ضرورت تغییر حوزههای علمیه از شیوه سنتی به سمت روزآمد شدن(زلال بصیرت)
در زندگی اجتماعی باید كارها تقسیم شود؛ مفروض ما هم این است که یکی از نیازهای جامعه، دین است و عدهای باید عهدهدار تعليم و ترويج آن شوند، که همان روحانیون هستند؛ اما ابتدا باید «دین» را تعريف كرد و راه شناختن و ترويج آن را آموخت و سپس آن را به دیگران شناساند. البته علاوهبر آن، افراد متکفل این کار باید بقدری خودساخته باشند که منافع مادی در نظرشان اهمیت چندانی نداشته باشد.
آیا توقع دین از ما به عنوان يك روحانی، همین کارهایی است که امروز انجام میدهیم؟ از سوی دیگر پس از آنکه دین را به خوبی شناختیم، بايد بفهميم شیوه کار ما در تبلیغ و ترویج دین باید چگونه باشد و يا چه شیوهای باید داشته باشیم.
ناتوانی برنامههای سنتی حوزه در پاسخگویی به نیازهای روز
تشكيل دورههاي «طرح ولایت»، مؤید این است که برنامه سنتی حوزه پاسخگوی نیازهای روز جامعه نیست. البته دروس سنتی ضرورت دارند، اما برطرفکننده همه نیازهای جامعه نیست؛ بلکه امور دیگری که چهبسا بسیار ضروریتر از دروس متداول حوزه است، وجود دارد که باید به آنها نیز توجه شود؛ اموری که غفلت از آنها موجب میشود که اصل دین به خطر بیفتد.
محور دروس متداول حوزه، فقه و اصول است که تنها بخشی از آموزههای دین است. اگر کسانی گفتند شناخت خدا، بلکه اصلاً هيچ شناخت یقینی امکان ندارد، آیا میتوان با فقه و اصول به آن پاسخ داد؟ متأسفانه در درسهای رسمی حوزه براي مباحثي از قبيل مسئله شناخت، تا سیاست اسلامی، مدیریت جامعه و ولایتفقیه که محور و ستون فقرات نظام اسلامی است، برنامه خاصی وجود ندارد و حوزه سنتی نمیتواند پاسخگوی هیچ یک از این نیازها باشد.
در دروس سنتی حوزه بحث ولایتفقیه فقط در بخش کوچکی از كتاب مكاسب که شیخ انصاری به آناشارهای کرده، مطرح میشود.با اینکه مسئله ولايت فقيه رکن نظام اسلامی است، اما در دروس سنتی حوزه مسئله چندان به آن پرداخته نمیشود.
یکی از رؤسای جمهور سابق کشور در سخنراني خود گفته بود که ولایتفقیه، چون در قانون اساسی آمده، مورد قبول ما است. چطور ممکن است که دین نسبت به ضروریترین مسائل حیاتی جامعه نظری نداشته باشد؟! نمیتوان این مسائل را ساده انگاشت و فقط با روایتی مانند مقبوله عمر بن حنظله به دنبال اثبات آن بود؛ ضرورت زندگی اجتماعی امری بدیهی است و این امر، لزوماً نبايد با آیه و روایت اثبات شود؛ چنین كاري مثل اين است که انسان برای اثبات ضرورت غذا خوردن، به دنبال صدور آیه و روایت باشد!
لزوم توجه به مباحث و شبهات کلان و اساسی
وقتی یکی از مهمترین استنادها در مباحث فقهی مسئله «اختلال در نظام» است، اين بدان معني است که قبل از این استناد، عقل انسان برخی امور را بدیهی میداند؛ از جمله اینکه وجود اصل نظام واجب و اختلال در آن حرام است، لذا هرچه موجب اختلال در نظام میشود، باطل است؛ حال آیا ممکن است دین در مورد اصل نظام که امری ضروری است، نظری نداده باشد؟
با اين وجود، همچنان عدهای دین را منحصر در نماز و روزه میدانند! بر اساس نظر ایشان، اگر امر به معروف و نهی از منکر هم جزء دین باشد، منوط به شرایطی است که در بسیاری از اوقات فراهم نیست!
اين شبهات تدريجاً به اینجا منتهی ميشود که چه کسی گفته ما باید جمهوری اسلامی داشته باشیم؟! مردم انقلاب کردند تا استبداد از بین برود و حكومت جمهوری برقرار شود؛ چه کسی گفته باید اسلام هم باشد؟! حتي ممكن است گفته شود بايد دوباره رفراندوم برگزار کنیم تا ببینیم اصلاً مردم اسلام را هم میخواهند یا نه! بر این اساس اگر مردم گفتند اسلام را نمیخواهیم، آيا باید اسلام را کنار گذاشت؟!
لازم است درباره مبانی حقوق بيشتر کار کنیم تا بفهميم آيا حقانیت همه چیز تابع نظر مردم است؛ و اصلاً حق چیست و سر منشأ آن كجا است. امروز ما با بحثهاي بسیار عمیقي نظير اين مسائل مواجهیم كه در مکاسب و رسائل مطرح نشده و باید درباره آنها کار کنيم و به آنها پاسخ بدهیم؛ در غیر این صورت باید آماده شویم که فاتحه دینمان را بخوانند.
حوزه علمیه دارای سابقهای هزار ساله است و انجام چنين تغییراتي در آن، مستلزم صرف زمان زیادی است؛ اما این كار مراتبي دارد كه «طرح ولایت» مرتبهای از آن است؛ همچنانکه خود نظام اسلامی هم مراتبی دارد؛ زمانی همه شئون حکومت اسلامی در اختيار یک نفر یعنی پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) بود. در زمان حضرت علی(ع) حکومت گستردهتر شد و ایشان برای شهرهای مختلف قاضی و مأمور بیتالمال تعیین میکردند، تدريجاً قاری هم به آنها اضافه شد؛ اما آیا امروز میتوان جامعه را به همان شيوه اداره کرد؟!
در کنار همه کمبودهایی که در عرصه دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، روانشناسی و نظایر آن داریم، گاهی کسانی که متصدی انجام کارها شده و مسئولیتي را بر عهده ميگیرند، در عمل پایبند به گفتههای خودشان در زمينههاي مختلف ديني نیستند! چنين كساني گاهی میدانند که خلاف احکام اسلام عمل میکنند؛ اما میگویند امروز شرایط به گونهاي است كه چارهای جز اين نیست؛ یا تصور میكنند كه اگر مطابق دستور دين رفتار كنند، رقیبشان در انتخابات پیروز خواهد شد، لذا از انجام آن سر باز میزنند. در واقع علاوهبر مشكل ضعف در شناختن دين، مشکل دیگر، ضعفی است که در عمل كردن به احكام دین وجود دارد.
نمیشود دینداری را به افراد تزریق کرد؛ بلکه باید هر يك از ما در عمل به وظایف شرعی پایبند باشیم و تلاش کنیم هوسها بر ما غالب نشود. پس، در وهله اول، شناختن دین به عنوان شرط لازم – و نه کافی– امري ضروري است؛ در مرحله بعد نیز باید التزام عملی به ارزشها مورد توجه قرار گیرد؛ وگرنه دانستن به تنهايي، باعث دیندار شدن نمیشود.
ابتدا باید دین را به عنوان یک منظومه منسجم بشناسیم و به ديگران بشناسانیم و در وهله بعد خودمان به دين عمل کنیم و کمک کنیم دیگران هم عمل کنند؛ اما باید بدانیم که هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر دین را شناختیم و به دیگران هم گفتیم، حتماً در رفتار همگان تأثیر بگذارد؛ مگر نه اينکه حتی برخی از نزدیکان پیامبر(ص) نیز بدرستي تربیت نشدند؟ خداوند به همه افراد بشر اختیار داده تا با اراده و اختيار خود راه حق یا باطل را انتخاب كنند و بپیمایند.
براساس آیات متعددی از قرآن كريم تمام آدميان در معرض امتحان الهي قرار ميگيرند؛ اما قرار نیست همه در امتحان قبول شوند؛ ولی این مسئله از تکلیف ما براي ترويج دين نمیکاهد.
ضعف احساس مسئولیت نسبت به مسائل بنیادین دینی یکی از بزرگترین کمبودها است، عملاً شرايط به گونهاي شده که انجام فعاليتهاي دینی برای بسياري از ما به یک شغل تبديل شده و گاهي اظهار میكنیم وظیفه ما در حد همین شهریه ناچیزی است که میگیریم! این رويكرد با روح تفکر اسلامی سازگار نیست. طبیعتاً قشری که وظیفه دارد این مسئله را بفهمد و بفهماند، روحانیت است.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دامظله) در مراسم افتتاحیه
اولین دوره تربیت مدرس جامع «طرح ولایت»؛ قم؛ 24/8/97
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.
آیا توقع دین از ما به عنوان يك روحانی، همین کارهایی است که امروز انجام میدهیم؟ از سوی دیگر پس از آنکه دین را به خوبی شناختیم، بايد بفهميم شیوه کار ما در تبلیغ و ترویج دین باید چگونه باشد و يا چه شیوهای باید داشته باشیم.
ناتوانی برنامههای سنتی حوزه در پاسخگویی به نیازهای روز
تشكيل دورههاي «طرح ولایت»، مؤید این است که برنامه سنتی حوزه پاسخگوی نیازهای روز جامعه نیست. البته دروس سنتی ضرورت دارند، اما برطرفکننده همه نیازهای جامعه نیست؛ بلکه امور دیگری که چهبسا بسیار ضروریتر از دروس متداول حوزه است، وجود دارد که باید به آنها نیز توجه شود؛ اموری که غفلت از آنها موجب میشود که اصل دین به خطر بیفتد.
محور دروس متداول حوزه، فقه و اصول است که تنها بخشی از آموزههای دین است. اگر کسانی گفتند شناخت خدا، بلکه اصلاً هيچ شناخت یقینی امکان ندارد، آیا میتوان با فقه و اصول به آن پاسخ داد؟ متأسفانه در درسهای رسمی حوزه براي مباحثي از قبيل مسئله شناخت، تا سیاست اسلامی، مدیریت جامعه و ولایتفقیه که محور و ستون فقرات نظام اسلامی است، برنامه خاصی وجود ندارد و حوزه سنتی نمیتواند پاسخگوی هیچ یک از این نیازها باشد.
در دروس سنتی حوزه بحث ولایتفقیه فقط در بخش کوچکی از كتاب مكاسب که شیخ انصاری به آناشارهای کرده، مطرح میشود.با اینکه مسئله ولايت فقيه رکن نظام اسلامی است، اما در دروس سنتی حوزه مسئله چندان به آن پرداخته نمیشود.
یکی از رؤسای جمهور سابق کشور در سخنراني خود گفته بود که ولایتفقیه، چون در قانون اساسی آمده، مورد قبول ما است. چطور ممکن است که دین نسبت به ضروریترین مسائل حیاتی جامعه نظری نداشته باشد؟! نمیتوان این مسائل را ساده انگاشت و فقط با روایتی مانند مقبوله عمر بن حنظله به دنبال اثبات آن بود؛ ضرورت زندگی اجتماعی امری بدیهی است و این امر، لزوماً نبايد با آیه و روایت اثبات شود؛ چنین كاري مثل اين است که انسان برای اثبات ضرورت غذا خوردن، به دنبال صدور آیه و روایت باشد!
لزوم توجه به مباحث و شبهات کلان و اساسی
وقتی یکی از مهمترین استنادها در مباحث فقهی مسئله «اختلال در نظام» است، اين بدان معني است که قبل از این استناد، عقل انسان برخی امور را بدیهی میداند؛ از جمله اینکه وجود اصل نظام واجب و اختلال در آن حرام است، لذا هرچه موجب اختلال در نظام میشود، باطل است؛ حال آیا ممکن است دین در مورد اصل نظام که امری ضروری است، نظری نداده باشد؟
با اين وجود، همچنان عدهای دین را منحصر در نماز و روزه میدانند! بر اساس نظر ایشان، اگر امر به معروف و نهی از منکر هم جزء دین باشد، منوط به شرایطی است که در بسیاری از اوقات فراهم نیست!
اين شبهات تدريجاً به اینجا منتهی ميشود که چه کسی گفته ما باید جمهوری اسلامی داشته باشیم؟! مردم انقلاب کردند تا استبداد از بین برود و حكومت جمهوری برقرار شود؛ چه کسی گفته باید اسلام هم باشد؟! حتي ممكن است گفته شود بايد دوباره رفراندوم برگزار کنیم تا ببینیم اصلاً مردم اسلام را هم میخواهند یا نه! بر این اساس اگر مردم گفتند اسلام را نمیخواهیم، آيا باید اسلام را کنار گذاشت؟!
لازم است درباره مبانی حقوق بيشتر کار کنیم تا بفهميم آيا حقانیت همه چیز تابع نظر مردم است؛ و اصلاً حق چیست و سر منشأ آن كجا است. امروز ما با بحثهاي بسیار عمیقي نظير اين مسائل مواجهیم كه در مکاسب و رسائل مطرح نشده و باید درباره آنها کار کنيم و به آنها پاسخ بدهیم؛ در غیر این صورت باید آماده شویم که فاتحه دینمان را بخوانند.
حوزه علمیه دارای سابقهای هزار ساله است و انجام چنين تغییراتي در آن، مستلزم صرف زمان زیادی است؛ اما این كار مراتبي دارد كه «طرح ولایت» مرتبهای از آن است؛ همچنانکه خود نظام اسلامی هم مراتبی دارد؛ زمانی همه شئون حکومت اسلامی در اختيار یک نفر یعنی پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) بود. در زمان حضرت علی(ع) حکومت گستردهتر شد و ایشان برای شهرهای مختلف قاضی و مأمور بیتالمال تعیین میکردند، تدريجاً قاری هم به آنها اضافه شد؛ اما آیا امروز میتوان جامعه را به همان شيوه اداره کرد؟!
در کنار همه کمبودهایی که در عرصه دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، روانشناسی و نظایر آن داریم، گاهی کسانی که متصدی انجام کارها شده و مسئولیتي را بر عهده ميگیرند، در عمل پایبند به گفتههای خودشان در زمينههاي مختلف ديني نیستند! چنين كساني گاهی میدانند که خلاف احکام اسلام عمل میکنند؛ اما میگویند امروز شرایط به گونهاي است كه چارهای جز اين نیست؛ یا تصور میكنند كه اگر مطابق دستور دين رفتار كنند، رقیبشان در انتخابات پیروز خواهد شد، لذا از انجام آن سر باز میزنند. در واقع علاوهبر مشكل ضعف در شناختن دين، مشکل دیگر، ضعفی است که در عمل كردن به احكام دین وجود دارد.
نمیشود دینداری را به افراد تزریق کرد؛ بلکه باید هر يك از ما در عمل به وظایف شرعی پایبند باشیم و تلاش کنیم هوسها بر ما غالب نشود. پس، در وهله اول، شناختن دین به عنوان شرط لازم – و نه کافی– امري ضروري است؛ در مرحله بعد نیز باید التزام عملی به ارزشها مورد توجه قرار گیرد؛ وگرنه دانستن به تنهايي، باعث دیندار شدن نمیشود.
ابتدا باید دین را به عنوان یک منظومه منسجم بشناسیم و به ديگران بشناسانیم و در وهله بعد خودمان به دين عمل کنیم و کمک کنیم دیگران هم عمل کنند؛ اما باید بدانیم که هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر دین را شناختیم و به دیگران هم گفتیم، حتماً در رفتار همگان تأثیر بگذارد؛ مگر نه اينکه حتی برخی از نزدیکان پیامبر(ص) نیز بدرستي تربیت نشدند؟ خداوند به همه افراد بشر اختیار داده تا با اراده و اختيار خود راه حق یا باطل را انتخاب كنند و بپیمایند.
براساس آیات متعددی از قرآن كريم تمام آدميان در معرض امتحان الهي قرار ميگيرند؛ اما قرار نیست همه در امتحان قبول شوند؛ ولی این مسئله از تکلیف ما براي ترويج دين نمیکاهد.
ضعف احساس مسئولیت نسبت به مسائل بنیادین دینی یکی از بزرگترین کمبودها است، عملاً شرايط به گونهاي شده که انجام فعاليتهاي دینی برای بسياري از ما به یک شغل تبديل شده و گاهي اظهار میكنیم وظیفه ما در حد همین شهریه ناچیزی است که میگیریم! این رويكرد با روح تفکر اسلامی سازگار نیست. طبیعتاً قشری که وظیفه دارد این مسئله را بفهمد و بفهماند، روحانیت است.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دامظله) در مراسم افتتاحیه
اولین دوره تربیت مدرس جامع «طرح ولایت»؛ قم؛ 24/8/97
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.