هر جا انگلیس بود، قحطی هم بود
داناهو همچنین میخواهد باور كنیم كه قحطی، فاجعهای است كه دمكراتها به بار آوردهاند:
برخی از مردم كه با دمكراتها همعقیده نیستند كه به جای آن كه گندم انباشته شده توزیع شود، فقرا باید گرسنگی بكشند، به قصد آگاه ساختن حكومت بیلیاقت و ضعیف تهران به تلگرافخانه رفتند تا آنها را از حقیقت اوضاع مطلع سازند.
او مدعی است:
اما دمكراتها هیچ كدام از اینها را انجام نمیدهند؛ این كارها میتواند طرحهای به دقت طراحیشده آنها را برای پولدار شدن به بهای گوشت و خون هموطنانشان، ناكام گذارد... گزارش شده كه حجم قابلتوجهی گندم در خانههای شخصی انبار شده است و ضروری است، اقداماتی جدی علیه این محتکران صورت گیرد... با یک حیله جنگی غلهداران ترغیب شدند بخشی از انبارهای احتکارشده خود را بیرون بریزند. با تلگرامهایی که عمداً و آشکارا میان بغداد و همدان رد و بدل شد، وانمود شد که قرار است مقدار زیادی گندم از بینالنهرین برسد؛ به همین خاطر محتكرین همدان به بازار شتافتند و به سرعت به نرخ رو به کاهش روز کالای خود را فروختند، تا این که بار دیگر قیمت گندم به حدود قیمت عادی رسید؛ و در نتیجه مرغ گندم از دام احتكار
جست.
در همدان اوضاع در ستاد دنسترویل بسیار حساس بود. پس از آن كه در اوایل 1918، جنگلیها دنسترویل را از رشت بیرون راندند، او در همدان مستقر شد. در آنجا او در «میان جماعتی كمابیش دشمن قرار داشت که حدود 70000 نفر میشدند. یک چهارم آنها ترک بودند یا ریشه یا تمایلات ترکی داشتند، بقیه هم فارس بودند و اندکی هم یهودی و ارمنی... روزگاری همدان کانون جاسوسی عثمانیها و دسیسهچینی ایرانیها بود. كوچكخان، انجمن رو به مرگ دمكراتها، بازاریان و غلهكاران را تا حد زیادی به فعالیتهای ضدانگلیسی واداشته بود. جنگلیها همچنان جاده منجیل تا دریای خزر را در دست داشتند. دمكراتهای همدان «میهنپرستان خالصی» بودند كه خوشخیالانه در برخی قهوهخانههای محلی كه در آنها آزادی سیاسی وجود داشت، سخن گفته و انگلیسیها را لعن و نفرین كرده و آنها را مزاحمهای اهریمنی و شیطانصفت میخواندند و از خدا میخواستند که خواستههایشان را برآورده ساخته و از ظلم انگلیسیها رهاییشان بخشد. ضمناً آنها در جلساتی پنهانی گرد هم میآمدند و برای افزایش بهای غله تصمیم میگرفتند كه به معنای درآمد جالب توجه برای آنها بود. ارزاق به انگلیسیها داده نمیشد مگر به نرخی بسیار گزاف؛ اوضاع به نفع سودجویان بود و آنها هم بیرحمتر شدند و بنا بود فقرای همدان از گرسنگی بمیرند و قربانی آزمندی و بیتفاوتی ایرانیان شوند. جزواتی كه لحنی آتشین داشته و امضای تشكیلات اصلی دمكراتها را پای خود داشت در خیابانها توزیع شد و از روی آنها قربانیان قحطی پیش از مرگ خود از همه چیز خبردار شدند كه این انگلیسیها بودهاند كه آنها را تعمداً تا حد مرگ گرسنگی میدادند تا این متجاوزین بیریشه آسانتر تمام خاک ایران را به دست گیرند... كوچكخان حكمی داده است و در آن خبر از وقتكشی عدهای داده است و گفته است دنسترویل باید بدون تأخیر به جهنم كفار واصل شود... من همواره شکیبایی و بخشندگی شگفتانگیز دنسترویل را در آن هنگام که او با تشکیلات دمکراتها روبرو شد، ستوده و میستایم. آنها به چیزی كمتر از محو او و نیرویش از همدان، نخست با كاری كارستان و اگر نشد با گرسنگی، راضی نبودند. آنها دائماً جماعت را به قیام و تمام كردن كار ما تحریك میكردند. اما مردم گرسنه اشتیاق چندانی برای خونریزی نداشتند و با وجود آن كه به خاطر كمبود غذا زنده ماندن برای اهالی همدان بسیار سخت بود، اما آنها عجلهای نداشتند تا روزگار غمبار خود را با سپردن خود به سرنیزههای انگلیسیها كوتاهتر كنند. هونها یا تركها این وضعیت غیرقابل تحمل را با آویختن اجساد دمكراتهای آن منطقه از تیر چراغهای خیابانهای همدان پایان داده بودند؛ اما دنسترویل از انجام هرگونه اقدام اساسی معذور بود.»
كمك برای قحطی به سبك انگلیسی عبارت بود از «كارگران جادهساز»، گروههایی كه انگلیسیها آنها را برای جادهسازی به كار گرفته بودند و به هر كارگر در ازای كار روزانه 4 قران میدادند. در آغاز 3000 نفر به كار گرفته شدند. به این منظور یك بودجه روزانه 400 پوندی از سوی انگلیسیها اختصاص یافته بود. آنها معتقد بودند «این مبلغ به خوبی تنگنای حاكم را برطرف میكند.» اما نویسنده بلافاصله میافزاید:
ما روی شخصیت آزمند، خودخواه و بیمقدار ایرانیها حسابی باز نكردیم... هیچ یك از ایرانیها نمیتوانند دستان خود را از مال مردم برای مدتی طولانی دور نگه دارند.
به خاطر افزایش حجم پول در گردش و کمیابی نان، بهای آن باز هم افزایش یافت. علاوه بر این پرداخت دستمزد به مردان، تضمین نمیکرد كه آن پول به زنان و كودكان میرسد زیرا:
مردان ایرانی همیشه خود را برای خرید نان برای بستگان گرسنه خود به دردسر نمیاندازند و ترجیح میدهند درآمد خود را در یک میگساری شبانه در یک شیرهكشخانه به باد دهند.
«راه حل» آن بود كه دستمزد كارگران بخشی نقد (به هر كارگر روزانه 2 قران) و بخشی به صورت غذا پرداخت شود. نزدیك به 2000 كارگر به این شكل روزانه تغذیه میشدند. با توجه به این نكته كه جمعیت همدان هفتاد هزار نفر بوده است و از این میان 15000 نفر در آستانه قحطی قرار داشتهاند، تغذیه 2000 نفر و به عبارتی كمتر از 4-3٪ درصد جمعیت را به سختی میتوان «برطرفسازی قحطی» دانست.
بسیار روشن است که انگلیسیها از قحطی و اقدامات محدود ضدقحطی خود برای تضعیف دمکراتها در همدان بهره بردهاند. داناهو مینویسد:
این كه انگلیسیهای مزاحم و منفور، شكمهای خالی مردم را به رایگان پر كنند، ابداً مایه خشنودی آنها [دمكراتها] نبود. در چنین شرایطی از آنها انتظار نمیرفت كه دست به قیام بزنند و دست به دست دمكراتها بدهند و علاوه بر این اگر این توزیع رایگان غذا متوقف نمیشد، برای تراست گندم و قیمتهای تورمی غله روزگار بدی از راه میرسید. از این رو آنها مشغول كار شدند و اعلانهایی صادر و پخش كردند كه در آن با اشاره به این كه آش انگلیسیها به شدت مسموم است، به فقرا نسبت به خوردن آن هشدار داده شده بود. این بخشی از به قول آنها «توطئه مخفیانه» برای كشتن همدانیهایی بود كه هنوز به دام قحطی نیفتاده بودند.
داناهو در ادامه میآورد:
این که زارع معمولی ایرانی فردی بیاهمیت و سادهلوح است، یک قاعده است؛ اما این بار دمکراتها خطا کردند و اصرار آنها حتی برای ایرانیان خوشباور نیز بیش از اندازه بود. مردم گرسنه میآمدند و میخوردند. در روز دوم و روزهای بعد، آنها هزار هزار میآمدند. برای جلوگیری از هجوم آنها به مراکز توزیع و بردن هرچه که میشد برد، به موانع و سربازان مسلح نیاز بود؛ و برخلاف امید و انتظار همه دمکراتهای خوب، حتی یک نفر در اثر مسمومیت جان نباخت. این آخرین ضربه کاری به حیثیت نهضت دمکرات بود. آبروی آنها نزد مردم رفت.
داناهو مدعی است دمكراتها از خشم ریش خود را میكندند و گریبان خود را میدریدند و با تأسف و تأثر فریاد میكشیدند: «ای وای، امروز چه خاكی بر سرمان شد!» نویسنده در ادامه به تشریح واكنش افرادی كه ظاهراً دمكرات بودهاند میپردازد:
اما آنها به راه خود ادامه دادند و یازده ساعت تلاش کردند تا عواقب شکستی را که اخلاقاً نصیبشان شده بود، جبران کنند. کوچکخان، «رابینهود» جنگلهای خزر، در دفاع از اظهارات دمکراتها و به امید احتمال بیاعتبار ساختن اقدام انگلیسیها در برطرفسازی قحطی، پنجاه بار قاطر برنج به همدان فرستاد تا به نفع فقرا فروخته شود. اما مأموران کوچک[خان] آن محموله برنج را بدون پرداخت وجهی به زارعانش که در «منطقه امن» او زندگی میکردند، ضبط کرده بودند. از این رو او میتوانست به بازی شادمانه سرقت از پیتر ایران به نفع پل ایران بپردازد.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد:
این ترفند بسیار ضعیف بود. همدان فریب آن را نخورد. انگلیسیها عملاً بر اوضاع مسلط بودند. آنها بر مردم همدان مسلط شده بودند، اما نه با شمشیر و افسار ترکها که پیش از آنها بودند، بلکه با اتخاذ راه جدید؛ معجزه قرصهای نان و ماهی.
تلاش برای مقصر شمردن ایرانیان بیحاصل نبود و برخی روزنامهها همین خط را دنبال کردند. برای مثال، رعد 3 اکتبر 1919 (شماره 147) از دلایل قحطی اخیر مینویسد:
تنها دلیل قحطی فساد و بیتفاوتی ارباب قدرت است. آنها برای کسب منفعت از کمبود در حمل غله، از دربار به شهرها تأخیر کردند؛ آنها چشم خود را بر دلهدزدیهای اربابان و پیشکاران دهات بستند و به حسابشان نیاوردند. آنها برای منفعتطلبی، در قربانی کردن هزاران رعیت بیگناه تأمل نکردند. دیدن اجساد آنها که مرده بودند و داشتند میمردند در خیابانها و در مقابل مساجد، تکانشان نداد. آنها تنها در فکر منفعت خود بودند. نتیجه آن که قیمت گندم از 150 به 200 تومان رسید و قطحی بدتر شد. هرج و مرج حاکم شد و مقامها تنها در فکر سود خود بودند. ادارهای برای خبازیها وجود داشت و شعب آن در شهر دایر بودند اما برای هیچ، و مسئولین آن مشغول تحریک و توطئه
بودند.
قحطی در فارس
همانطور که پیشتر گفته شد، قحطی در فارس جدیتر بود. حاکم فارس، شاهزاده عبدالحسین فرمانفرما، در گفتاری درباره قحطی و اتخاذ تدابیری برای برطرف كردن آن در شیراز، دلیل قحطی را نزاع و جنگ داخلی و نیز عوامل طبیعی چون خشکسالی و آفت میداند. در بخشی از گفتار او چنین آمده است:
برادران من! میخواهم بگویم که این مشقت و مصیبت، این کمبود و قحطی و خشکسالی، محدود به شیراز نیست. بلکه در تمام ایران قحطی است و قیمتها بالاست. این چیزی است که هر کسی که با دیگر نقاط کشور تماس دارد، آن را میداند. اما به دلایل روشن، این قضیه در شیراز و فارس وخیمتر است. هجوم ملخ در چند سال گذشته، نابسامانی، شورش و جنگهای داخلی، همگی به شدت به کشت و تولید غذا لطمه زدهاند. برای مثال، جنگ میان دو تیره مختلف قشقایی یا طوایف خمسه آغاز شده است. یکی گاوهای دیگری را ضبط میکند، در همان حال دیگری اموال دشمن خود را ضبط میکند. در پاسخ، یکی محصول دیگری را خراب میکند و در عوض او هم محصول او را به آتش میکشد. این داستان ادامه داشته است تا آنکه خود را در چنین مخمصهای مییابیم. شاید چند نفری، سه یا چهار نفر و نه بیشتر، آن قدر قدرت داشتهاند که از اموال و محصول خود محافظت کنند. اما به ازای هر چهار نفری که موفق به این کار شدهاند، یکصد نفر دیگر شاهد غارت و تخریب اموال خود بودهاند. در کرمانشاه، عملاً همه بلوکات ویران شدهاند. از دهاتی که پانصد خانه و یک هزار خانوار داشتهاند، اکنون ویرانهای مانده است. حتی در و پنجرهها را برای هیزم یا ساختن مواضع دفاعی بردهاند. در مناطقی که محصول کافی وجود داشت، امروز یک گاو زنده پیدا نمیشود. اوضاع در فارس با خشکسالی، آفت و شورشهای داخلی و ناآرامیهای قومی بدتر شده است.
قحطی در فارس به روشنی نشان میدهد روسها تنها مقصران قحطی در ایران نبودند. در فارس هیچ سرباز روس یا ترک وجود نداشت. این منطقه از مارس-آوریل 1916 در اشغال نظامی انگلیسیها بود. نقش خرید ارزاق از سوی انگلیسیها در این قحطی برای بسیاری از معاصرین پنهان مانده است.
برخی از مردم كه با دمكراتها همعقیده نیستند كه به جای آن كه گندم انباشته شده توزیع شود، فقرا باید گرسنگی بكشند، به قصد آگاه ساختن حكومت بیلیاقت و ضعیف تهران به تلگرافخانه رفتند تا آنها را از حقیقت اوضاع مطلع سازند.
او مدعی است:
اما دمكراتها هیچ كدام از اینها را انجام نمیدهند؛ این كارها میتواند طرحهای به دقت طراحیشده آنها را برای پولدار شدن به بهای گوشت و خون هموطنانشان، ناكام گذارد... گزارش شده كه حجم قابلتوجهی گندم در خانههای شخصی انبار شده است و ضروری است، اقداماتی جدی علیه این محتکران صورت گیرد... با یک حیله جنگی غلهداران ترغیب شدند بخشی از انبارهای احتکارشده خود را بیرون بریزند. با تلگرامهایی که عمداً و آشکارا میان بغداد و همدان رد و بدل شد، وانمود شد که قرار است مقدار زیادی گندم از بینالنهرین برسد؛ به همین خاطر محتكرین همدان به بازار شتافتند و به سرعت به نرخ رو به کاهش روز کالای خود را فروختند، تا این که بار دیگر قیمت گندم به حدود قیمت عادی رسید؛ و در نتیجه مرغ گندم از دام احتكار
جست.
در همدان اوضاع در ستاد دنسترویل بسیار حساس بود. پس از آن كه در اوایل 1918، جنگلیها دنسترویل را از رشت بیرون راندند، او در همدان مستقر شد. در آنجا او در «میان جماعتی كمابیش دشمن قرار داشت که حدود 70000 نفر میشدند. یک چهارم آنها ترک بودند یا ریشه یا تمایلات ترکی داشتند، بقیه هم فارس بودند و اندکی هم یهودی و ارمنی... روزگاری همدان کانون جاسوسی عثمانیها و دسیسهچینی ایرانیها بود. كوچكخان، انجمن رو به مرگ دمكراتها، بازاریان و غلهكاران را تا حد زیادی به فعالیتهای ضدانگلیسی واداشته بود. جنگلیها همچنان جاده منجیل تا دریای خزر را در دست داشتند. دمكراتهای همدان «میهنپرستان خالصی» بودند كه خوشخیالانه در برخی قهوهخانههای محلی كه در آنها آزادی سیاسی وجود داشت، سخن گفته و انگلیسیها را لعن و نفرین كرده و آنها را مزاحمهای اهریمنی و شیطانصفت میخواندند و از خدا میخواستند که خواستههایشان را برآورده ساخته و از ظلم انگلیسیها رهاییشان بخشد. ضمناً آنها در جلساتی پنهانی گرد هم میآمدند و برای افزایش بهای غله تصمیم میگرفتند كه به معنای درآمد جالب توجه برای آنها بود. ارزاق به انگلیسیها داده نمیشد مگر به نرخی بسیار گزاف؛ اوضاع به نفع سودجویان بود و آنها هم بیرحمتر شدند و بنا بود فقرای همدان از گرسنگی بمیرند و قربانی آزمندی و بیتفاوتی ایرانیان شوند. جزواتی كه لحنی آتشین داشته و امضای تشكیلات اصلی دمكراتها را پای خود داشت در خیابانها توزیع شد و از روی آنها قربانیان قحطی پیش از مرگ خود از همه چیز خبردار شدند كه این انگلیسیها بودهاند كه آنها را تعمداً تا حد مرگ گرسنگی میدادند تا این متجاوزین بیریشه آسانتر تمام خاک ایران را به دست گیرند... كوچكخان حكمی داده است و در آن خبر از وقتكشی عدهای داده است و گفته است دنسترویل باید بدون تأخیر به جهنم كفار واصل شود... من همواره شکیبایی و بخشندگی شگفتانگیز دنسترویل را در آن هنگام که او با تشکیلات دمکراتها روبرو شد، ستوده و میستایم. آنها به چیزی كمتر از محو او و نیرویش از همدان، نخست با كاری كارستان و اگر نشد با گرسنگی، راضی نبودند. آنها دائماً جماعت را به قیام و تمام كردن كار ما تحریك میكردند. اما مردم گرسنه اشتیاق چندانی برای خونریزی نداشتند و با وجود آن كه به خاطر كمبود غذا زنده ماندن برای اهالی همدان بسیار سخت بود، اما آنها عجلهای نداشتند تا روزگار غمبار خود را با سپردن خود به سرنیزههای انگلیسیها كوتاهتر كنند. هونها یا تركها این وضعیت غیرقابل تحمل را با آویختن اجساد دمكراتهای آن منطقه از تیر چراغهای خیابانهای همدان پایان داده بودند؛ اما دنسترویل از انجام هرگونه اقدام اساسی معذور بود.»
كمك برای قحطی به سبك انگلیسی عبارت بود از «كارگران جادهساز»، گروههایی كه انگلیسیها آنها را برای جادهسازی به كار گرفته بودند و به هر كارگر در ازای كار روزانه 4 قران میدادند. در آغاز 3000 نفر به كار گرفته شدند. به این منظور یك بودجه روزانه 400 پوندی از سوی انگلیسیها اختصاص یافته بود. آنها معتقد بودند «این مبلغ به خوبی تنگنای حاكم را برطرف میكند.» اما نویسنده بلافاصله میافزاید:
ما روی شخصیت آزمند، خودخواه و بیمقدار ایرانیها حسابی باز نكردیم... هیچ یك از ایرانیها نمیتوانند دستان خود را از مال مردم برای مدتی طولانی دور نگه دارند.
به خاطر افزایش حجم پول در گردش و کمیابی نان، بهای آن باز هم افزایش یافت. علاوه بر این پرداخت دستمزد به مردان، تضمین نمیکرد كه آن پول به زنان و كودكان میرسد زیرا:
مردان ایرانی همیشه خود را برای خرید نان برای بستگان گرسنه خود به دردسر نمیاندازند و ترجیح میدهند درآمد خود را در یک میگساری شبانه در یک شیرهكشخانه به باد دهند.
«راه حل» آن بود كه دستمزد كارگران بخشی نقد (به هر كارگر روزانه 2 قران) و بخشی به صورت غذا پرداخت شود. نزدیك به 2000 كارگر به این شكل روزانه تغذیه میشدند. با توجه به این نكته كه جمعیت همدان هفتاد هزار نفر بوده است و از این میان 15000 نفر در آستانه قحطی قرار داشتهاند، تغذیه 2000 نفر و به عبارتی كمتر از 4-3٪ درصد جمعیت را به سختی میتوان «برطرفسازی قحطی» دانست.
بسیار روشن است که انگلیسیها از قحطی و اقدامات محدود ضدقحطی خود برای تضعیف دمکراتها در همدان بهره بردهاند. داناهو مینویسد:
این كه انگلیسیهای مزاحم و منفور، شكمهای خالی مردم را به رایگان پر كنند، ابداً مایه خشنودی آنها [دمكراتها] نبود. در چنین شرایطی از آنها انتظار نمیرفت كه دست به قیام بزنند و دست به دست دمكراتها بدهند و علاوه بر این اگر این توزیع رایگان غذا متوقف نمیشد، برای تراست گندم و قیمتهای تورمی غله روزگار بدی از راه میرسید. از این رو آنها مشغول كار شدند و اعلانهایی صادر و پخش كردند كه در آن با اشاره به این كه آش انگلیسیها به شدت مسموم است، به فقرا نسبت به خوردن آن هشدار داده شده بود. این بخشی از به قول آنها «توطئه مخفیانه» برای كشتن همدانیهایی بود كه هنوز به دام قحطی نیفتاده بودند.
داناهو در ادامه میآورد:
این که زارع معمولی ایرانی فردی بیاهمیت و سادهلوح است، یک قاعده است؛ اما این بار دمکراتها خطا کردند و اصرار آنها حتی برای ایرانیان خوشباور نیز بیش از اندازه بود. مردم گرسنه میآمدند و میخوردند. در روز دوم و روزهای بعد، آنها هزار هزار میآمدند. برای جلوگیری از هجوم آنها به مراکز توزیع و بردن هرچه که میشد برد، به موانع و سربازان مسلح نیاز بود؛ و برخلاف امید و انتظار همه دمکراتهای خوب، حتی یک نفر در اثر مسمومیت جان نباخت. این آخرین ضربه کاری به حیثیت نهضت دمکرات بود. آبروی آنها نزد مردم رفت.
داناهو مدعی است دمكراتها از خشم ریش خود را میكندند و گریبان خود را میدریدند و با تأسف و تأثر فریاد میكشیدند: «ای وای، امروز چه خاكی بر سرمان شد!» نویسنده در ادامه به تشریح واكنش افرادی كه ظاهراً دمكرات بودهاند میپردازد:
اما آنها به راه خود ادامه دادند و یازده ساعت تلاش کردند تا عواقب شکستی را که اخلاقاً نصیبشان شده بود، جبران کنند. کوچکخان، «رابینهود» جنگلهای خزر، در دفاع از اظهارات دمکراتها و به امید احتمال بیاعتبار ساختن اقدام انگلیسیها در برطرفسازی قحطی، پنجاه بار قاطر برنج به همدان فرستاد تا به نفع فقرا فروخته شود. اما مأموران کوچک[خان] آن محموله برنج را بدون پرداخت وجهی به زارعانش که در «منطقه امن» او زندگی میکردند، ضبط کرده بودند. از این رو او میتوانست به بازی شادمانه سرقت از پیتر ایران به نفع پل ایران بپردازد.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد:
این ترفند بسیار ضعیف بود. همدان فریب آن را نخورد. انگلیسیها عملاً بر اوضاع مسلط بودند. آنها بر مردم همدان مسلط شده بودند، اما نه با شمشیر و افسار ترکها که پیش از آنها بودند، بلکه با اتخاذ راه جدید؛ معجزه قرصهای نان و ماهی.
تلاش برای مقصر شمردن ایرانیان بیحاصل نبود و برخی روزنامهها همین خط را دنبال کردند. برای مثال، رعد 3 اکتبر 1919 (شماره 147) از دلایل قحطی اخیر مینویسد:
تنها دلیل قحطی فساد و بیتفاوتی ارباب قدرت است. آنها برای کسب منفعت از کمبود در حمل غله، از دربار به شهرها تأخیر کردند؛ آنها چشم خود را بر دلهدزدیهای اربابان و پیشکاران دهات بستند و به حسابشان نیاوردند. آنها برای منفعتطلبی، در قربانی کردن هزاران رعیت بیگناه تأمل نکردند. دیدن اجساد آنها که مرده بودند و داشتند میمردند در خیابانها و در مقابل مساجد، تکانشان نداد. آنها تنها در فکر منفعت خود بودند. نتیجه آن که قیمت گندم از 150 به 200 تومان رسید و قطحی بدتر شد. هرج و مرج حاکم شد و مقامها تنها در فکر سود خود بودند. ادارهای برای خبازیها وجود داشت و شعب آن در شهر دایر بودند اما برای هیچ، و مسئولین آن مشغول تحریک و توطئه
بودند.
قحطی در فارس
همانطور که پیشتر گفته شد، قحطی در فارس جدیتر بود. حاکم فارس، شاهزاده عبدالحسین فرمانفرما، در گفتاری درباره قحطی و اتخاذ تدابیری برای برطرف كردن آن در شیراز، دلیل قحطی را نزاع و جنگ داخلی و نیز عوامل طبیعی چون خشکسالی و آفت میداند. در بخشی از گفتار او چنین آمده است:
برادران من! میخواهم بگویم که این مشقت و مصیبت، این کمبود و قحطی و خشکسالی، محدود به شیراز نیست. بلکه در تمام ایران قحطی است و قیمتها بالاست. این چیزی است که هر کسی که با دیگر نقاط کشور تماس دارد، آن را میداند. اما به دلایل روشن، این قضیه در شیراز و فارس وخیمتر است. هجوم ملخ در چند سال گذشته، نابسامانی، شورش و جنگهای داخلی، همگی به شدت به کشت و تولید غذا لطمه زدهاند. برای مثال، جنگ میان دو تیره مختلف قشقایی یا طوایف خمسه آغاز شده است. یکی گاوهای دیگری را ضبط میکند، در همان حال دیگری اموال دشمن خود را ضبط میکند. در پاسخ، یکی محصول دیگری را خراب میکند و در عوض او هم محصول او را به آتش میکشد. این داستان ادامه داشته است تا آنکه خود را در چنین مخمصهای مییابیم. شاید چند نفری، سه یا چهار نفر و نه بیشتر، آن قدر قدرت داشتهاند که از اموال و محصول خود محافظت کنند. اما به ازای هر چهار نفری که موفق به این کار شدهاند، یکصد نفر دیگر شاهد غارت و تخریب اموال خود بودهاند. در کرمانشاه، عملاً همه بلوکات ویران شدهاند. از دهاتی که پانصد خانه و یک هزار خانوار داشتهاند، اکنون ویرانهای مانده است. حتی در و پنجرهها را برای هیزم یا ساختن مواضع دفاعی بردهاند. در مناطقی که محصول کافی وجود داشت، امروز یک گاو زنده پیدا نمیشود. اوضاع در فارس با خشکسالی، آفت و شورشهای داخلی و ناآرامیهای قومی بدتر شده است.
قحطی در فارس به روشنی نشان میدهد روسها تنها مقصران قحطی در ایران نبودند. در فارس هیچ سرباز روس یا ترک وجود نداشت. این منطقه از مارس-آوریل 1916 در اشغال نظامی انگلیسیها بود. نقش خرید ارزاق از سوی انگلیسیها در این قحطی برای بسیاری از معاصرین پنهان مانده است.