سلاطین!(گفت و شنود)
گفت: بعد از دستگیری سلطان سکه و سلطان قیر و سلطان دلار و... یک سلطان دیگر هم دستگیر شده است!
گفتم: این یکی دیگر سلطان چیست؟!
گفت: چه میدانم؟! حتما سلطان یکی دیگر از همین چیزهاست!
گفتم: پس سعدی چه میگوید که «چهل درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند»! کجاست که ببیند چند سلطان در یک شهر گنجیدهاند؟!
گفت: سلاطینی که سعدی میگوید با هم درگیرند و اختلاف دارند ولی این سلطانها با یکدیگر خاله و خواهرزادهاند و با کمک هم کلاه ملت را برمیدارند!
گفتم: باغبانی وارد باغش شد و دید شخصی روی درخت سیب نشسته و مشغول خوردن است. با عصبانیت گفت؛ الان به پدرت میگویم تا حسابت را برسد! یارو گفت؛ کجا میری؟ پدرم روی درخت زردآلو است!
گفتم: این یکی دیگر سلطان چیست؟!
گفت: چه میدانم؟! حتما سلطان یکی دیگر از همین چیزهاست!
گفتم: پس سعدی چه میگوید که «چهل درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند»! کجاست که ببیند چند سلطان در یک شهر گنجیدهاند؟!
گفت: سلاطینی که سعدی میگوید با هم درگیرند و اختلاف دارند ولی این سلطانها با یکدیگر خاله و خواهرزادهاند و با کمک هم کلاه ملت را برمیدارند!
گفتم: باغبانی وارد باغش شد و دید شخصی روی درخت سیب نشسته و مشغول خوردن است. با عصبانیت گفت؛ الان به پدرت میگویم تا حسابت را برسد! یارو گفت؛ کجا میری؟ پدرم روی درخت زردآلو است!