شاعر و پرنده (شعر)
الیزابت بارت براونینگ
ترجمه : توفیق وحیدی آذر
جمعی به شاعر گفتند: از میان ما برو!
ما به زمینیان می اندیشیم ، تو سرایندهی آسمانی!
بلبل قهوه ای بر سر دروازه ؛
آوای دلنشین تر از شعر تو برای ما دارد !
شاعر گریان رفت و نوای بلبل خاموش شد!
حال ! برای چه! ؟ تو ای بلبل این چنین نمودی؟
- : من نوای زمینی را نمی توانم بخوانم ، شاعر طالب آوای آسمانیاست!
که اوج آن آوا با فرودست ترینش هم نواست.
شاعر گریان رفت و در دور دستها برایش عزا گرفتند!
پرنده در مزار شاعر با هزاران شیون افتاد!
آن زمان که برای آخرین بار به این محل آمدم،
آواز و نوا را از آنجا رخت بربسته دیدم،
تنها ترانه شاعر بود و از بلبل هیچ نبود!
ترجمه : توفیق وحیدی آذر
جمعی به شاعر گفتند: از میان ما برو!
ما به زمینیان می اندیشیم ، تو سرایندهی آسمانی!
بلبل قهوه ای بر سر دروازه ؛
آوای دلنشین تر از شعر تو برای ما دارد !
شاعر گریان رفت و نوای بلبل خاموش شد!
حال ! برای چه! ؟ تو ای بلبل این چنین نمودی؟
- : من نوای زمینی را نمی توانم بخوانم ، شاعر طالب آوای آسمانیاست!
که اوج آن آوا با فرودست ترینش هم نواست.
شاعر گریان رفت و در دور دستها برایش عزا گرفتند!
پرنده در مزار شاعر با هزاران شیون افتاد!
آن زمان که برای آخرین بار به این محل آمدم،
آواز و نوا را از آنجا رخت بربسته دیدم،
تنها ترانه شاعر بود و از بلبل هیچ نبود!