دلایل رکود فکری در فضای دانشجویی
چه بر سر «مؤذن جامعه» آوردهاند؟!
«دانشجو موذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.» این جمله شهید مظلوم آیتالله سید محمد بهشتی، خود بیانگر نقش بیبدیل دانشجویان در پویایی و تحرک جامعه است که متاسفانه این روزها حال و روز خوشی ندارد.
جنبش دانشجویی که روزی مبداء تحولات و پیشقراول اعتراضات ضدآمریکایی علیه نیکسون (معاون رئیسجمهور ایالات متحده) بود و بعدها انقلاب اول (سرنگونی رژیم طاغوت) و انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی) و حماسه 8 سال دفاع مقدس را رقم زد، اینک به پیکر نحیف و منفعلی تبدیل شده که تنها به صدور چند بیانیه اعتراضی، به تناسب زمان، قناعت کرده و سالی یکبار با برپایی استندآپ کمدی به مناسبت 16 آذرماه، ابراز وجود میکند.
اما سؤال اینجاست که چه بر سر موذنان جامعه آمده که اینگونه بیرمق، در مواجهه با تحولات روزمره، موضع موازنه منفی را اتخاذ میکنند یا اگر هم راغب به فعالیتهای سیاسی/فرهنگی باشند، عموماً به جهت فقدان تحلیل درست، انرژی خود را در مسیرهای انحرافی و پوچ هدر میدهند و آتش بیاران معرکه دشمنان این مرز و بوم میشوند؟
پاسخ این سؤال اما بیش از آنکه به خود دانشجویان بستگی داشته باشد، به مسائل و حواشی بیرون از دانشگاه باز میگردد. با مروری به روند تاریخی تحولات جنبش دانشجویی، پس از جنگ تحمیلی و ابتدای دهه 70 شمسی، مشخص میشود که از این برهه به بعد، اعمال سیاستهای فرمایشی از جانب دولتهای روی کار آمده و سوءاستفاده از جریانات دانشجویی در حکم پیاده نظام و سیاهی لشکر کارگردانان سیاسی، موجب شد تا از دانشجویان در غائلههایی مثل تابستان 1378 و تابستان 1388 و حتی اعتراضات دی ماه 1396، همچون ملعبههایی در راستای پیشبرد سیاست شوم «فشار از پایین؛ چانه زنی از بالا» بهرهبرداری شود.
هزینه این سوءاستفاده همیشگی طی 2 دهه اخیر، نه از کیسه لیدرهای دروغین سیاسی همچون «احمد باطبی»، «علی افشاری»، «امیرعباس فخرآور» و... بلکه از جیب دانشجویان ساده و از همه جا بیخبری پرداخت شد که با تهییج این قماش منفعتطلب، پس از مدتی زندگی خود را ویران شده یافتند و سپر بلای کسانی شدند که شهرت، پناهندگی و زندگی مرفه حاصل از دلارهای مزدوریشان را مدیون ساده انگاریهای دانشجویان احساساتی هستند.
در سوی دیگر نیز اگرچه بودند و هستند دانشجویان زیرک و دغدغهمندی که به آرمانهای انقلاب اسلامی معتقدند و به سادگی فریب شعارهای خوش خط و خال ضدانقلابیون در فضای دانشگاهی را نمیخورند، اما آنچنان با برخوردهای قهریه مسئولان غربزده همچون «منع از تحصیل»، «معرفی به کمیته انضباطی» یا حتی «تعقیبهای قضایی» مواجه میشوند که صدایشان در نطفه خفه شده و عطای فعالیتهای مستقل دانشجویی را به لقایش میبخشند.
از همین رو، جو رایج امروز در دانشگاههای کشور صرفاً بر مدار مدرک گرایی و علم آموزی محض چرخیده و هیچ عزم و انگیزهای از سوی دانشجویان برای فعالیتهای فوق برنامه و غیردرسی دیده نمیشود؛ چراکه اکثریت ایشان اگرچه مایل به آن باشند اما از عقوبت این قبیل فعالیتها بیم دارند و معتقدند که «سَری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند»!
همین رخوت و رکود در فضای دانشجویی اما به جز اتمسفر دانشگاه، اثرات سوء خود را بر جامعه نیز خواهد گذاشت. جای شوربختی است وقتی جنبش سرخورده دانشجویی، عزلت نشینی را بر مطالبهگری ترجیح دهد و به جای روشنگری اجتماعی در قضایای تخصصی و بسیار حیاتی مثل برجام،IPC ، سند 2030،FATF ،CFT ، موافقتنامه اقلیمی پاریس و... موضع سکوت اختیار کند، از افراد جامعه چه توقعی است که در برابر انعقاد این قراردادهای استعماری و سراسر ضرر، مقاومت نموده و سر تسلیم فرود نیاورند؟
در همین زمینه، رهبری فرزانه انقلاب شدیداً به فعالیتهای دانشجویی تاکید دارند و خلاء وجودی آن را جبران ناپذیر دانسته و میفرمایند: «خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟» [12 آبان 1372]
امید است با حذف طمع نحلههای سیاسی به منظور بهره کشی و بازی گردانی از جریانات دانشجویی، فضای فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها همچون دهه اول انقلاب رونق گرفته و موذنان جامعه، مجددا بشیر و نذیر و آگاهی بخش مردمانشان باشند.
چه بر سر موذنان جامعه آمده که اینگونه بیرمق در مواجهه با تحولات روزمره، موضع موازنه منفی را اتخاذ میکنند یا اگر هم راغب به فعالیتهای سیاسی باشند، عموماً به جهت فقدان تحلیل درست، انرژی خود را در مسیرهای انحرافی و پوچ هدر میدهند و آتشبیار معرکه دشمنان این مرزوبوم میشوند!
«سرویس علمی/آموزشی»
جنبش دانشجویی که روزی مبداء تحولات و پیشقراول اعتراضات ضدآمریکایی علیه نیکسون (معاون رئیسجمهور ایالات متحده) بود و بعدها انقلاب اول (سرنگونی رژیم طاغوت) و انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی) و حماسه 8 سال دفاع مقدس را رقم زد، اینک به پیکر نحیف و منفعلی تبدیل شده که تنها به صدور چند بیانیه اعتراضی، به تناسب زمان، قناعت کرده و سالی یکبار با برپایی استندآپ کمدی به مناسبت 16 آذرماه، ابراز وجود میکند.
اما سؤال اینجاست که چه بر سر موذنان جامعه آمده که اینگونه بیرمق، در مواجهه با تحولات روزمره، موضع موازنه منفی را اتخاذ میکنند یا اگر هم راغب به فعالیتهای سیاسی/فرهنگی باشند، عموماً به جهت فقدان تحلیل درست، انرژی خود را در مسیرهای انحرافی و پوچ هدر میدهند و آتش بیاران معرکه دشمنان این مرز و بوم میشوند؟
پاسخ این سؤال اما بیش از آنکه به خود دانشجویان بستگی داشته باشد، به مسائل و حواشی بیرون از دانشگاه باز میگردد. با مروری به روند تاریخی تحولات جنبش دانشجویی، پس از جنگ تحمیلی و ابتدای دهه 70 شمسی، مشخص میشود که از این برهه به بعد، اعمال سیاستهای فرمایشی از جانب دولتهای روی کار آمده و سوءاستفاده از جریانات دانشجویی در حکم پیاده نظام و سیاهی لشکر کارگردانان سیاسی، موجب شد تا از دانشجویان در غائلههایی مثل تابستان 1378 و تابستان 1388 و حتی اعتراضات دی ماه 1396، همچون ملعبههایی در راستای پیشبرد سیاست شوم «فشار از پایین؛ چانه زنی از بالا» بهرهبرداری شود.
هزینه این سوءاستفاده همیشگی طی 2 دهه اخیر، نه از کیسه لیدرهای دروغین سیاسی همچون «احمد باطبی»، «علی افشاری»، «امیرعباس فخرآور» و... بلکه از جیب دانشجویان ساده و از همه جا بیخبری پرداخت شد که با تهییج این قماش منفعتطلب، پس از مدتی زندگی خود را ویران شده یافتند و سپر بلای کسانی شدند که شهرت، پناهندگی و زندگی مرفه حاصل از دلارهای مزدوریشان را مدیون ساده انگاریهای دانشجویان احساساتی هستند.
در سوی دیگر نیز اگرچه بودند و هستند دانشجویان زیرک و دغدغهمندی که به آرمانهای انقلاب اسلامی معتقدند و به سادگی فریب شعارهای خوش خط و خال ضدانقلابیون در فضای دانشگاهی را نمیخورند، اما آنچنان با برخوردهای قهریه مسئولان غربزده همچون «منع از تحصیل»، «معرفی به کمیته انضباطی» یا حتی «تعقیبهای قضایی» مواجه میشوند که صدایشان در نطفه خفه شده و عطای فعالیتهای مستقل دانشجویی را به لقایش میبخشند.
از همین رو، جو رایج امروز در دانشگاههای کشور صرفاً بر مدار مدرک گرایی و علم آموزی محض چرخیده و هیچ عزم و انگیزهای از سوی دانشجویان برای فعالیتهای فوق برنامه و غیردرسی دیده نمیشود؛ چراکه اکثریت ایشان اگرچه مایل به آن باشند اما از عقوبت این قبیل فعالیتها بیم دارند و معتقدند که «سَری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند»!
همین رخوت و رکود در فضای دانشجویی اما به جز اتمسفر دانشگاه، اثرات سوء خود را بر جامعه نیز خواهد گذاشت. جای شوربختی است وقتی جنبش سرخورده دانشجویی، عزلت نشینی را بر مطالبهگری ترجیح دهد و به جای روشنگری اجتماعی در قضایای تخصصی و بسیار حیاتی مثل برجام،IPC ، سند 2030،FATF ،CFT ، موافقتنامه اقلیمی پاریس و... موضع سکوت اختیار کند، از افراد جامعه چه توقعی است که در برابر انعقاد این قراردادهای استعماری و سراسر ضرر، مقاومت نموده و سر تسلیم فرود نیاورند؟
در همین زمینه، رهبری فرزانه انقلاب شدیداً به فعالیتهای دانشجویی تاکید دارند و خلاء وجودی آن را جبران ناپذیر دانسته و میفرمایند: «خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟» [12 آبان 1372]
امید است با حذف طمع نحلههای سیاسی به منظور بهره کشی و بازی گردانی از جریانات دانشجویی، فضای فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها همچون دهه اول انقلاب رونق گرفته و موذنان جامعه، مجددا بشیر و نذیر و آگاهی بخش مردمانشان باشند.
چه بر سر موذنان جامعه آمده که اینگونه بیرمق در مواجهه با تحولات روزمره، موضع موازنه منفی را اتخاذ میکنند یا اگر هم راغب به فعالیتهای سیاسی باشند، عموماً به جهت فقدان تحلیل درست، انرژی خود را در مسیرهای انحرافی و پوچ هدر میدهند و آتشبیار معرکه دشمنان این مرزوبوم میشوند!
«سرویس علمی/آموزشی»