kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۳۲۱۶
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۹:۴۸
یک شهید، یک خاطره

جیک ‌جیکِ گنجشک‌ها




مریم عرفانیان
 درختی در باغ داشتیم که گیلاس‌های آن را نمی‌چیدم تا هر وقت برادر کوچکم علی از جبهه برمی‌گشت و برای دیدارم به باغ می‌آمد، گیلاس‌ها را تناول کند.
 در آخرین دیدارمان علی چند دانه گیلاس چید و خورد. بعد رو به من گفت: «بقیة گیلاس‌ها باشه برای گنجشک‌ها.»
***
هنوز برادرم از جبهه نیامده بود که یکی از دوستانش به باغ آمد و گفت:
- «علی توی روستا منتظرتون هست و می‌خواهد شما رو ببیند.»
متعجب شدم! آخر همیشه برای دیدنم به باغ می‌آمد!
جیک‌جیک گنجشک‌ها در باغ پیچید و همان لحظه فهمیدم که خبر شهادتش را آوردند.
خاطره‌ای از شهید علی ضمیری
راوی: حسین ضمیری، برادر شهید