یک اربعین عاشقی (۱۵)
تقرب به بارگاه خون خدا
کربلا بهشت روی زمین من و ساحل وادی ایمن همه آزادیخواهان عالم است. در کنگرهای که عظمتاش میلیونها دل را به تسخیر کشیده و وسعت آن به وسعت دل همه محبان و آزادمردان عالم بشریت است، زیارت مرقد مطهر و منور حضرت حسین بنعلی(ع) و فرزندان آلپیامبر(ص) آرامبخش دل عاشقان است.
محمد خامهیار
زیارت این حرم، تقرب به بارگاه خون خداست. در میان انسانهای بیقرار و در این کنگره عظیم شیعی، تنها آرزویم حضور در حرم مولای آزادگان است و در سرمستی و بیتابی آن، بیاختیار نفس میزنم. به من گفتهاند: زیارت آداب و رسومی دارد و غسل و جامه نو به تن کردن نشانی از آن دارد اما زیارت این حرم و بارگاه چنین آداب و رسومی نمیشناسد. با همین سر و روی غبارآلود که نشان خستگی راه دارد، میخواهم خود را به حرم نزدیک کنم اما امواج توفانی مشتاقان و محشر دوستان حضرت حسین بنعلی(ع) مرا در شعاعی دورتر از آنچه فکر میکنم متوقف میکند و حسرت زیارت ضریح شش گوشه را بر دل میگذارد.
به من گفتهاند: دعا در زیر قبه و بارگاه حرم به اجابت میرسد و مگر میشود پا به حرم بگذارم؟
مشکلی نیست همین جا که هستم، نگاهم را از همین دور دستها به گنبد و بارگاه مولا میدوزم و به خود میگویم این حسین است که جانها را صیقل میدهد و شاید مورد لطف و عنایتش قرار بگیرم.
اینجا کسی هست که مرا ببیند، همو که مرا با خوبان عالم همراه کرده است. همین جا دستها به سوی آسمانند و گاه هم به نشانه ادب و عرض ارادت روی سینه قرار میگیرد.
به راستی اینجا، آسمان دلها، عجب بارانی شدهاند و امید دارند دعایشان به هدف اجابت نزدیک شود و پاداش زیارتها که رحمت الهی است، ذخیره روز قیامت آنان باشد.
زیارت حضرت حسین بنعلی(ع) محبوبترین عمل است و خدای بزرگ، ثارالله را بسیار خاطر خواه است و بیشک زائرش را مهمان خود میداند. آنان را مورد لطف و رحمت خود قرار میدهد و به وجود آنان مباحات میکند.
کربلا قبله دلهاست خدا میداند...
***
صحنههای عاشقی و دلدادگی در اربعین و کربلا کم نیست. به هر جا که نگاهم میافتد معنای عشق به گونهای دیگر تفسیر میشود. عشق حضور زائرین با هر ملیت و زبان که تنها از لابهلای نوحههایشان واژه زیبای حسین(ع) را متوجه میشوم گویای این حقیقت است. همه جای کربلا و بینالحرمین کانون حضور دستههای بزرگ عزاداری است که از بابالقبله وارد حرم میشوند و ساعتی بعد خود را به حرم حضرت عباس میرسانند.
هر چه در کربلا میمانم دل کندن از این شهر و گنبد و بارگاه دو حرم کبریاییاش برایم سختتر میشود. شاید این آخرین سفر و زیارت من و این آخرین نگاهم به این حرم باشد. با خود که خلوت می کنم، می گویم: بیعشق حسین(ع) من هیچ و پوچم. در این فکرم اگر او مرا از درگاه کبریایی خود براند کجا بروم و چه کار کنم؟...
برایم سخت است اگر دستهای نیازم خالی بماند و حاجت روا نشوم و مولا نگاهی به من نداشته باشد و با دستان خالی از این شهر خارج شوم.
خداحافظی با مردم این شهر که چند روزی در خانه و کاشانه آنان بیتوته کردهام و بر سر سفره احسان آنان نشستهام و این همه مهر و محبت را به زائران روا داشتهاند، برایم سخت و جانفرساست.
شاید روزگارم به سر آید و دیگر زائر این حرم و خیمهگاه و یاران وفادار حسین(ع) نباشم و خود را در بینالحرمین نبینم.
کربلا برایم حرم امن دلدادگی است، خدا میداند.