لجاجت مسئولان اشرافی و عوامل و آثار آن
حسین علی سجادپور
مفهوم و اصطلاح شناسی لجاجت
لجاجت و لجبازی به معنای اصرار و پافشاری بر چیزی در برابر دیگری است که با آن خواسته مخالفت میورزد.(التحقیق فی کلمات القرآنالکریم، ج۱۰، ص۱۶۷) بنابراین، همیشه در لجاجت باید دو طرف وجود داشته باشد؛ زیرا لجاجت از عناوین اضافی است؛ چرا که یکی از دو طرف بر چیزی اصرار میورزد و دیگری انکار میکند. هرگاه خاستگاه اصرار و پافشاری یک طرف، تصور ذهنی باطل یا تصدیق بیدلیل و برهان، یا خواهشهای نفسانی و مانند آنها باشد، از این اصرار به عنوان لجاجت تعبیر میشود؛ بنابراین، لجاجت هرگز حق نخواهد بود؛ زیرا خاستگاه آن امری باطل است.
اما لجاجت در اصطلاح اخلاقی به معنای پافشاری و اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد است که از انجام آن نهی شده است.(مفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص۷۳۶)
باید توجه داشت که انسان لجوج و لجباز، جاهل نیست، بلکه آگاهانه و عامدانه بر اساس عواملی که بیان میشود، اقدام به لجاجت و اصرار دارد. بر همین اساس، لجباز وقتی از امری آگاه و حقیقت روشن میشود، باز هم برخواسته و کار خویش اصرار میورزد، در حالی که جاهل ممکن است چنین کاری نکند.
از آنجا که لجباز روی عناد و تکبر یا از بد ذاتی، اصرار به باطلی دارد؛ لجاجت وی با فروکش کردن هوسها از بین نمیرود؛ از همین رو هیچگاه شخص لجوج، به سرعت و فوریت در مسیر درست توبه و ندامت قرار نمیگیرد؛ زیرا لجاجت با خاستگاههای ذاتی و تکبر هرگز تغییر نمیکند، مگر آنکه تغییر اساسی در ذات شخص رخ دهد و آنچه به شکل ملکه و یا مقوم ذات او در آمده از وی جدا شود. به نظر میرسد که چنین تغییر بنیادین و اساسی به سادگی شدنی نیست؛ از همین رو شخص تا زمانی که زنده است، این حالت زشت نیز در وی زنده خواهد ماند؛ مگر آنکه خدا بخواهد او را هدایت کند.(نگاه کنید: ترجمه المیزان، ج۴، ص۳۷۹)
از نظر قرآن، خطاها و گناهانی که شخص بر اساس جهالت و نادانی و ناآگاهی انجام میدهد، قابل توبه و عذرخواهی است(نساء، آیه 17)؛ در حالی که رفتارهای برخاسته از لجاجت این گونه نیست. (نگاه کنید: ترجمه المیزان، ج۴، ص۳۷8)
عوامل اساسی لجاجت
در آموزههای قرآنی برای لجاجت افراد و انسانها، عواملی بیان شده است. البته برخی از امور در نقش زمینهساز هستند؛ یعنی زمینه لجاجت را فراهم میآورند و برخی دیگر به عنوان عامل لجاجت عمل میکنند. از مهمترین زمینهسازها و عواملی که میتوان برای لجاجت یاد کرد، اموری چون اطاعت از شیطان(حج، آیه 3)، اطاعت از ظالمان(هود، آیات 50 تا 59)، تقلید کورکورانه(اعراف، آیه 70؛ لقمان، آیات 20 و21)، عجب و خودبرتربینی(ملک، آیات 20 و 21)، هواپرستی(قمر، آیات 2 و 3)، ظلم برخویشتن(انعام، آیات 33 تا 35)، اتراف(مومنون، آیات 64 تا 75؛ زخرف، آیات 22 تا 24)، قانونشکنی و جرمگرایی(حجر، آیات 12 تا 14) شرک و کفر(اسراء، آیات 89 تا 91؛ صافات، آیه 36)اشرافیت (اعراف، آیه 73؛ ص، آیات 6 تا 15) و مانند آنها اشاره کرد.
با نگاهی به مجموعه بسترسازها و عوامل ایجادی لجاجت میتوان آنها را به دو دسته عوامل درونی روان شناختی و بیرونی اجتماعی تقسیم کرد. به این معنا که برخی از عوامل در شخصیت فرد و برخی از عوامل بیرونی در ایجاد یا تقویت لجاجت نقش اساسی دارد. در اینجا برای توضیح بیشتر به برخی از مهمترین عوامل روانشناختی و اجتماعی اشاره میشود:
1- دشمنان نفوذی: از نظر قرآن، از جمله علل لجاجت افراد در اجتماع و مخالفت خوانی با حق، دشمنان کافری هستند که حاضر به پذیرش حق نیستند. در هر جامعهای گروهی کافر وجود دارند، از آنجا که در نظام اسلامی دشمنان کافر نمیتوانند عرض اندام کنند، در قالب منافقان فعالیت میکنند. جریان نفاق، یک جریان نفوذی است که از سوی دشمنان ساماندهی و مدیریت میشود. این جریان با پوشش اسلام و مسلمانی در ساختار نظام سیاسی و مدیریتی نفوذ کرده و اهداف دشمنان را پیش میبرند. از همین رو در برابر حق تسلیم نمیشوند و با لجاجت و اصرار بر مواضع باطل خویش بر آن هستند تا مقاصد دشمنان را اجرایی کرده و تحقق بخشند. از نظر قرآن همانطوری که کافران مردمانی لجوج هستند(یوسف، آیات 108 تا 101؛ اسراء، آیات 89 تا 91)، برخی از به ظاهر اهل ایمان و کتاب نیز اینگونه هستند؛ چنانکه یهودیان نسبت به حق و اسلام این گونه عمل میکنند؛ به طوری که لجوجتر از ایشان نمیتوان مردمانی را سراغ گرفت.(مائده، آیه 82) بنابراین جریانهای درون دینی و درون مذهبی را میتوان یافت که به لجاجت بر اساس افکار و رفتارهای خویش میپردازند؛ زیرا اینان در راستای جریان اصلی کفر حرکت میکنند و در خدمت کفر و کافران هستند.
2- اشرافیت و امتیازات اجتماعی: بر اساس آموزههای قرآن،اشرافیت و امتیازات خاص اجتماعی، انسانها را گرفتار نوعی غرور باطل و عجب و تکبر میکند. در نتیجه این دسته از افراد اجتماع، خود را برتر از دیگران میدانند. اصولا کسانی همچون فرعون سیاسی، قارون اقتصادی و هامان فرهنگی، به سبب جایگاههای خاص خویش، گرفتار نوعی خودبرتربینی میشوند و تکبر آنها در رفتار استکباریشان خودنمایی میکند. اینگونه است که افکار و رفتار خویش را برتر از دیگران تلقی کرده و بر آن پافشاری دارند و دیگران را به سبب عدم دستیابی به چنین قدرت، ثروت و دانایی در سطح خویش نمیبینند و حاضر به مشاوره با آنان نیستند و افکار و رفتار دیگران را نمیپذیرند و به آن تن نمیدهند. چنانکه قارون بر علم اقتصاد خویش(قصص، آیه 78)، فرعون بر آیین و قوانین مذهبی و کشوری خویش(نازعات، آیه 24؛ غافر، آیه 29) و هامان بر علم و آگاهی و فرماندهی ارتش خویش تاکید داشتند(قصص، آیات 8 و 38 و 39؛ غافر، آیه 24؛ عنکبوت، آیات 39 و 40) و بر آن لجاجت میورزیدند. رویه علمی و عملی این دسته از انسانها همانند ابلیس است که گرفتار خودبرتربینی براساس استدلالهای واهی و ظاهری شده و استکبار ورزید و خود را گرفتار خشم الهی کرد.(اعراف، آیات 12؛ ص، آیات 72 تا 74) از نظر قرآن، افراد ممتاز اجتماع به سبب شرافت مادی و علمی به این گمانه دچار شدهاند که برتر از دیگران هستند و باید دیگران مطیع آنان باشند و سخن و رفتارشان الگو قرار گیرد. این همان چیزی است که در اصطلاح قرآنی به عنوان استکبار و مستکبر مطرح شده است. مستکبر به کسی گفته میشود که بخواهد با عدم پذیرفتن حق، خود را بزرگ جلوه داده و خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذیرد. این حسِ خود برتربینی، به شخص اجازه نمیدهد که به سخنی غیر از سخن خود گوش کند و به همین جهت بدون هیچ دلیل و حجتی از تسلیم در برابر حق سر برمیتابد.(ترجمه المیزان، ج۱۲، ص۳۳۳-۳۳۴) خدا میفرماید: فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهًِْ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهًٌْ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ؛ امّا کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، دلهایشان (حق را) انکار میکند و مستکبرند.(نحل، آیه 22) از نظر قرآن، اشراف قومهای گذشته از جمله اشراف قوم فرعون، گرفتار لجاجت بودند و زیر بار حقانیت و ربوبیت مطلقه الهی نمیرفتند و تن به آیین موسی(ع) نمیدادند با آنکه آن حضرت(ع) دلایل و براهین روشن و معجزات بسیاری را برایشان آورده بود.(یونس، آیات 75 تا 78؛ زخرف، آیات 46 تا 49) بر اساس این آیات، خاستگاه و ریشه این لجاجت، تقلید کورکورانه و گناهانی بود که قلبهای آنان را دفن کرده بود. همین رویه را نیز اشراف قوم ثمود(اعراف، آیه 73)، اشراف قوم نوح(هود، آیات 25 تا 32)، اشراف مکه (ص، آیات 6 تا 15؛ مومنون، آیه 64) در پیش گرفتند؛ زیرا چنان در رفاهزدگی غرق بودند که خود را برتر از دیگران از هر لحاظ دانسته و حاضر نبودند در برابر حق سر تسلیم فرود آورند و دست از لجاجت بردارند.
3- جناح بندیهای سیاسی و گروهی: از نظر قرآن، افرادی تحت تاثیر دیگران رفتارهایی انجام میدهند که غیر عقلانی و غیر عقلایی است. در اسلام تقلید فقط در مواردی جایز دانسته شده است که ریشه و خاستگاه آن عقلانی یا عقلایی باشد؛ یعنی شخص براساس معیارها و شاخصهای عقلانی یا عقلایی، از یک الگوی رفتاری یا فکری پیروی میکند و به تقلید از آن میپردازد؛ زیرا دلایل و براهین عقلی یا عقلایی بر صحت آن فرد یا اندیشه یا رفتار تاکید دارد. تقلید از مراجع علمی و اطاعت از اوامر و نواهی آنان، ریشه در خاستگاه عقلی یا عقلایی دارد؛ زیرا هر جاهلی برای انجام کاری به عالم و عاقل مراجعه میکند؛ چنانکه در پزشکی یا نجاری یا مانند آنها این رویه عقلایی مورد تاکید عقلای عالم است. تقلید از مرجعیت اسلامی نیز این گونه است؛ اما تقلیدی که بیرون از خاستگاه عقلانی یا عقلایی باشد، امری مذموم و مردود است. از همین رو تقلید از سنتها و آیین پدران و نیاکان، بیپشتوانه و خاستگاه علمی و عقلی و عقلایی مردود دانسته شده است. در نوجوانی حالتی در انسان ایجاد میشود که نوعی تقلید بر اساس دیگری مهم یا دیگران مهم شکل میگیرد؛ این گونه است که نوعی لجاجت در نوجوانی بروز میکند. برخی از افراد تا آخر عمر خویش گرفتار حالت نوجوانی هستند؛ زیرا گرایش به فرمانبری دارند؛ این گونه است که دیگری مهم یا دیگران مهم برای ایشان همانند فرماندارانی خواهند بود که هرچه فرمان دهند بیچون و چرا اطاعت میکنند. در میان احزاب سیاسی و اجتماعی چنین رویهای شکل میگیرد. از این رو تقلید حزبی کورکورانه در میان اعضای گروههای سیاسی و اجتماعی و احزاب، بسیار خودنمایی میکند. از نظر قرآن، اعضای احزاب به سبب گرایشهای حزبی گرفتار نوعی لجاجت هستند و حاضر به تغییر فکر و رفتار خویش نمیشوند. خدا بصراحت میفرماید: فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ؛ تا كار دينشان را ميان خود قطعه قطعه كردند و دسته دسته شدند، هر دستهاى به آنچه نزدشان بود دلخوش كردند، پس آنها را در ورطه گمراهيشان تا چندى واگذار.(مومنون، آیات 53 و 54) و نیز میفرماید: مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند.(روم، آیه ۳۲) به نظر میرسد که همان طوری که برخی به سنتهای اجدادی خویش دلبسته هستند و بر آن اصرار و پافشاری و لجاجت دارند، در گرایش حزبی و جناحی نیز این گونه عمل و رفتار دارند که به نوعی، تقلید کورکورانه اما در قالب حزبی و جناحی است. بر همین اساس، باید گفت که آیه تقلید از نیاکان و مذمت آن درباره اینان نیز صادق است. خدا میفرماید: و هنگامی که به آنها گفته شود: به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید! میگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!» آیا اگر پدران آنها چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند(باز از آنها پیروی میکنند)؟!(مائده، آیه 104) پس احزاب و جناحها و گروههای سیاسی و اجتماعی به سبب لجاجت خویش حاضر نیستند تا به حق گردن نهند و از آن اطاعت و پیروی کنند.
برخی آثار لجاجت مسئولان
در آیات قرآن، برای لجاجت آثار فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی چندی بیان شده است که شامل انکار آیات قرآنی(نمل، آیات 13 و 14)، تجاوزگری و تعدیگری(یونس، آیه 74)، دینستیزى و حقناپذیرى(غافر، آیات 69 و 70)، مانع از ایمان آوری(بقره، آیات 6 و 75؛ انعام، آیه 109)، مهر شدن قلب و عدم قدرت ادراک حقایق(یونس، آیات 73 و 74)، نصحیتگریزی(منافقون، آیات 5 و 6)، نابودی اعمال نیک (اعراف، آیات 146 و 147)، آتش دوزخ(حج، آیات 3 تا 9؛ غافر، آیات 69 تا 72) میشود.
خدا به لجبازان هشدار میدهد که داشتن چنین رویهای در فکر و عمل موجب میشود تا گرفتار کیفر سخت الهی در دنیا و آخرت شوند؛ چنانکه قارون و هامان و فرعون گرفتار شدند.(مومنون، آیات 45 تا 48؛ زخرف، آیات 55 تا 56؛ جاثیه ، آیات 8 و 9)
اما از نظر آموزههای قرآن، لجاجت مسئولان در نظام سیاسی اسلامی آثار خطرناکی را برای امام و امت به جا میگذارد. هرچند ریشه این لجاجت متفاوت و متنوع است، اما آثاری که به دنبال دارد، مشترک است؛ زیرا چه از روی تکبر این لجاجت باشد یا از روی نفاق و نفوذ یا مانند آنها، نتیجه یکی از مواردی است که در اینجا بیان میشود. به نظر میرسد که آثار زیانبار لجاجت مسئولان و مدیران در یک نظام ولایی میتواند به اشکال زیر بروز کند:
1- مشروعیتزدایی از نظام سیاسی اسلامی: هنگامی که مسئولان نظام اسلامی در اموری بر اساس رویه عقلانی یا عقلایی عمل و رفتار نکنند، بلکه بر اساس گرایشهای سیاسی و حزبی یا تکبر و عجب شخصی اقدام به عمل کنند، مهمترین تاثیر مخرب آن ، مشروعیتزدایی از نظام سیاسی ولایی خواهد بود؛ زیرا مدیریت اسلامی در راستای اهدافی چون اقامه عدالت، اقامه قسط، اقامه نماز و زکات، امر به معروف و نهی از منکر(حدید، آیه 25؛ مائده، آیه 8؛ حج، آیات 40 و 41 و آیات دیگر) شکل گرفته و میبایست اینگونه عمل و رفتار کند که تامین سعادت با دو مولفه اصلی آرامش و آسایش مهمترین دستاورد آن خواهد بود. این بدان معنا است که اگر با لجاجت دولتمردان و مدیران و مسئولان نظام سیاسی این موارد تامین نشود، مردم و امت اسلام نسبت به امام و امامت و رهبری دچار تردید شده و آن را نظامی نمیدانند که تامینکننده اهداف امت باشد. این گونه است که با رفتار لجاجتآمیز مسئولان به دلیل اشرافیت یا تکبر یا نفوذ یا هر عامل درونی و بیرونی دیگر، نظام سیاسی مخدوش و چهره نامطلوبی از آن ارائه میشود. لجاجت مسئولان بر باطل خویش موجب میشود تا مردم از ایشان پیروی نکرده و مسیر باطل از جمله تکبر و اتراف و اسراف و تبذیر و مانند آن دوامی نخواهد یافت.
2- مقبولیتزدایی از نظام اسلامی: از دیگر پیامدهای لجاجت مسئولان و مدیران، مقبولیت زدایی از نظام سیاسی اسلامی است، به طوری که امت اسلام نسبت به قبول چنین نظامی دچار تردید شده و انگیزه حمایتی خود را نسبت به آن از دست میدهند و نسبت به آن دلسرد میشوند.
3- ناکارآمدنمایی نظام اسلامی: حضور گروههای نفوذی و اشرافی در سطوح مدیریتی و رفتارهای لجاجتآمیز آنها موجب عدم تحقق اهداف و مقاصد آسایشی و آرامشی در یک نظام سیاسی ولایی شده و به طور طبیعی ناکارآمدی نظام سیاسی را به نمایش میگذارد. لجاجت مسئولان نظام سیاسی براساس انگیزهها و عوامل پیش گفته چنین تاثیر سوئی را بهجا میگذارد و مردم گمان میکنند که نظام سیاسی مبتنی بر عنصر ولایی و اسلام نمیتواند تامینکننده سعادت دنیا و آخرت آنان باشد. بنابراین، هدف دشمنان دراین سطح تنها ناکارآمد نشان دادن نظام سیاسی ولایی است.