راه شناخت عاقل و احمق در گفتار(خوان حکمت)
حضرت امیر(ع) درکلمه چهلم نهجالبلاغه فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ؛ زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست »؛(1) عقل چيز بسيار خوبي است، حُمق چيز بسيار بدي است.قرآن کريم نه تنها از عقل حمايت کرد و عاقل را ستود، فرمود کار به دست عقل نيست، کار به دست عاقل نيست؛ کار به دست (لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ)(2) است. يک وقت است کسي ميخواهد کار شخصي انجام بدهد، عقل او و عاقل بودن او مشکل او را حلّ ميکند اما کشور با عقل حلّ نميشود. کشور با عاقل حلّ نميشود؛ کشور با (لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) حلّ ميشود. ما قوم تازي و فارسي داريم؛ اما قوم عاقل نداريم. در آيات اين قوم به معني نژاد نيست. اين قوم، يعني قائم «بالعقل». اين قائم «بالعقل» کم است؛ يعني قيام و قعودش، همه شئونش عاقلانه باشد. اين (لِقَوْمٍ)، يعني اين! وگرنه ما قوم عرب داريم، عجم داريم، ترک داريم؛ اما يک قوم و نژادی به اسم قوم عاقل نداريم. اين قوم به معني نژاد شناسنامهاي نيست، اين قوم از واژه قيام است.
در سوره مبارکه «نحل» فرمود اين دين يک سلسله افراد عادل ميپروراند که اين به درد پيشنمازي ميخورد که (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ)(3) از آن، ديگر بيشتر از اين کاري ساخته نيست.اگر پروندهاي به او بدهيد از او ساخته نيست.
در سوره مبارکه «حديد» فرمود اين آيات و احکام را فرستاديم: (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛(4) اين بايد قائم «بالقسط» باشد؛ لذا ميبينيد برخي از بزرگان فقه ما وقتي مسئله قضا را مطرح ميکنند، با آنچه در مسئله عبادات مطرح ميکنند فرق است. بر چه کسي نماز واجب است و بر چه کسي روزه واجب است؟ کسي که بالغ و عاقل باشد؛ اما چه کسي ميتواند پرونده قضايي را به عهده بگيرد؟ او اگر عاقل باشد لياقت ندارد. «يُعتبر في القاضي کمال العقل»؛(5) اين «کمال العقل» را که در نماز و روزه ذکر نميکنند. اين مربوط به سوره مبارکه «حديد» است که (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)، تا قائم «بالقسط» باشد و اگر پرونده اختلاسي ميلياردي شد، اين آقا باید در کمال عقل باشد. اين را در سوره مبارکه «نساء» و اينها فرمود که هيچ چيزي شما را از پا در نياورد. هم (قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ؛ کاملًا قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید)(6)، هم (قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْط؛ براى خدا به عدالت برخيزيد [و] به عدالت شهادت دهيد).(7)
قیام حضرت حجت (ع) با نام قائم
شخصی که عادل است براي پيشنمازي خوب است.اما اين ديگر نميتواند پرونده ميلياردي پولشويي را حلّ کند. فرمود برای پرونده میلیاردی باید«قوّام بالقسط» باشد. یعنی زیاد به قسط قيام کرد؛ يعني اصلاً ايستاده براي اينکه عدل پياده بشود. ببينيد وجود مبارک حضرت که ظهور ميکند، همه ائمه طاهرین اسماي حُسنايي را که در «جوشن کبير» آمده دارند؛ اما با آن اسما نميشود عالم را اداره کرد؛ با عليم بودن نميشود؛ بلکه با «قائم» بودن ميشود اداره کرد. حضرت قائم که ظهور ميکند طوري قيام به قسط دارد که اين هفت ميليارد نفر را نرم ميکند؛ لذا با اين نام بايد قيام کرد. خداي سبحان اسماي حُسناي فراواني دارد، در «جوشن کبير» اين همه اسماي حسنا بالذات برای اوست؛ اما در سوره مبارکه «آل عمران» از آن اسما خبري نيست. چه کسي ميتواند عالم را اداره کند؟ خدا. آیا خداي عليم، حکيم، رئوف؟ بله اينها هست؛ اما آن حرف اصلي را چه کسي ميزند؟ (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ؛ خداوند که در کارهایش عدالت را برپاداشته گواهى داده است که معبودى شایسته پرستش جز او نیست و فرشتگان و عالِمان نیز بر آن گواهى دادهاند.).(8) قيام يعني حضور همهجانبه؛ قيام يعني ايستادگي، نه ايستادن. ايستادن معيار نيست، ايستادگي معيار است. هيچ چيزي وجود مبارک حضرت را از ايستادگي بيرون نميآورد؛ لذا او ميتواند جهان را اداره کند. به ما هم وجود مبارک حضرت فرمود تا آنجا که ميتوانيد قائم «بالعقل» باشيد: (لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
پس اين قوم به معني قيام است نه نژاد و کار به دست قائم «بالعقل» اداره ميشود، نه عاقلي که فقط طرح ميدهد و اگر دو تا خطر بيايد نميتواند مقاومت کند. اينجا هم وجود مبارک حضرت فرمود: کسي که عقلش در دهانش است. اين دهان که ميگويند نمودار همه اعضاست. اينکه در سوره «ق» دارد که (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه رَقيبٌ عَتيدٌ)؛ ] آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمى آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى كند] ،(9) يعني اين فرشتهاي که رقيب است، عتيد است، ـ عتيد يعني مستعد ـ اين مراقب مستعد، آیااين فقط مراقب حرفهاي ماست؟آیا مراقب نگاه ما، حلال و حرام ما، موقع خوردن ما، پوشيدن ما و افعال ما نيست؟ يا چون قول، بهترين و شايعترين فعل است؛ ما ميگوييم ببين حرف اين آقا چيست؟ حرف اين آقا يعني تفکر او چيست؟ مکتب او چيست؟ روش او چيست؟ سيره او چيست؟ سنّت او چيست؟ ميگوييم حرفش چيست؟ اين قول عصاره همه افعال است: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل و لا فعل و لا حرکة و لا إبصار و لا سمع و لا بصر إِلاَّ لَدَيْه رَقيبٌ عَتيدٌ». حضرت که در اينجا ميفرمايد: عقل عاقل و مؤمن در دهان اوست، يعني تمام کارهاي او براساس قيام به عقل است(سنجیده سخن میگوید)، اين ميشود آدم عاقل. هم راه خودش را طي ميکند، هم به ديگران نشان ميدهد. نه راه ديگران را ميبندد نه بيراهه ميرود. فرمود عاقل يعنی عقل در دهان اوست؛ يعني حرف که ميزند، چيزي که مينويسد، کاري که انجام ميدهد، عاقلانه است؛ يعني فکر کرده، مبادي را، منابع را، مباني را بررسي کرده، عصاره آن در دهانش است.
اينکه درباره وجود مبارک حضرت پیامبر آمده: (ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي)؛(10)يعني وحي در دهانش است. فعلش چه؟ قولش چه؟ رفتارش چه؟ کتابتش چه؟ نگاهش چه؟ يعني تمام اين آثار وحي در دهانش است ،در دستش است، در مشتش است؛ لذا فعل او حجت است؛ سکوت او حجت است. چرا تقرير معصوم حجت است؟ براي اينکه آنجا که ميبينيم ساکت است معلوم ميشود که راضي است. پس (وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ)،«ما يسکت عن الهوي إلا هو وحي يوحي». اين نطق حتي سکوت را هم شامل ميشود. چرا تقرير معصوم حجت است؟ روشي بود که همه در جامعه دارند و حضرت نگاه کرده و هيچ حرفي نزده است. اين را ميگويند تقرير امام. تقيه هم که نبوده، ميتوانست بفرمايد. پس (وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ)، «ما يسکت عن الهوي إن هو إلا»، «ما ينظر عن الهوي، ان هو»، «ما يُفتي»، «ما يکتب» همين طور. اين طور نيست که نطق در برابر کتابت و مانند آن باشد.
عقل، امام اعضا و جوارح
حضرت فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ»؛ اين لسان مأموم است، در بعضي از بيانات نوراني امام سجاد(ع) هم اين هست که عقل قائد است.(11) قائد يعني راهنما، رهبر. در برابر سائق که پشت سر ميرود. اينکه فرمود: لسان عاقل وراي قلب اوست؛ يعني امامتي است، يک نماز جماعتي است؛ يک انسان عاقل،عقلش امام جماعت تمام کارهاي اوست. همه اعضا و جوارح، رکوع و سجودشان به تبع عقل آنهاست. فرمود پيشاپيش او عقل فتوا ميدهد، بعد زبان، حرف ميزند يا دست مينويسد يا پا حرکت ميکند و مانند آنکه لسان عاقل، مأموم است براي امامي که آن امام ،عقل است. وراي اوست يعني پشت سر اوست.
«وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ»؛ احمق قلبي ندارد. امامت حرف او، همين زبان اوست، حرف ميزند؛ بعد فردا هم تکذيب ميکند. اينکه ميبينيد امروز آبروي کسي را ميبرند فردا تکذيب ميکنند، امروز به کسي اهانت ميکنند فردا تکذيب ميکنند همين است. يعني عقل در کار نيست. بعد وقتي به او گفتند اين که دروغ است چرا آبروي مردم را بردي؟ تکذيب ميکند. فرمود عاقل کسي است که دستگاه وجودی او، يک نماز جماعتي داشته باشد، پيشاپيش همه، آن عقل بايستد و همه اعضا و جوارح و شهود به اين عقل اقتدا ميکنند. اگر در ادبيات فارسي آمده «اول انديشه وانگهي گفتار»(12) از همين بيانات نوراني حضرت امير استفاده کردند.
اما احمق امام جماعتي ندارد، همهاش غوغاست. فقط حرف ميزند، هر چه را شنيد ميگويد. فرمود: «كَفَي بِالْمَرْءِ كَذِباً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِع»،(13) اين در روايات ماست،در دروغگویی آدم همین بس که هر چه را شنيد بگويد، هر چه را ديد بگويد، بررسي نکند، تعقّل نکند، برهان اقامه نکند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 97/9/1
مرکز اطلاعرسانی اسرا
______________________________
1. نهج البلاغة صبحي صالح، حکمت40.
2. رعد، 4؛ نحل، 12 و67.
3. نحل، 90.
4. حديد، 25.
5. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص59.
6. نساء، 135.
7. مائده، 8.
8. آلعمران، 18.
9. ق، 18.
10. نجم، 3.
11. أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص96؛ «الْعَقْلُ قَائِدُ الْخَيْر».
12. گلستان سعدی، ديباچه؛ «اول انديشه وآنگهی گفتار*** پای بست آمده است و پس ديوار».
13. معانی الأخبار، النص، ص159.
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر میشود.