تاثیر اعمال انسان در نسلها(خوان حکمت)
حضرت امیر(ع) در یک بيان نوراني فرمود: «الْمَالُ مَادَّهًْ الشَّهَوَاتِ»(ثروت، ريشه شهوتهاست).؛(1) مال را مال گفتند چون طبع به آن ميل دارد، نه چون عقل به آن مايل است. وجود مبارک رسول گرامي(ص) فرمود: عقل را عقل گفتند براي اينکه اين زانوي جموح و چموش انسان شهوتران را عقال ميکند. قرآن لغت تازه نياورد، مصداق تازه آورد، فضاي تازه آورد، محدوده تازه آورد.
عقل؛ بند کننده شهوت و غضب
اين کلمه «عقل» در عرب بود و او از همين عقال، همان زانوبند شتر را استفاده ميکرد که در همان حديث معروف: «اعْقِلْ و تَوَكَّل».(2) آمده اما وقتي دين آمد، مصداق تازه آورد؛ يعني بيان کرد که عالم، عالم غيب است و شهادت، اين کلمات هم دو مصداق دارد: مصداق غيب و مصداق شهادت. عقال شهادت همين زانوبند جموح و چموش است، عقال غيب، عقل است که شهوت و غضب را ميبندد. چرا عقل را عقل گفتند؟ براي اينکه يک زانو زانوي شهوت است، يک زانو زانوي غضب، اين دو تا زانوي سرکش را عقال ميکند. اين بيان نوراني رسول خداست.
مال که ماده شهوت است، آن عقل اين مال را عقال ميکند، نميگذارد طغيان کند که(إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي* أَن رَآهُ اسْتَغْنَي)(3). اما اگر آن را در راه خير صرف کند يا از راه حلال به دست بياورد ولو اندک، اين عقال شده است وگرنه مال حرام تا آبروي آدم را نبرد رها نميکند؛ اين کاري است که ذات اقدس اله به همه ما هشدار داد. فرمود مال حرام، حرف حرام، نگاه حرام، از هر کسي صادر بشود اين در خط توليد ميافتد. اين چنين نيست که انسان حرفي زد يا کاري کرد يا مالي را گرفت، بگويد گذشت؛ خير! چيزي نميگذرد مگر اينکه در خط توليد ميافتد(میرود که راه خود را پیدا بکند و تاثیر خود را بگذارد)، اين اصل اوّل.
خضر راه، همیشه هست
اصل دوم آن است که ما يک موجود معطّل در نظام هستي نداريم که چيزي در عالم موجود شده باشد و عاطل باشد؛ نه در چيزي اثر بگذارد، نه از چيزي اثر بگيرد نداريم. چون در خط توليد ميافتد، بعد از ده سال يا بيست سال معلوم ميشود که فلان کس اين کار را کرده، در زندان ميافتد يا اعدام يا غير اعدام، این ميشود آبروريزي. ممکن نيست کسي کاري بکند بگويد گذشت. هيچ موجودي، معدوم نخواهد شد، هر چه يافت شد، ميافتد در خط توليد.
يک وقت است که ذات اقدس اله جبران خير ميکند. وجود مبارک موساي کليم به خضر(ع) عرض کرد ما هر دو خسته اينجا آمديم، اينجا هم که مسافرخانه ندارد، مردم اين منطقه هم که ما را به عنوان ميهماني نپذيرفتند: فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا،(4) آن وقت شما دستور ميدهيد ما اينجا بايستيم اين ديوار شکسته و خراب را بسازيم؟ حضرت در رازگشايي فرمود اين ديوار برای دو تا بچه يتيم بود، زیر آن گنج بود، اينها بايد بزرگ شوند و از زير ديوار، آن گنج را بگيرند و زندگي آنها تأمين شود، آنگاه فرمود: (كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً)؛(5) پدر آنها کارهاي خيري ميکرد. مرحوم امينالاسلام(6) و ديگران(7) نقل کردند منظور از اين پدر جدّ هفتم يا هفتادم بود. حالا هفتاد سال قبل يا بيش از هفتاد سال قبل جدّش يک آدم خيّري بود کار خير ميکرد، اين افتاد در توليد بعد از هفتاد سال يک خضر راه آمد، مشکل او را حلّ کرد.
برهان مسئله اين است که چون جدّش يا پدرش آدم خوبي بود، خدا ما را رساند تا اين ديوار را بچينيم. خضر راه، هميشه هست. اين نه اختصاصي به موسي و خضر(سلامالله عليهما) دارد نه مختص قبل از آنها بود، نه مختص بعد از آنها؛ همواره خضر راه در راه است. از طرفی هم: (اِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَديدٌ)؛ (8) او همواره در راه است. هرگز خيال نکنيم حرفي که زديم، مالي که گرفتيم، آبروي کسي را برديم، گذشته گذشت! هيچ چيز نميگذرد. هر کاري که کرديم در خط توليد ميافتد مگر اينکه با توبه آن را ترميم بکنيم. در نظام هستي يعني نظام عالم طبيعت، اينجا جاي تغيير و تبديل هست. شما ببينيد بدبوترين کود وقتي در تحت تدبير بهترين کشاورز قرار بگيرد، يا ميشود گل ياس يا ميشود سيب و گلابي. اينجا جاي تبديل و تغيير است. کار توبه و اِنابه اين است، کار توجه اين است. همه کفّار صدر اسلام که ساليان متمادي در برابر بت سجده ميکردند اينها شدند يا سلمان يا اباذر يا عمار يا مقداد. ما تا نفس ميکشيم جاي تغيير است.
بهشت، جای ثبات، نه سکون
ما تا زندهايم جاي تغيير و تبديل است. اينجا جاي تغيير و تبديل است؛ چون ما در عالم حرکت هستيم، از عالم حرکت به عالم ثبات ميرسيم نه سکون. بهشتيها اگر ميلياردها سال در بهشت بمانند خسته نميشوند، چون آنجا جاي سکون نيست، جاي ثبات است. هيچ کس نميتواند بگويد که آیا دو دو تا چهارتا خسته شده از اینکه دو دو تا چهارتاست؛ الآن ميليونها سال، دو دو تا چهارتاست، براي اينکه او نه زمان دارد نه مکان. ما به جايي ميرسيم که نه زمان داريم نه زمين. ثابت ميشويم نه ساکن؛ لذا خستگي ندارد. مگر فرشتهها خسته ميشوند؟! یکی از بيانات نوراني حضرت امير در همين خطبه اوّل نهجالبلاغه اين است که فرشتهها ساليان متمادي مشغول سجود و رکوع و ذکر و تسبيح و تکريم و اجلال الهي هستند و احساس خستگي نميکنند، چون انسان از قلمرو خستگي يعني حرکت به بالا ميآيد و ميشود ثابت. ما چنين موجودي هستيم، ولي تا در عالم طبيعت هستيم جا براي تغيير و تبديل هست. فرمود مال ماده شهوات است و آن عاملي که اين ماده سرکش را عقال ميکند عقل است که قبلاً هم فرمودند: «لَا غِنَی كَالْعَقْلِ»(هیچ «ثروتی» چون «عقل» نیست)(9).
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 20/10/97
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ـــــــــــــــــــــــــ
1. نهجالبلاغة صبحی صالح، حکمت58.
2. عوالي اللئالي العزيزيهًْ في الأحاديث الدينيهًْ، ج1، ص75.
3. علق، 6 و 7.
4.کهف، 77 .
5. کهف، 82.
6. مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج6، ص754.
7. تفسير نور الثقلين، ج3، ص284.
8. بروج، 12.
9. نهجالبلاغة صبحی صالح
حکمت 54.
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر میشود.