به مناسبت دهم آذر سالروز شهادت آیتالله مدرس و روز مجلس شورای اسلامی
اسطوره قرنها، الگوی نسلها
لباسی از کرباس داشت با عبایی نازک و اندامی نحیف؛ ساده و بیتکلف اما شجاع، حاضر جواب و سرشار از هوش و حدت ذهن.
آیتالله سید حسن مدرس، شهید بزرگوار، دوران کودکی خود را چنین یاد میکند: «پدرم ما را اینگونه تربیت کرد که در مدت شبانهروز چگونه به وعده غذایی قناعت کنیم و با حفظ لباسهای خود در قید فراهم ساختن پوشاک نو نباشیم. پدرم مرحوم سید اسماعیل، اجداد طاهرین ما را سرمشقمان قرار میداد و میگفت حلم و بردباری را از رسولالله(ص)، شهامت و قناعت را از علی بن ابیطالب(ع) و تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از سیدالشهدا(ع) بیاموزیم.»
فاطمه بیگم دختر شهید میگوید: «چه بسیار اتفاق میافتاد که پدرم بدون قبا یا پیراهن و یا شلوار در حالیکه عبایش را به خود پیچیده بود به خانه میآمد! و ما میدانستیم طبق معمول فقیر و برهنهای را در مسیر دیده و لباس خود را از تن درآورده و به او بخشیده است.»
مدرس که همواره زندگی خود را در حد پایینترین طبقات جامعه قرار داده بود، پس از ورود به مجلس شورا نیز به همان روش زندگی، ادامه داد بدون هیچ تغییری. یکی از فرزندانش گوید: «در روزگار ریاست پدرم در مجلس، چه شبها که به گرسنگی صبح میکردیم.»
این گونه معیشت که از آموزههای پیشوایان دین نشأت گرفته است، در سیره شهید مدرس به عنوان رهبر جامعه، انتخابی هوشمند بوده و نه از سر درماندگی : وقتی میخواستند در مجلس حقوق ماهی دویست تومان به وی پرداخت کنند، گفت من با ماهی بیست تومان زندگیم تأمین میشود و نیازمند نیستم.
الفضل ما شهدت به الاعداء
یکی از مخالفین این بزرگ مرد در کتاب خود به مطایبه مینویسد: «تهرانیها گمان میکنند که مردم اصفهان دست دهنده ندارند اما مدرس مردی کریم و بخشنده بود و همیشه جماعتی گدا به گرد خانهاش طواف میکردند. «و همو گوید: «مدرس مردی دیپلماسی بود دانا و آگاه، مدیر و مدبر و مجتهد، بیباک و چالاک. خطیب و خوش محضر، لطیفه گو و بهانه جو و مطایبه گر... در محاوره و جدل گستاخ بود. بیشتر بد میگفت و کمتر بد میکرد مخالف بود اما دشمن نبود... دشمن را هر قدر هم که قوی بود از خود کمتر میگرفت.»
شیفته خدمت و نه تشنه قدرت
تعبیر «خفیف المؤونه و کثیر المعونه: سبکبار و کم هزینه اما پر خیر» که امیرالمومنین در وصف صحابی گرانقدرش صعصعة بن صوحان فرمود، حقیقتا میتوان شهید مدرس را از مصادیق بارز آن دانست. وی به علت مشاغل فراوان توجه زیادی به خانواده خود نداشت و هنگامیکه پرسیدند چرا به فرزندانتان نمیرسید؟ گفت: «همه بچههای ایران، فرزندان من هستند و من اگر کاری برای آنها کنم برای بچههای خودم هم کردهام.»
آن زمان که در تبعید و زندان قلعه خواف بود، با خوراک اندکی میساخت و پولی را که به عنوان مقرری ماهیانه به او میدادند، ذخیره میکرد و سرانجام آن را صرف ساختن آب انبار و آبادانی منطقه نمود.
روزی آیتالله فیروزآبادی را که همفکر و هم سنگرش بود به منزل دعوت کرد و به وی گفت شما به حقوقی که از مجلس میگیرید نیاز ندارید. این پول را جمع کرده و بوسیله آن بیمارستانی بسازید. فیروز آبادی اطاعت کرد و بیمارستان با کمک بعضی خیرین ساخته شد و طبق پیشنهاد مدرس، نام فیروزآبادی را بر آن نهادند. آثار و خدمات این انسان بزرگ بسیار است. تکمیل ساختمان مدرسه سپهسالار (شهید مطهری فعلی)، ساخت حمامها و بناهای عام المنفعه مانند آب انبار و آسیاب و رسیدگی به طبقه محروم و مستضعف بخشی از خدمات این مرجع بزرگ است. گویند در امور عمرانی گاه خود وی آستینها را بالا میزده و مانند کارگری کار میکرده است.
شخصیتی آرمانی و تأثیر گذار
سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه در وصف مدرس مینویسد: «کان عالماً فاضلاّ جریئاّ شجاعاً مقداماً حتی أنه لشدهًْ شجاعته نسب إلی التهور : مدرس عالم، فاضل، بیباک، شجاع و جسور بود آنچنانکه از شجاعت فراوان متهور محسوب میشد!»
شاید راز مکارم اخلاقی شهید بزرگوار، آیتالله مدرس در این سخن او متجلی باشد که گفت: «اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمیخواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کمنمایید آزاد میشوید.»
یا در مقامی دیگر فرمود: «باید جان انسان از هر گونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب انسانیت و آزادی خود را حفظ نماید.»
امام خمینی(ره) که بارها در سخنان و مکتوبات خود از مدرس تجلیل نموده در وصف او گوید: «این عالم ضعیف الجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید. شهید بزرگ ما مدرس القاب برای او کوتاه و کوچک است و ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست.»
امام راحل در قدرت و نفوذ شخصیت مدرس تعبیرات زیبایی دارد از جمله:
«مدرس یک آقای عمامه ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و شلوار کرباسی، این ایستاد در مقابل رضا شاه و نه گفت.» و در جای دیگر فرمود: «یک روحانی ضعیف، یک مشت استخوان، اولتیماتوم و پیشنهاد دولت روسیه را رد کرد.»
نیز: «رضا خان از مدرس میترسید انگلستان از مدرس میترسید و استعمار از مدرس میترسید.»
اما شاید یکی از عمیقترین عباراتی که بنیانگذار جمهوری اسلامی در شأن مدرس بیان نموده این باشد که: «مدرس زنده است تا تاریخ زنده است.»
دکتر میلسپو مستشار مالیه و رئیسخزانهداری که در سال ۱۳۰۱ ش در استخدام دولت ایران بوده، در کتاب خود «وظیفه آمریکا در ایران» که سال ۱۹۲۵ در نیویورک به چاپ رسید مینویسد: «مشخصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرس است. این ویژگی او زبانزد خاص و عام است که به پول اعتنایی ندارد و در یک منزل ساده که اثاثیه آن حصیر و کتاب و مسندی است زندگی میکند. هر انسانی در ملاقات با او بیاختیار تحت تأثیر سادگی و قریحه حساس او قرار میگیرد. مدرس در کارهای اجتماعی خودش بسیار شجاع است و چه در ظاهر و چه در باطن یک ایرانی ملی به تمام معنا میباشد.» وی در ادامه میافزاید: «به طور قطع میگویم هر گاه مردم مغرب زمین بخواهند با آن کشور مناسبات خود را توسعه دهند، ناگزیرند که با قدرت معنوی روحانیون، سازش و تماس داشته باشند.»
عالمی عامل
شهید مدرس مجتهدی آگاه، مجاهدی نستوه، سیاستمداری زیرک و انسانی وارسته و متعالی بود که هرگز به مطامع دنیا دامن نیالود. او دیانت را عین سیاست و سیاست را عین دیانت میدانست و خطاب به بیگانگان میگفت: «ما خودمان صاحبخانه هستیم، ما را بگذارید که صلاح و فساد خود را خودمان میدانیم.
به خودکفایی و استقلال کشور اعتقادی راسخ داشت هیچگاه از پارچه خارجی برای خود لباس تهیه نکرد و از کرباس ایرانی استفاده مینمود. در مجلس نیز پیشنهاد کرد نمایندگان البسه ایرانی بپوشند و آنان نیز در این طرح با وی موافقت کردند.
سحر خیز بود و اهل تهجد. کرامات زیادی از او نقل شده برخی بیماریها را با دست گذاردن بر موضع درد و خواندن دعا درمان مینمود. در جوانی هم حجره و همراه شیخ حسنعلی اصفهانی عارف بزرگ و معروف به نخودکی بود.
به تدریس عشق میورزید و میگفت کار اصلی من تدریس است و سیاست کار دوم من است و اینچنین بود که لقب مدرس گرفت. با کلام امیرالمومنین علیهالسلام انس عجیبی داشت و جلسات تدریس نهجالبلاغهاش سراسر معرفت و عشق بود. آیتالله حاج میرزا علی شیرازی که شرح حال وی را استاد مطهری در مقدمه کتاب سیری در نهجالبلاغه آورده است میگوید: «من نهجالبلاغه را از مدرس آموختم او مرا وارد یک اقیانوس بیکران کرد که تمامش معنویت، عرفان و حکمت بود.»
عظمت شخصیت مدرس به اندازهای بود که در دوران تبعید در خواف، مأموران شهربانی تحت تأثیر روح بزرگ و کمالات معنوی او قرار میگرفتند و به دور از چشمان مافوق خود کمر ارادت و خدمت به او میبستند. فرماندهان که به این امر واقف بودند به ناچار هر سه ماه یک بار مأموران را تعویض میکردند اما در همین مدت کوتاه نیز سربازان فریفته اخلاق و منش والای شهید مدرس میشدند.
به بزرگان کشوری و شاهزادگان بیاعتنا بود و با مردمان ضعیف به تواضع رفتار میکرد. گزارش مصوبات مجلس را حتی به بقالان و کاسبهای محل بازگو میکرد و میگفت اینها موکلان من هستند و حق دارند که از مسائل مطلع باشند.
شهید مدرس تحت تأثیر هیچ جریانی قرار نمیگرفت و پیوسته دیگران را بهاشتباهاتشان تذکر میداد. سید حسن تقی زاده که سخت تحت تأثیر غرب و فرهنگ آن بود روزی شروع کرد به تعریف و تمجید از انگلیسیها و آنان را قدرتمند و باهوش خواند. مدرس خطاب به او گفت: «اشتباه میکنید آنها مردمان باهوشی نیستند، شما نادان و بیهوشید که چنین تصوری درباره آنان دارید!»
جهادی بیامان تا شهادت
شجاعت مدرس و روحیه مجاهدانه او اقتضا میکرد تا جنبشهایی مانند نهضت جنگل را تأیید کند لذا هنگامی که درباره میرزا کوچک جنگلی و قیام مسلحانهاش از او استفتا نمودند، نه تنها حرکت میرزا را مقدس دانست بلکه مقابله با آن را مساعدت با کفر و معاندت با اسلام تلقی نمود.
مدرس ریشه مشکلات کشور را دولتهای بیگانه مزاحم و سر سپردگان آنان در داخل میدانست و لحظهای از مبارزه با این دو جریان کوتاه نیامد تا آنجا که جان خود را در این راه فدا کرد. در دورانی که هنوز رضا شاه به سلطنت نرسیده بود روزی جلو مدرس را سد کرد و با تغیر گفت: تو چه میخواهی چرا در مملکت آشوب به پا میکنی؟ مدرس پاسخ داد: تو یک قزاق هستی برو پی کارت و پا به زمین بکوب ترا چه به دخالت در امور مملکت؟! یا زمانی دیگر کهگریبان مدرس را در چنگال خود سخت فشرد و فریاد زد سید! تو از جان من چه میخواهی؟ مدرس پاسخ داد میخواهم که تو نباشی!
این روحانی مبارز در افشای چهره پلید رضا خان هیچ ملاحظهای را روا نمیداشت. روزی شجاعانه در مجلس خطاب به وکلا اعلام کرد چرا این قدر از رضا خان میترسید او کسی نیست شما او را شیر جنگل پنداشته اید در حالی که شغالی بیش نیست! مبارزات رو در رو و خستگی ناپذیر این پیر مجاهد عرصه را بر رضا خان تنگ کرده بود. شاه خودکامه و مستبد برای نجات از آن وضعیت هولناک، راههای مختلفی را آزمود از ارسال رشوههای کلان تا پیشنهاد پست و مقام و تطمیع و تهدید اما نتیجهای نداشت مدرس کوه استواری بود که هیچ تند بادی او را متزلزل نمیکرد. حتی از دو مرتبه ترور نافرجام جان سالم به در برد. سید برای دستگاه ظلم و استبداد غیر قابل تحمل بود. سرانجام با نقشهای شوم بعد از پنج دوره وکالت مدرس، آراء مأخوذه به نام این روحانی طراز اول را امحا و مجلس را از برکت وجود او محروم نمودند. بعد از بریدن پای مدرس از مجلس شورا و سلب مصونیت سیاسی، وقت انتقام رسیده بود. دژخیمان رژیم رضاخان در عملیاتی وحشیانه، شب هنگام به منزل مدرس حمله کردند و با ضرب و شتم فرزندانش و زیر رگبار مشت و لگد، این فقیه فرزانه را دستگیر نمودند سر و پا برهنه و بدون عبا وی را به خواف در نزدیکی مرز افغانستان تبعید و در قلعهای زندانی نمودند. این عالم بزرگ بین سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۶ شمسی در خواف زندانی و تبعید بود. اما رضا خان حتی تحمل وجود این انسان وارسته را در تبعید نیز نداشت تا سرانجام در ماه رمضان ۱۳۱۶ مدرس را به کاشمر بردند و عصر روز ۲۷ رمضان سه نفر مامور قتل، چای مسمومی را به سید خوراندند و چون بعد از گذشت دقایقی، سم تأثیر نکرد، با دستپاچگی و عجله، عمامه وی را به دور گردنش پیچیدند و او را در حال خواندن نماز مغرب، به شهادت رساندند.
مشهور است که زمانی رضا خان به مدرس پیغام داده بود آن چنان ترا بکشم که در زمره کفار دفنت کنند و مدرس پاسخ داد قبر من هر جا که باشد، امامزاده میشود اما تو در جایی میمیری که نه آب باشد و نه آبادی. و امروز قبر مدرس مزار عاشقان و حق طلبان است و رضا خان، آواره و بیقبر و مزار و ملعون ابد. تا روزی که در پیشگاه قادر مطلق پاسخگوی خون پاک امثال مدرس بر دامان آلودهاش باشد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
صحیفه امام ـ اعیانالشیعه، ج ۵ ـ حکایتهایی از زبان سرخ روحانی شهید سید حسن مدرس نوشته مسعود نوری داستانهای مدرس نوشته غلامرضا گلی زواره