نگاهی به سریال «حوالی پاییز»
پرداخت ناقص به یک سوژه درخشان
انوشه میرمرعشی
اما در کنار بخش بسیار مثبت پرداخت به این موضوع، خود سریال و حوادث داستانی آن دچار مشکلاتی است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت...
سریال «حوالی پاییز» به نویسندگی و کارگردانی حسین نمازی و براساس طرحی از معصومه بیات نوشته و ساخته شده است.
این سریال برپایه ماجرای عاشقانهای میان دختری از کشور عربستان و پسری ایرانی بنا نهاده شده است. اما ضعف منطق و پایههای داستانی ماجرا اینقدر پررنگ است که تاثیرگذاری و جذب مخاطب را با چالشی جدّی مواجه کرده است.
دختر عربستانی قصه به دلیل عدم شخصیت پردازی صحیح، فردی است که بیننده مظلومیت خاصی را در وجودش به عنوان یک شهروند ضربه خورده از ظلم و ستم خاندان آلسعود احساس نمیکند. حتی نویسنده زحمت نکشیده در حد بیان داستانهایی از فعالیتهای رسانهای و منتقدانه «ساره» نسبت به حکومت سعودی، به رنجها و مصیبتهای منتقدان و مخالفان آلسعود در این کشور بپردازد. و این درحالی است که انبوهی از کسانی که پیگیر اخبار هستند و یا اینکه در دو دهه گذشته به سفر حج رفتهاند متوجه مظلومیت مردم عربستان سعودی به ویژه شیعیان این کشور در مقابل نظام حکومتی آلسعود شدهاند.
نویسنده در این سریال با دغدغهای قابل تحسین سراغ سوژه مهمی رفته که علیرغم نیاز به مطالعه درباره احکام حج از ابتدائیترین این احکام بیخبر است! مثلا از احکام مسلّم سفر حج تمتع «مستطیع» بودن کسی است که قصد سفر حج را دارد. خانواده داستان ما اما در حیطه کار خود دچار مشکلات مالی عدیدهای است به طوریکه مجبور شده کارگاه خیاطی خود را تعطیل و به محیط خانه خود انتقال دهد. کلی بدهی و چک دارد و...
چطور امکان دارد در چنین خانوادهای دو نفر که اتفاقا یکی از آنها برای سود راحت به دست آوردن 8 میلیون تومان بدهی بالا آورده، مستطیع باشند؟
داستانکهای ضعیف و سطحی
از طرف دیگر مشخص نیست داستانهای حاشیهای و بیهودهای که بود و نبودش هیچ فایده و ضرری برای پیرنگ اصلی داستان ندارد به چه دلیل در دل سریال گنجانده شدهاند؟ [البته به جز کش دادن زمان سریال و آب بستن به فیلمنامه!]
به واقع اگر ماجرای آبکی آن هم با پرداخت بسیار سطحی، افتادن عکس دختر خانواده به دست پسری باج بگیر در سریال نبود به کجای داستان لطمه میخورد؟
حتی ماجرای درگیری شیوا در دفتر روزنامه با خانمی که به خاطر چاپ عکسش علیه او شکایت کرده آنقدر بیمنطق است که بیننده با خود فکر میکند چرا باید چنین مسئلهای در داستان مطرح شود؟ حالا اگر به جای پرداختن به چنین داستانک تکراری و سطح پایینی، کارگردان با استفاده از شخصیت شیوا و همکاران رسانهای او، داستانهایی از تلاش خبرنگاران را برای آگاهی جامعه در مسائل اجتماعی و سیاسی و موفقیت آنها نشان میداد چه میشد؟
و یا اینکه چرا در این سریال همه شخصیتها در حال پنهان کردن واقعیتها و حقایق از یکدیگر هستند؟ درحالی که بیان واقعیتها میتوانست موجب عمیقتر شدن داستان و تولید داستانکهای خوب و قابل قبول در دل داستان اصلی شود.
سخنی با مدیران رسانه ملی
مدتی است که مجموعههای داستانیای از شبکههای مختلف سیما پخش میشود که از ضعف شدید عنصر منطق در بیان قصه خود رنج میبرند. این ضعف منطقی و ساختاری در سریالهایی مانند «پدر»، «دلدادگان»، «حوالی پاییز» و... به عیان دیده میشود. ضعفهایی که با چند بار بازنویسی میتوانست برطرف شود. اما معلوم نیست چرا برای مدیران سیما همین که یک سریال ساعتی از آنتن را پر کند، از نظرشان کافی است و به تکلیف شان عمل کرده اند!
آیا این توقع بیجایی است که مردم از مدیران سیما و ناظران پخش انتظار داشته باشند جلوی ساخت سریالهایی که حوادث داستان به دور از اصول منطقی نوشته شده و کارگردان با بیدقتی و شلختگی حاضر به رعایت نکات منطقی داستان نیست، و... را بگیرند. یعنی برای مدیران بخش فیلم و سریال رسانه ملی اینقدر کار سختی است که استانداردهایی را در ساخت سریال برای فیلمنامهنویسان و کارگردانان مرتبط با خود تعریف کنند؟
واقعا نمیشود که تمام متن فیلمنامه قبل از شروع فیلمبرداری از طرف مسئولین سیما مورد بررسی قرار گیرد و اصلاحات لازم قبل از شروع فیلمبرداری در اساس داستان صورت گیرد تا به شعور مخاطب توهین نشود؟
حتما میشود؛ اما چرا در بخش مدیریت رسانه ملی این کارها انجام نمیشود، سؤالی است که فقط خود مسئولین سیما باید دربارهاش پاسخگو باشند...