باز هم حرمله(شعر)
احمد بابایی
لخت خون جگر ماست به روی لبشان
کوره ی دوزخیان گوشه نشین تبشان
لهجه عبری و لحن عربی مکتبشان
نیل را تا به فرات آنچه که بود آتش زد
شک مکن ما همه را مکر یهود آتش زد
بی جگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام احد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زانکه از این قوم بدی می جوشد
از زمین غیرت حجر بن عدی می جوشد
گره انگار نه انگار به کار افتاده
سایه سرکش ما گردن دار افتاده
چشم بی غیرت اگر سمت مزار افتاده
صاعقه در نفس ابری خود کاشته ایم
به سر هر مژه ای یک قمه برداشته ایم
سنگ تکفیر به آیینه ی مذهب هیهات
ذوالفقار علی و رحم به مرحب هیهات
دست خولی طرف معجر زینب هیهات
ما نمک خوردهی عشقیم به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم به زینب سوگند
داس تکفیر گل از ریشه بچیند، هرگز
کفر بر سینهی توحید نشیند، هرگز
مرتضی همسر خود کشته ببیند، هرگز
پایتان گر طرف کرب وبلا باز شود
آخرین جنگ جهانی حق آغاز شود
رگ بیداری ما شد شریانی که زدند
بشنوی "بر دهل جنگ جهانی که زدند”
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
بذر غیرت سر خاک شهدا می کاریم
پاسخ شیعه همین است که صاحب داریم