هر شب یتیم توست دل جمکرانیام (چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
جانم به لب رسیده بیا یار جانیام
از بادها نشانیتان را گرفتهام
عمری است عاجزانه پی آن نشانیام
طی شد جوانی من و رویت نشد رخت
«شرمنده جوانی از این زندگانیم»
با من بگو که خیمه کجا میکنی بپا
آخر چرا به خاک سیه مینشانیام
در این دهه اگرچه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانیام
در روضه احتمال حضورت قویتر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانیام
هم پیر قد خمیدگی زینب توام
هم داغدار آن دو لب خیزرانیام
این روزها که حال مرا درک میکنی
بگذار دست بر دل آتشفشانیام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانیام
عباس احمدی
در هوای تو
ایجاز شاعرانه چشم تو تا کنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز میکنیم
هر روز میشویم چو خورشید، سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
باید امید هر چه فرج را به گور برد
بیهوده میبری دل ما را ستون ستون...
این شعر همردیف غزلهای چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
مرتضی آخرتی
داوود من! دوباره بخوان
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
یعنی منم که زندهام از اشکهایتان
داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی
ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان
از این همه سحر که گذشته است میشود
یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
این اشتراک چشم من و چشم خیستان
منگریهام به کشته کرببلایتان
آقا اجازه میدهید هر وقت آمدید
نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه میرسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان
علیاکبر لطیفیان
هرچه خواستی!
ما را بزن دوباره صدا هرچه خواستی
مثل غلام، مثل گدا، هرچه خواستی
پُر کن دوباره کیل مرا «ایهاالعزیز»
یابن الحسن برای خدا هرچه خواستی
آقا بریز «حین تُصَلی و تَقنُتَ»ت
در دست خالی فقرا هرچه خواستی
دل را تکاندهایم از اغیار، پس بیا
دیگر فراهم است بیا هرچه خواستی
من مهزیار تو شدهام محض یاریات
جان میدهم برای تو با هرچه خواستی
وقتی «بنفسی أنت» مرا میکنی قبول
یا هرچه خواستم شده یا هر چه خواستی
چون مستجاب میشود آقا فرج بخواه
دور ضریح کرب و بلا هرچه خواستی
یادی بکن ز هر که نرفته به کربلا
در مرقد امام رضا هرچه خواستی
رضا دینپرور
بیقراری جمعهها
بیقراریم چون پریشانیم
چون پریشان درد هجرانیم
باز هم جمعه آمد و بیتو
ندبههای فراق میخوانیم
شاید اینجایی و نمیبینیم
یا كه هستی؛ كجا؟! نمیدانیم
بیقراری جمعههای تو را
چند قرن است ابر بارانیم...
...صبح، امیدوار آمدنت
عصر، از خیل ناامیدانیم
گرچه این اشكها برای تو نیست
ما پریشان لقمه نانیم
كاش روزی به خویش میدیدیم
چون تو صبح و مساءگریانیم
صبحگریان راس بیپیكر
عصرگریان جسم عریانیم
صبحگریان طفل بیشیریم
عصرگریان شاه عطشانیم
محمدعلی بیابانی
دل جمکرانی
هر شب یتیم توست دل جمکرانیامجانم به لب رسیده بیا یار جانیام
از بادها نشانیتان را گرفتهام
عمری است عاجزانه پی آن نشانیام
طی شد جوانی من و رویت نشد رخت
«شرمنده جوانی از این زندگانیم»
با من بگو که خیمه کجا میکنی بپا
آخر چرا به خاک سیه مینشانیام
در این دهه اگرچه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانیام
در روضه احتمال حضورت قویتر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانیام
هم پیر قد خمیدگی زینب توام
هم داغدار آن دو لب خیزرانیام
این روزها که حال مرا درک میکنی
بگذار دست بر دل آتشفشانیام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانیام
عباس احمدی
در هوای تو
ایجاز شاعرانه چشم تو تا کنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز میکنیم
هر روز میشویم چو خورشید، سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
باید امید هر چه فرج را به گور برد
بیهوده میبری دل ما را ستون ستون...
این شعر همردیف غزلهای چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
مرتضی آخرتی
داوود من! دوباره بخوان
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
یعنی منم که زندهام از اشکهایتان
داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی
ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان
از این همه سحر که گذشته است میشود
یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
این اشتراک چشم من و چشم خیستان
منگریهام به کشته کرببلایتان
آقا اجازه میدهید هر وقت آمدید
نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه میرسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان
علیاکبر لطیفیان
هرچه خواستی!
ما را بزن دوباره صدا هرچه خواستی
مثل غلام، مثل گدا، هرچه خواستی
پُر کن دوباره کیل مرا «ایهاالعزیز»
یابن الحسن برای خدا هرچه خواستی
آقا بریز «حین تُصَلی و تَقنُتَ»ت
در دست خالی فقرا هرچه خواستی
دل را تکاندهایم از اغیار، پس بیا
دیگر فراهم است بیا هرچه خواستی
من مهزیار تو شدهام محض یاریات
جان میدهم برای تو با هرچه خواستی
وقتی «بنفسی أنت» مرا میکنی قبول
یا هرچه خواستم شده یا هر چه خواستی
چون مستجاب میشود آقا فرج بخواه
دور ضریح کرب و بلا هرچه خواستی
یادی بکن ز هر که نرفته به کربلا
در مرقد امام رضا هرچه خواستی
رضا دینپرور
بیقراری جمعهها
بیقراریم چون پریشانیم
چون پریشان درد هجرانیم
باز هم جمعه آمد و بیتو
ندبههای فراق میخوانیم
شاید اینجایی و نمیبینیم
یا كه هستی؛ كجا؟! نمیدانیم
بیقراری جمعههای تو را
چند قرن است ابر بارانیم...
...صبح، امیدوار آمدنت
عصر، از خیل ناامیدانیم
گرچه این اشكها برای تو نیست
ما پریشان لقمه نانیم
كاش روزی به خویش میدیدیم
چون تو صبح و مساءگریانیم
صبحگریان راس بیپیكر
عصرگریان جسم عریانیم
صبحگریان طفل بیشیریم
عصرگریان شاه عطشانیم
محمدعلی بیابانی