kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۹۶۵۹
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۲۲

طلوع باورها



   خسته از اغیار، ناکام از دیدار و بستوه از گناه...!
   در حسرت ماندگانِ وادی عطش خیزِ دیو و ریو و پناه جویانِ هُرم کویر غربت و فسوس و فروماندگان برهوتِ حیرت و سرگشتگی و سینه‌خیزانِ رمل‌های داغ دشت حرمان، آزرده از مغیلان جهل و غفلت در شبی اعجاز وش به شهر تو می‌رسند؛ شهر رمضان! شهری بی‌قلعه و بارو با چشمه‌های سرشار رحمت و سایه‌سار خنک مغفرت.
   شکوفه‌های استغفار در بوستان پُر هنگامه‌ات به بار می‌نشیند و نهال نیایش در سرزمین پاک رؤیایی‌ات پای افشرده و بارور می‌گردد. نسیم همواره مهربانیت، ژاله‌های ندامت را بر گلبرگ رخسار عاشقان می‌نوازد و مِهر استجابتت از کرانه دست‌های رو به آسمان می‌دمد.
   پگاهانت شمیم روح انگیز مناجات، بلبلان سحر‌خیز را بر شاخسار قرب مدهوش می‌کند، صهبای شورانگیزت، مخمورانِ پای در بند را به سماع حضور می‌برد و خرّمی روزگارت، فیض برکات زمین و آسمان را به روی آرزومندان می‌گشاید.
   تو را چه بخوانم ‌ای ضیافت باشکوه و ‌ای بزم مهربانی! میزبان یا میهمان؟ ایام کوتاهت مالامال کامیابی و آکنده دلربایی‌ست. فصل‌هایت ‌ای پسندیده اولیا، همه بهار است. بهارِ نیاز و نیایش، بهار مغفرت و خطا‌پوشی و بهار دمیدن غنچه‌های قرآن. تو نگارخانه‌ای از زیباترین‌های آفرینشی.
   ای طلوع باورها! و ‌ای بهارِ توانستن‌ها! اینک در آغوش پر مهرت آرام می‌گیرم و از شوق وصال، آرام می‌گریم. ‌ای آرزوی خردمندان و ‌ای شبستان شوریدگان! آمدی تا آلایش هر چه غیر اوست را با زلال عنبر‌آمیزت از جان من بشویی آنگاه بر خوان گسترده رحمتش بنشانی؟ قدوم فرخ پی‌ات، اکسیر یارستن است!
   سلام بر تو و روزها و شبهایت. سلام بر ساعاتت که بهترین ساعات است و سلام بر قلب تپنده‌ات؛ شب قدر که جان عارفان در گرو اوست. سلام بر تو‌ای شهر‌الله الأکبر!
سیدابوالحسن موسوی طباطبایی