kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۸۹۶۱
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۹:۱۶
نگاهی به زندگی شهیدان مدافع حرم نیروی زمینی ارتش - بخش دوم

حماسه دلیرمردان ارتش در دفاع از حرم




وقتی پای دفاع از ارزش‌ها در میان باشد، سپاهی باشی یا ارتشی و یا بسیجی برایت فرقی ندارد، تنها اهداف والای انسانیت و حریت می‌اندیشی و اینکه مردانه پای در میدان نبرد بگذاری، و این افتخاریست برای ملت همیشه آزاده ایران که فرزندانشان نه تنها در جای جای کشور بلکه در نقاطی فراتر از مرزها در مقابل ظلم و جور می‌ایستند تا ریشه این درخت شوم را بخشکانند، تا مبادا شاخه‌های این درخت بر این دیار سایه بیافکند.
در این میان دلیرمردان ارتش جمهوری اسلامی نیز در کنار دیگر نیروهای داوطلب وارد خاک سوریه شدند تا جان خود را سپر حریم ولایت کنند.
قسمت اول این گزارش درباره شهیدان مدافع حرم نیروی زمینی ارتش در 25 فروردین در صفحه فرهنگ مقاومت منتشر شد.آنچه در ادامه می‌خوانید قسمت دوم زندگینامه دیگر شهدای مدافع حرم ارتش است.
سید محمد مشکوهًْ الممالک

شهید مدافع حرم
 سید مهدی جودی ثانی
پدر، مرید پسر
شهید مدافع حرم سید مهدی جودی ثانی فرزند سید حسین در تاریخ 14 تیر 1362 در یک خانواده مذهبی و فرهنگی در شهرستان درگز دیده به جهان گشود. از ابتدای زندگی خویش با توسل به ائمه اطهار(علیهم‌السلام) و ولی‌زمان خویش رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) در تلاش برای برقراری عدل و اهتزاز پرچم جمهوری اسلامی ایران بود. او در سال 1383 با توجه به علاقه به اسلام و انقلاب برای حفظ و حراست از سرزمین مادری خویش با به تن کردن لباس مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران پای در راه جهاد گذاشت. این شهید بزرگوار حدود ۸ سال در سخت‌ترین نقاط مرزی کشور در استان خوزستان خدمت کرد. شهید جودی از مداحان اهل بیت (علیهم‌السلام) و یک ارتشی ولایت‌‎مدار و پا در رکاب بود.
پس از هتک حرمت گروهک تروریستی تکفیری داعش به حرم ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) به صورت داوطلبانه خواستار حضور در جبهه‌های دفاع از حرم حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) شد. شوق شهات در وجود این ارتشی دلاور سبب حضور وی در سوریه، مرکز مقاومت در برابر تکفیر و تکفیری شد. شهید سید مهدی جودی ثانی در تاریخ 20 تیرما 1396 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
حاج سید علی پدر شهید سید مهدی جودی ثانی درخصوص دینداری فرزندش می‌گوید: در واجباتش هیچ‌گاه تاخیر نمی‌کرد و خود را ملزم به اجرای مستحبات کرده بود. فراموش نمی‌کنم آخرین باری که به مشهد آمد ماه رمضان بود، وقتی که روزه خواری مردم را می‌دید به من می‌گفت: «خداوند آن‌قدر مهربان است که در ماه روزه به مردم فرصت داده است که اگر مشکلی داشته و نتوانستند روزه بگیرند در انظار نباید روزه بخورند و حرمت خداوند را بشکنند» از این مسئله خیلی ناراحت بود و روحیه او را در این مدت خراب کرده بود؛ اما در مواجهه با روزه‌خواران با ملایمت برخورد می‌کرد و تذکر می‌داد. زیرا معتقد بود با محبت همه مشکل‌ها بر طرف می‌شود؛ اگر جوانی را می‌دید که راه‌اشتباهی را برگزیده است ابتدا با او دوست می‌شد و سپس هدایتش می‌کرد.
وی افزود: طبق متن صریح قرآن این ویژگی را انسان‌های عادی نیز می‌توانند به سبب مهر ومحبت و تقوایی که دارند بدست بیاورند لذا وقتی که من شما را دیدم غصه فرزندم از یادم رفت زیرا دیدم که هنوز سید مهدی‌های دیگری هستند که در راه اسلام و انقلاب مبارزه کنند.
پدر شهید جودی ثانی تصریح کرد: سید مهدی نیز برای من همانند یوسفی بود که علاوه‌بر تفاوتش با دیگر فرزندان مرا مرید خود کرده بود و آینه تمام نمای خداوند برای تمام اعضای خانواده شده بود؛ همچنان‌که مقام معظم رهبری نیز آینه تمام نمای خدا بر امت اسلام هستند و این به سبب مهر و محبتی است که ایشان در دل‌ها ایجاد کرده‌اند.
سید علی در ادامه خاطرنشان کرد: شهادت خیلی خوب است و در نزد خدای متعال والا است؛ اما دوست داشتم سیدمهدی در سوریه شهید نمی‌شد، بعد از تمام شدن جنگ می‌آمد و در شهر کار فرهنگی می‌کرد و دل‌های مردم را با معارف اهل بیت آشنا می‌کرد، لذا اکنون هر کدام از دوستان سید مهدی را که می‌بینم به آنها توصیه می‌کنم که سعی کنید در سوریه تا می‌توانید آن حرامزاده‌ها را به درک واصل کنید؛ اما زنده بمانید تا برگردید و در داخل کشور خدمت کنید.
وی که دل خود را به جوانان بسیجی و حزب‌اللهی که پشت مقام معظم رهبری می‌ایستند خوش می‌داند، می‌گوید: حواستان باشد پشت آقا را خالی نکنید، تمام وصیت و دغدغه سید مهدی‌ها از همان ابتدای جنگ نیز همین بود.
پدر شهید ثانی در رابطه با اطلاع از شهادت فرزندش اظهار داشت: روز سه شنبه که از خواب بلند شدم صدای طوفان نظرم را جلب کرد، به داخل بالکن خانه رفتم و دیدم باران شروع شد، حالم دگرگون شد و بی‌اختیار روی زمین نشستم؛ مهدی هر شب با ما تماس می‌گرفت؛ اما آن شب هر چقدر منتظر تماسش شدیم خبری نشد. فردای آن روز هم مادرش با ناله شدیدی از خواب برخاست و دائم نام مهدی را صدا می‌زد، عصر همان روز خبر شهادتش را دریافت کردیم.
سیدعلی سپس با اشاره به نحوه شهادت سید مهدی از قول یکی از همرزمانش تصریح کرد: در عملیات آخر سید مهدی با توپخانه موضع 107 دشمن را منفجر می‌کند و به نحوی خسارت بر آنها وارد می‌کند که منجر به عقب‌نشینی و آزادسازی آن منطقه می‌شود؛ اما به دلیل کینه‌ای که از سیدمهدی و دوستش پیدا کرده بودند از پشت مواضع آنها را با کاتیوشا از فاصله نزدیک می‌زنند؛ پیکر مهدی هم انگار که یک سنگ به شیشه خورده باشد متلاشی می‌شود.
شهید مدافع حرم محمد مرادی
 راه ما راه حسین(ع) است
شهید مدافع حرم ارتش، محمد مرادی، 26مهر 1359 در شهرستان شهرضا در یک خانواده مذهبی و عاشق ولایت و امامت دیده به جهان گشود و پس از اخذ مدرک تحصیلی دیپلم در تاریخ 20/11/80 با عشق به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به استخدام ارتش در آمد. پس از طی دوره تخصصی توپخانه‌صحرایی از تاریخ 16/2/82 به گروه 22 توپخانه شهرضا منتقل شد. شهید مرادی در طول دوران خدمتش در ارتش همواره به فکر سربازان بود و معتقد بود بین او و سربازان فرقی وجود ندارد و با تمام وجود به آنها آموزش می‌داد و می‌گفت: «هردو آدم هستیم و خون هیچ کداممان رنگین‌تر نیست». در روز ارتش برای سربازانی که روی توپ نگهبانی می‌دادند میوه و خوراکی می‌برد و همیشه به سربازانش رسیدگی می‌کرد.
 وی عاشق شهادت در راه خداوند بود و طی سالیان اخیر با مراجعه مکرر به مسئولین یگان خواستار حضور داوطلبانه خویش در کشور‌های اسلامی جهت مبارزه با کفار و دفاع از مسلمانان مظلوم جهان بود. در آخر در تاریخ اول تیر سال 95 برای اعزام به سوریه به تهران منتقل و پس از آن به ماموریت رفت.
مأموریت شهید مرادی 45 روزه بود و فقط سه روز دیگر تا پایان مأموریتش باقی مانده بود، هنگام عملیات کمی دیگر به گروه ملحق شد و گفت: «غسل شهادت می‌گرفتم، آخر امروز روز شهادت من است.»
عملیات شروع شده بود و همین طور رگبار و تیر و خمپاره می‌زدند. درگیری  لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شد.محمد آرپی جی در دست داشت و همین طور آرپی جی می‌زد.مهمات برایمان رسید. محمد تمام مهمات را از ماشین خالی کرد و دوباره شروع به آرپیجی زدن کرد. ناگهان صورت دوستش پر از خون شد، فکر کرد شاید تیری خورده؛ اما محمد را دید که بر روی زمین افتاده به شهادت رسیده است. آری او به آرزوی خود رسید و در تاریخ 10 مرداد سال 95 زمین خاکی را وداع گفت و به پرواز درآمد. او اولین شهید مدافع حرم ارتش استان اصفهان است و دو فرزند پسر به نام‌های ابوالفضل و علی اکبر از وی به یادگار مانده است.
سه روز قبل شهادتش در دفترچه خاطراتش نوشته بود:
«خط با خون تو آغاز می‌شود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
چون فرو افتادی
حق برخواست
تو شکستی
و راستی درست شد
و از روانه خون تو
بنیان ستم سست شد
ای قتیل
بعد از تو خوبی سرخ است
رد خونت
راهی که راست به خانه خدا می‌رود
ای باغ بینش
ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو
تو کلاس فشرده تاریخی...»
شهید
شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد مرادی در بخشی از وصیتنامه‌اش نوشته بود:«...حالا که ائمه اطهار و حضرت زینب (سلام‌الله علیها) مرا برای دفاع از حریم اهل بیت پذیرفته‌اند و من به چنین افتخاری نائل شده ام با تمام وجود و مشتاقانه آماده ام تا جان ناقابل خود را فدای آنها نمایم، خدا را شکر می‌کنم که عشق علی (علیه‌السلام) و ائمه اطهار را در وجود من قرار داد و چنین نعمت بزرگی را به من عطا نمود. دوستان و همکاران و هموطنان ما باید شاکر چنین نعمتی باشیم که ما را در چنین کشوری قرار داد که از هر نظر ممتاز می‌باشد. اگر می‌خواهیم این امنیت و ثبات برقرار باشد باید گوش به فرمان ولی فقیه خود، امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) باشیم و با تمام وجود از او حمایت کنیم و با تمام توان در مقابل استکبار جهانی مخصوصاً آمریکا و اسرائیل بایستیم. زیر بار ظلم و ستم آنها نرویم، ما شیعه هستیم، غیرت داریم، نباید اجازه دهیم هرگز کشورمان بازیچه دست آنها قرار بگیرد...»
شهید مدافع حرم
مجتبی یداللهی منفرد
روز تولد و پروازش یکی شد
شهید مجتبی یداللهی منفرد در تاریخ 31 فروردین 1370 در تهران و در خانواده‌ای متدین، مذهبی و اهل معرفت چشم به جهان گشود. فدایی اهل‌بیت شدن را در مداحی‌های پدرش آموخت و با چنین دیدگاهی در سال 1388 وارد دانشگاه افسری امام علی(علیه‌السلام) شد. پس از فارغ‌التحصیلی جهت طی دوره مقدماتی رسته زرهی به مرکز آموزش زرهی شیراز اعزام و پس از طی دوره مقدماتی به تیپ 388 زرهی ایرانشهر منتقل شد. با توجه به تعالیم پدر درخصوص عشق به اهل‌بیت و پس از هتک حرمت به حریم آل الله در سوریه توسط تکفیری‌ها تاب ماندن نداشت و داوطلبانه به صف مدافعان حرم پیوست. این شهید بزرگوار در تاریخ 21 فروردین 1395 پس از نبردی جانانه در حومه شهر حلب به شهادت رسید. کسانی که در جبهه سوریه حضور داشته‌اند، او را نخستین شهید ارتش در این مأموریت مستشاری معرفی می‌کنند.
مادر شهید یداللهی در رابطه با فرزند شهیدش گفت: فرزند من هم مثل خانم فاطمه زهرا(س) از پهلو تیر خورده بود و به شهادت رسید. درست در روز تولدش به شهادت رسید و این فقط از تقدیر خداوند است. خدا خودش او را انتخاب و گلچین کرد تا راهش را برود.
وی افزود: مجتبی می‌گفت؛ «امام خامنه‌ای اولین جایی که رفت ایرانشهر (یکی از شهرستان‌های استان سیستان و بلوچستان) بود (ساواک او را به این منطقه تبعید کرده بود) و من هم می‌خواهم اولین منطقه‌ای که به‌انتخاب خود می‌روم ایرانشهر باشد.» از آنجا راهی حرم اهل بیت(ع) شد.
مادر جوان‌ترین شهید مدافع حرم ارتش تصریح کرد: گاهی سعی می‌کردم منصرفش کنم؛ ولی همیشه می‌گفت: «مامان ما عاشق امام حسینیم.» و زینب‌وار و عاشقانه رفت. این یک ماه آخر خیلی مهربان شده بود. خدا به من دختر نداده است. بچه من خواهر نداشت، اما همیشه خودش کمک‌دستم بود و می‌گفت: «دخترت هم می‌شوم». البته من یک پسر دیگر هم دارم که متولد 1374 است. مجتبی برادرش را هم علاقه‌مند و داوطلب شهادت کرد، آن‌قدر برایش از راه شهادت صحبت کرد که او را هم علاقمند کرد. هرچه گفتم «مادر منصرف شو». گفت: «مادر! نگران نباش! پشت و پناه ما خداست، پیغمبر(ص) و اهل بیت(ع) و امام حسین(ع) پشت و پناه ما هستند».
وی در پایان خطاب به خانواده شهدای مدافع حرم گفت: خانواده شهدای مدافع حرم باید به شهادت این بچه‌ها افتخار کنند، شهادت بهترین سعادتی بود که نصیب این بچه‌ها شد. مجتبی همیشه توصیه‌اش به من صبوری بود و می‌گفت: «مادر، بعد از شهادت من زینب‌وار صبور باش و‌گریه نکن.»، این توصیه همیشگی‌اش بود. او می‌گفت: «بعد از شهادت من شما باید برادر و پدرم را دلداری بدهید».
علی یداللهی پدر شهید نیز گفت:ما تاکید داشتیم که مجتبی بعد از عید به سوریه اعزام شود؛ اما می‌گفت: «بصیرت یعنی ما دلداده ولایت باشیم و هنگام نیاز انجام وظیفه کنیم، الان هم من نیت کردم که اگر بخشنامه‌ای صادر شده و نیروها را بطور داوطلبانه فراخوانده‌اند برای لبیک به مسلم بن عقیل امام زمان (عج) بروم.» او دو شب قبل از اعزام به ما خبر داد که می‌رود، مجتبی به دست من امانت بود و باید می‌رفت تا در دفاع از خط حق جان بدهد، او دو روز قبل از تحویل سال 95 عازم سوریه شد و در 21 فروردین در دفاع از حریم اهل بیت (ع) در سوریه به شهادت رسید.
پدر شهید یداللهی با بیان اینکه سردار قاسم سلیمانی در همان سال شهادت پسرم به منزل ما آمدند گفت: حاج قاسم سلیمانی علیرغم اینکه در عرصه جهانی بسیار شناخته‌شده و نام آور است؛ اما در منزل ما بسیار ساده و خودمانی حاضر شده بود و اوقات بسیار لذت‌بخشی را برای ما رقم زد، خدا این مالکان‌اشتر زمان را حفظ کند که آرامش و امنیت و عزت ایران اسلامی مرهون رشادت‌ها و فدارکاری‌های آنان است.
فرازی از وصیتنامه شهید مجتبی یداللهی منفرد را می‌خوانیم:
«ولایت فقیه همچون آب حیات است که اگر نباشد، همه ما همچون قطره‌ای کوچک با اندک حرارتی نابود می‌شویم، اما اگر این قطرات کوچک به دریای ولایت متصل باشد، فناناپذیر خواهند بود.امروز هر راهی که به ولایت منتهی نشود بیراهه است، چرا که مردم قطب نمای صراط مستقیمشان را مقام معظم رهبری می‌دانند و از نظر فقهی هم هیچ تفاوتی بین نبی و ولی فقیه وجود ندارد.
توحید وقتی معنا پیدا می‌کند که ولایت آن را هم پذیرا باشیم وگرنه شیطان که رانده شد، به جز یک خطا نکرد...افرادی که امروز در مقابل ولایت فقیه جبهه می‌گیرند واقفیه‌های زمانند، ما در مقامی نیستیم که از ولایت فقیه پشتیبانی نکنیم بلکه ما باید فقط از ایشان اطاعت‌نماییم.ما از تهدیدات خارجی و تحریم‌ها واهمه‌ای نداریم اما باید مراقب زخم خوردگان داخل و ترفند‌های ایذایی آنان باشیم و از آنجا که امام، قرآن ناطق است، همیشه بصیرت ولایی‌مان را ارتقاء بخشیم.دنیا واقف است که حکومت آمریکا بر پایه غارت و چپاول و نابودی ملل مستضعف بناشده است، بر ماست که با بصیرت ولایی‌مان و تحت رهبری ولایت فقیه و ید واحد بودن ثابت کنیم که زندگی می‌کنیم ان شاء الله در سایه عزت و عظمت خداوند متعال. آنان دوست نمی‌خواهند بلکه مرید و دنباله رو می‌خواهند. جنگ ما و جنگ با آمریکا جنگ با هویت‌ها بوده و هست و خواهد بود، پس باید روز به روز بر توانایی هایمان بیشتر بیفزاییم و از آنجا که نبض اقتصاد به یاری خداوند در دست ماست آنان هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. دنیا در مرحله‌ای است که امواج بیداری ملت‌ها، کشتی طوفان زده استکبار را در هم خواهد شکست.»
شهید مدافع حرم
 سرهنگ مجتبی ذوالفقار نسب
تکاور عاشقی که
 به آرزویش رسید
شهید مدافع حرم، سرهنگ ذوالفقار نسب در 8 خرداد سال 56 در خانواده‌ای مومن و معتقد به مبانی اسلام در شهر جهرم از توابع استان فارس به دنیا آمد و در سال 1375 وارد دانشگاه افسری شد و آیین رزم را در گردان وحدت و در رشته تحصیلی مدیریت دولتی آموخت.
وی از هوش و استعداد بالای نظامی برخوردار بود و دوره تربیت استاد را در مرکز پیاده شیراز فرا گرفت و مدتی هم مربی جنگ‌افزارهای بدون عقب‌نشینی این مرکز بود. وی در طول مدت خدمت در مرکز پیاده شیراز و در راستای ارتقاء معلومات نظامی، دوره‌های عرض تکاور کوهستان و دوره تربیت مربی موشک‌انداز اس پی جی 9 را طی کرد. پس از طی دوره عالی رسته‌ای به تیپ 45 تکاور منتقل شد و افسری بسیار موفق در انجام ماموریت‌های محوله بود و یگانش را به شایستگی آماده کرده و تعلیم داده بود.
شهید ذوالفقارنسب در یکی از موفقیت‌های یگانی‌اش که مورد تقدیر امیر فرمانده کل ارتش قرار گرفت، در پاسخ به این سؤال فرمانده که چه توقعی از فرمانده ارتش دارید، در کمال خضوع گفته بود که «خواستار شهادت هستم.»
شهید مجتبی ذوالفقارنسب از داوطلبان پیگیر اعزام به خط و محور مقاومت بود و درنهایت به جرگه اولین گروه عازم این مأموریت پیوست؛ دوره‌های ویژه اولیه را با آموزش‌های تکمیلی فراگرفت و دو سه روز مانده به نوروز، به سوریه اعزام شد. سه هفته بعد، او و یارانش در مناطق آزاد شده اطراف حلب مستقر بودند که با تک سنگین و ناجوانمردانه گروهک جبهه‌النصره و داعشیان خبیث مواجه شدند. در این نبرد نابرابر، کربلایی دیگر برپا شد و دلاوران ارتش و یارانشان در جبهه مقاومت، با رشادت‌های مثال زدنی پایمردی کردند و تا آخرین قطره خون از سنگرهایشان دفاع کردند.
در نهایت، دشمن متحمل ضربات سهمگینی شد و عقب‌نشینی کرد. در این سوی جبهه نبرد هم پیکر چهار شهید دلاور ارتش، از جمله پرچمدار و بزرگ این شهیدان، مجتبی ذوالفقارنسب، زینت میدان مردانگی و ایستادگی شد. شهید ذوالفقار نسب نهایتاً در صبح روز 22 فروردین 1395 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار در بیست و ششمین روز از بهار 1395 روی دستان همرزمان و مردم شهیدپرور شهرستان جهرم تشییع و در گلزار شهدای رضوان شهرستان جهرم به خاک سپرده شد. از شهید مجتبی ذوالفقار نسب دو پسر به نام‌های عباس و علی به یادگار مانده است.
همسر شهید ذوالفقار نسب درباره نحوه اعزام همسرش اظهار داشت: آذر ۹۴ بود که ارتش جمهوری اسلامی اعلام کرد که تعدادی از نظامیان ارتش را برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه اعزام می‌کند. خیلی دلش می‌خواست برود؛ اما به دلایلی با اعزام مجتبی مخالفت شد و او خیلی ناراحت بود. پنج اسفند ۹۴ بود که باخبر شدم کسانی که در آذر ماه نام نویسی کرده بودند قرار است تا چند روز دیگر عازم سوریه شوند، منتظر بودم مجتبی از محل کار به خانه بیاید تا این خبر را به او بگویم، حدود ساعت‌ پنج و نیم بود که آمد و من موضوع را به او گفتم، با شادی و ذوقی که نمی‌شود توصیفش کرد گفت: «خودم فرمانده کسانی هستم که از شوشتر اعزام می‌شوند و مسئولیت اعزام با خودم است»، بله، با اعزام او موافقت شده بود و برنامه این بود که دو روز دیگر خودشان را در تهران معرفی کنند؛ اما هنوز هیچ چیز قطعی نبود.
وی افزود: همکاران مجتبی می‌گویند که آن‌جا فرمانده گردان ادوات بود. در یکی از درگیری‌ها عده‌ای از همرزمانش در درگیری با تکفیری‌ها محاصره می‌شوند و با بی‌سیم این موضوع را به مجتبی اطلاع می‌دهند. مجتبی و تعداد دیگری از همرزمانش برای کمک به آنها حرکت می‌کنند که در نزدیکی محل محاصره در منطقه‌ای که در اختیار تکفیری‌ها بود با کمین دشمنان مواجه می‌شوند و درگیری شدت پیدا می‌کند، شرایط به نحوی بوده که امکان پیشروی وجود نداشته و دیگر هم رزمانش نیز از او فاصله گرفته بودند. در این درگیری‌ها تیر به پهلوی مجتبی می‌خورد و از پشت سر هم تکفیری‌هایی نفوذ کرده بودند، به سمت او تیراندازی می‌کنند.
علی ذوالفقارنسب فرزند شهید در دلنوشته‌ای خطاب به پدر شهید خود آورده است:«به نام خدای شهیدان. بابای خوبم سلام؛ خوش آمدی، شهادتت مبارک. خیلی دلم برایت تنگ شده، خیلی زودتر از اینها منتظرت بودم. فکر می‌کردم برای عید می‌آیی. من و داداش عباس کنار سفره هفت سین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در می‌زد دعا می‌کردیم تو باشی، مامان می‌گفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا می‌خوان اون‌رو خراب کنن.بابای شهیدم حالا دیگه به جای تو باید به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برایت تنگ شد باید چکار کنیم. یادمان نرفته ما رو بغل می‌کردی و می‌بوسیدی. بابا جون عزیزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمده‌اند تا ما تنها نباشیم؛ نگران مامان هم نباش، حالا دیگه  خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت می‌کنم. بابا جون مهربونم تو هم برای ما خیلی دعا کن؛ همه می‌گن که پیش امام حسین علیه‌السلام رفتی. سلام منو داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولی مردانه تا پای جان ایستاده‌ و گوش به فرمان پدرم سیدعلی خواهیم بود. دوستت دارم بابا».