاطره‌های سیاه دوباره تکرار بشود!
در این میان طبیعی است که نسل نوآمده ترانه روش و منش این افراد را به عنوان چهره‌هایی موفق به عنوان الگوی خود انتخاب کند. رسانه ملی هم که می‌باید در راستای الگوسازی در برابر این‌الگوهای کاذب درصدد حمایت از گروهی بر‌می‌آمد که تا‌کنون سالم زیسته‌اند و سالم و پیامدار سروده‌اند. آن هم در برابر هجوم رسانه‌های ماهواره‌ای‌ متاسفانه چنین نکرد  زیرا هر که مسئولیتی در شورای شعر وزارت ارشاد و صدا‌‌و‌سیما یافت، به جای بها دادن به همه نیرو‌های ارزشی، یک تنه به‌جای همه آن‌ها ترانه سرود تا نامش در بیشتر سریال‌ها دیده شود. به این ترتیب تهیه‌کنندگان صدا‌و‌سیما به جای همکاری با کسانی که سال‌ها کارهای مردمی و ارزشی سروده بودند به قول خودشان هندوانه به شرط چاقو می‌خریدند! زیرا ترانه جناب رئیس نیازی به مجوز پخش نداشت ولی ترانه دیگران را این‌قدر از این اتاق به آن اتاق، می‌کشاندند تا تهیه‌کننده عطای همکاری را به لقایش ببخشد و شعر به شرط چاقو بخرد. افرادی چون جناب کاکایی، طغرل (اهورا ایمان) به همین دلیل کارشان رونق یافت.
در چنین شرایطی در برابر موج ترانه‌های ماهواره‌ای، از صدا‌و‌سیما تنها چند نام معدود شنیده می‌شد از جمله «روزبه بمانی» که بعد از سرودن سیاه‌ترین ترانه‌ها و حتی سرودن ترانه‌‌ای برای فائقه‌آتشین که در ستایش همجنس‌بازان زن سرود، قرار بود در تالار وحدت از او تجلیل هم بشود. کسی که از زبان یک زن همجنس‌گرای فاسد می‌گوید:
«ما بر خلاف همگان دور کعبه چرخیدیم و اکنون بهشت برای ما کوچک است»
بی‌تردید آنچه در پایان هشتمین دوره جشنواره شعر فجر به گونه یک نابهنجاری فرهنگی، هنری رخ نمود، حاصل بی‌تدبیری و کم‌کاری برخی از مسئولان ذی‌ربط و اعتماد به عناصری است که علی‌رغم همه تظاهر‌هایشان هیچ نسبتی نمی‌توان بین عملکرد و اشعار آن‌ها با ارزش‌های اسلامی و حتی عرف رایج و پذیرفته شده در جامعه یافت.
جشنواره‌ای که از یک سو چهره چند جلوه‌ای همچون «عبدالجبار کاکایی» کلیدش می‌زند و بعد آن را با «فاطمه راکعی» شاعره‌ای که بیشتر از تعداد اندک اشعارش، به مدد یاران سکولار و برانداز مشارکتی‌اش پست‌های نان و آب‌دار دولتی داشته‌ و دارد، پیش می‌برد، شاعره‌ای گره خورده با ثابت محمودی معروف به سهیل از عوامل موثرخانه شاعران با آن کارنامه سیاه ، کسی که سال‌هاست از شاگردی زنده‌یادان‌امین‌پور و حسینی‌در دهه 1360 بهره برداری می‌کند.
هنگامی که مسئولان فرهنگی کشور به این افراد اعتماد می‌کنند، طبیعی است که خروجی جشنواره‌ای که به مناسب ولادت دوباره شعروهنر در این کشور برگزار می‌شود، ترانه‌هایی باشد که انسان از خواندن آن‌ها عرق شرم بر پیشانی‌اش می‌نشیند.
حال ببینیم اشعار پذیرفته شده و یا منتخب این گروه از چه قماشی هستند:
1ـ خانمی به نام « مریم بهروزی» که ترانه را با مطب روان‌کاوان اشتباه می‌گیرد و می‌نویسد: «شبا از ترس خود‌کشی تو خواب دستامو با طناب می‌بندم!
اشتهایی نمونده این روزا
غیر قرص‌های تلخ بیداری
خاطراتم رو دوره می‌کنم وتو
پاتو رو پدال می‌ذاری
فک می‌کنم... وقت سیگاره...»
(که البته منظور شاعر فکر بوده است و نه فک و صورت!)
گذشته از وزن خراب ترانه، خواننده به یاد اشعار فکاهی مرحوم عندلیب می‌افتد که وقتی پل خانه‌اش توسط جوانی به نام حیدر تخریب شد سرود:
حیدر بی‌اعتبار/ جای ترمز پا نهاده روی گاز
عندلیبم عندلیبم عندلیب/ همتی فرما پل من را بساز!
در ترانه‌ای دیگر به حماسه هشت سال دفاع مقدس و سی و اندی سال آرمان‌گرایی و ایستادگی در برابر ابرقدرت‌ها، این چنین خط بطلان کشیده می‌شود:
«سال‌ها از روزگار تو گذشت
آرمان‌های شما تکذیب شد
جنگ تو با مرگ بود اما پدر
طرح منع زندگی تصویب شد
فهم«لااکراه فی الدین» سخت بود
نص قرآن خدا انکار شد.»
دردناک اینکه هنوز هم مسئولان فرهنگی ما در خواب غفلتند و خوشبینانه می‌گویند: ان‌شاءالله گربه است!
در حالی که یک لحظه هم فکر نمی‌کنند آنچه در جشنواره شعر ظهور و بروز یافته محصول یک برنامه از پیش فکر شده است.
همان شاعر در ادامه می‌گوید:
«بس که بی‌تو، توسری خورد از همه
خواهرم از روسری بیزار شد
آیه‌ها و سایه‌ها و مایه‌ها
«فقر و فحشا» رو به ما انداختند
با هجوم «تیغ و تسبیح و طلا»
روی دوش خلق ویلا ساختند»
آنچه خواندید اثر طبع فردی است به نام مقتدایی‌راد طبعی که در ابتدا صاف بود و سفید اما در همین خانه شاعران و خانه ترانه‌سرایان اینچنین سیاه و پلید و پلشت شد.
یکی دیگر از شاگردان خانه‌های شاعران و ترانه‌سرایان می‌نویسد:
«دارم تقاص جنگو پس می‌دم
جنگی که می‌گفتی مقدس بود
ما هر دومون قربانی جنگیم
بسه برا هف (هفت) پشتمون بس بود!»
لابد اساتید این شاعر جوان ( احمد امیرخلیلی) به او یادآور نشده‌اند که اگر جنگ نبود با اشغال کشور توسط سربازان صدام شاید خانواده او هرگز شکل نمی‌گرفت و نوامیس مردم زیر چکمه‌های سربازان دیکتاتور له می‌شد و خانم راکعی به نمایندگی مجلس نمی‌رسید.
«مریم بهروزی» که گویا شاگرد اول این مدرسه ضد‌فرهنگی و اخلاقی است حیا و شرم را به کناری می‌نهد و می‌نویسد:
مردای زندگیت از هر رنگ
هر کدوم باعث یه شعر شدن
آن فرزند‌های نا مشروع
شعر‌هام عین بچه‌های منن(منند!)
 شگفتا که در بزرگ‌ترین جشن ادبی انقلاب اسلامی حتی ارزش حجاب هم این‌گونه پایمال می‌شود:
از سکوتت دست برداری کاش
امشب دیگه وقت خجالت نیست
از روسریتم چشم‌پوشی کن
این جوری آدم با تو راحت نیست!
و همین شاعرک ـ رشیدی مهرآبادی ـ متأسفانه به عنوان نامزد نهایی بخش شعر محاوره معرفی می‌شود:
 ماباید خاطره‌ها رو زنده‌کنیم
هرجوری شد به عقب برگردیم
گره روسری‌تو شُل‌تر کن
تا سر ظهری به شب برگردیم
و بگذریم از وزن و موسیقی غلط این شعر. همان گونه که ملاحظه می‌کنید با اندکی دقت می‌توان دریافت که ذهن و زبان این نو‌آمدگان را چنان هدایت کرده‌اند که گویی به جز باز کردن روسری و حذف ارزش‌های دفاع مقدس، این کشور دیگر هیچ مشکلی به لحاظ فرهنگی ندارد.
«فاطمه راکعی» عضور شورای سیاست‌گذاری هشتمین جشنواره شعر فجر و همیار و همکار عبدالجبار کاکایی در خانه شاعران ایران که عضویت وی در حزب برانداز مشارکت شناسنامه سیاسی وی را تشکیل می‌دهد، در یکی از روز‌های جشنواره شعری را خواند که به دنبال واکنش‌های صورت گرفته، خطاب نامه به یکی از اضلاع فتنه را ناشیانه تکذیب کرد ! عجیب نیست که جشنواره شعر فجر انقلاب اسلامی آغازش با دعوت از شاعر لائیک و ضد  انقلابی چون «یدالله رویایی» باشد و پایانش  به چنین اباطیل مستهجنی برسد! البته و‌زیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با فخر و مباهات می‌گوید«جشنواره شعر فجر سلایق را به دور هم جمع کرد»
تا این سؤال در ذهن دلسوزان نظام شکل بگیرد:
به راستی آقای وزیر آیا مایه مباهات است که از دل بزرگترین جشن ادبی انقلاب اسلامی کلماتی بیرون بیاید که نه شعر هستند و نه ترانه و تنها امتیازشان از نظر داوران و برگزار‌کنندگان جشنواره؛ عناد آن‌ها با ازرش‌هایی همچون دفاع مقدس، حفظ حجاب، عفاف، عفت کلام و‌... بوده است.
آخر این چه جشنواره چند صدایی است که از دل آن فقط افکار کرم‌خورده و پوسیده مشارکتی‌های سکولار بیرون می‌آید؟!
آقای وزیر با یک حساب سرانگشتی آیا بهتر نبود به جای هزینه کردن از کیسه بیت‌المال و برگزاری جشنواره‌ای این چنین سخیف و سیاه، هزینه درمان و مسکن شاعران دلداده به انقلاب اسلامی تامین شود؟!
آنچه در این جشنواره به منصه ظهور و بروز رسید، حاصل سال‌ها کار ضد‌فرهنگی اصحاب فتنه با بودجه دولت است.
کسانی که با هزینه بیت‌المال صاحب خانه و خودرو و پول‌های بادآورده می‌شوند و در کنار آن به جای آموزش عروض و قافیه و فنون شعر به جوانان، آن‌ها را دشمن حجاب، جنگ، نماز و‌ به طور کلی اسلام انقلابی و... تربیت می‌کنند و بی‌جهت نیست که کم‌سوادی و اطلاع اندک آن‌ها نسبت به فنون شعر از سر و روی این کلمات متشاعرانه می‌بارد.
زیرا استادانی(!) همچون ثابت محمودی و کاکایی و راکعی به جای حافظ‌خوانی و مرور سعدی و فردوسی برای هنرجویان، در کلاس‌ها ، بحث آزاد اعلام می‌کنند و دیگر تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!
 تا دختران درکلاس‌ها بی‌پروا از رابطه‌های نامشروع خود سخن بگویند و پسران از تجربه عشق‌های شکست خورده خود حرف بزنند با ذکر این الفاظ که اگر غیر‌خودی در میان ما نیست روسری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را برداریم ...
بله! حال جلساتی که دختر و پسر در خانه شاعران درهم و فله‌ای از حضور استاد کسب فیض می‌کنند، همین نفرت نسبت به ارزش‌هاست.
و کسی نیست که به استاد و شاگردانش بگوید آقا و خانم عزیز! اگر جنگ نبود شما‌ها هم بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه نمی‌زدی، با مدرک لیسانس رئیس دانشگاه نمی‌شدید، جناب سهیل که حتی سیادت خود را پنهان می‌داری اگر جنگ نبود، نظام جمهوری‌اسلامی هم نبود و آن وقت شما با مدرک چندم ابتدایی (!) ، کجا می‌توانستی در همه محافل جولان بدهی و ارتزاق کنی؟ آقای کاکایی نیز در سایه عطوفت اسلامی به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت امام (ره) راه نمی‌یافت و به ریاست شورا‌های مختلف شعر نمی‌رسید، فردی آنچنان نابلد که در استودیو‌ها به ترانه‌سرایان کهنه‌کار می‌گفت: "ببخشید این ترانه را چه جوری می‌گویند. آخه میگن پول خوبی داره...!”
حرف آخر:
مسئولان فرهنگی و هنری کشور هنوز باور ندارند که آنچه در جشنواره‌های فیلم و شعر و تئاتر فجر رخ می‌نماید، حاصل برنامه‌ای حساب شده از سوی دشمن است. امید است برای یک بار هم که شده حرکت خزنده و شوم دشمن و عوامل داخلی خصم را باور کنند.
_________________
1- گفت‌وگو با سپیدوسیاه سال 1345.