همگرایی با کشورها و سازمانهای مستقل به جای اعتماد واهی به غرب
مجتبی باجلان
وقایع و اتفاقات زیادی در فضای سیاسی و رسانهای جریان اصلاحات برای قرابت و نزدیکی دیپلماتیک بین دو کشور رخ داد. از «دیپلماسی اتفاقی» گرفته که روزنامههای اصلاحطلب در آن سعی میکردند رئیسجمهور ایران و آمریکا را در صحن سازمان ملل به طور برنامهریزی شده با هم روبرو کنند تا قلمفرساییهای بسیار ژورنالیستی که ارتباط با آمریکا را در آن برهه زمانی تنها راه آینده ایران تلقی میکردند.
همه این موارد نه تنها در دوران ترامپ بلکه در دوران باراک اوباما با اعمال تحریمهای جدید علیه ایران و دبه کردنهای مداوم غرب در تعهداتش نسبت به برجام شکست خورد و امروز دیگر در کمتر کسی این تردید وجود دارد که دو جناح حزبی آمریکا، در استراتژی کلی در قبال ایران اتفاق نظر دارند و گاهی در روشهای تحقق با یکدیگر رقابت میکنند. به واقع رفتارهای آمریکا علیه ایران از ابتدا تاکنون بر پایه سه سیاست براندازی، تغییر رفتار و بازدارندگی اجرا شده و اقداماتی همچون تحریم، جنگ نیابتی و ایجاد اغتشاش و آشوب داخلی در همین راستا قابل ارزیابی است. اخیراً نیز اتهامهایی همچون نفوذ منطقهای ، مسایل دفاعی و حمایت از گروههای مقاومت در منطقه چاشنی سه سیاست بالا قرار گرفته است. آنچه برای آمریکا مطلوب است این است که نبرد بر سر مسئله هستهای، در جهت وارد آوردن فشار بر ایران درباره تعدادی از مسائل منطقهای به ویژه مسئله گسترش نفوذ نظامی و سیاسی این کشور در عراق، سوریه، لبنان و یمن به کار گرفته شود.با خروج آمریکا از برجام، تحولات جاری نشان از برنامهریزی گستردهای برای فشار و ایجاد سناریوهای جایگزین برجام علیه ایران حکایت دارد.
آمریکا و اسرائیل معتقدند که همزمان با جنگ غیرمستقیم میتوان تلاشها برای برهم زدن اوضاع داخلی در ایران را شدت بخشید. از دید آمریکا خروج از برجام و اعلام تحریمهای بانکی و نفتی منجر به امتیاز گیری از ایران، آشوب داخلی و در نهایت تغییر نظام خواهد شد.
آنچه برای آمریکا اهمیت به سزایی دارد تغییر نظام در ایران از طریق فشارهای منطقهای و اقتصادی است. اخیراً نشریه آمریکایی «واشنگتن فری بیکن» از توزیع یک گزارش سه صفحهای بین اعضای شورای امنیت ملی کاخ سفید بعد از خروج ترامپ از برجام خبر داد که محتوای آن، استراتژی تغییر نظام در ایران است. استراتژی مدنظر این طرح آن است که دولت ترامپ از طریق تمرکز بر ایجاد شکاف عمیق بین مردم ایران با حاکمیت، فعالانه در زمینه کمک به براندازی نظام فعالیت کند. در این طرح که توسط اندیشکده آمریکایی «گروه مطالعات امنیتی» که پیوندهای نزدیکی با مقامهای ارشد شورای امنیت ملی کاخ سفید دارد، به طور صریح بر «تغییر نظام» در ایران تاکید میکند.
از دیگر محورهای طرح تغییرنظام در ایران، کاستن از تاکیدهای پیشین درباره دخالتهای نظامی آمریکا در منطقه است و به جای آن به منظور «عصبانی کردن» مردم ایران از حاکمیت، بر صرف هزینهها و سرمایهگذاریهای جمهوری اسلامی در مسائل منطقه تاکید شود. موضوع قومیتها و اقلیتهای مذهبی در ایران به منظور ایجاد کارزار موثری جهت تکه تکه کردن و شکستن حاکمیت و دولت ایران از دیگر محورهای این طرح است.»
اندیشکده آمریکایی امریکن تینکر نیز دو راهحل را به دولت ترامپ برای تغییر رژیم در ایران پیشنهاد میدهد که یکی از آنها از طریق مذاکره مجدد با ایران است. این اندیشکده مینویسد: «ترامپ برای متوقف کردن ایران چند راه بیشتر ندارد و یکی از مهمترین آنها این است که با فشار به ایران، دوباره ایران را برای مذاکره در مورد توافق برجام به پای میز مذاکره بکشاند. آمریکا با ایجاد بحث دوباره در مورد توافق برجام میتواند فشار را به خریداران نفتی ایران افزایش دهد.»
اساسا این رفتار دولت ترامپ، برای ما کافی است تا بدانیم اعتماد و مذاکره با آمریکا به چه نتیجهای منتهی میشود و بپذیریم که از یک سوراخ نباید دوبار گزیده شد!! همان کسانی که تا دیروز حل مشکلات را در گروی مذاکره با آمریکا میدانستند، امروز نجات توافق برجام را در امتیازدهی و تعامل فعال با اروپا معرفی میکنند که سراب جدیدی را پیش پای مردم ایران قرار میدهند. از این دیدگاه چون حلال مشکلات و اتوپیا در غرب قرار دارد، هیچ گاه به روش و منطق دیگری در درون ایران و دیگر نقاط جهان فکر نمیکنند.بزرگترین هنر و معجزه این تفکر غرب زده این است که برای توافق با غرب و کسب اعتماد آنها، حتما باید به آنها امتیاز دهیم اما پاسخ نمیدهند آیا اروپاییها مستقل از آمریکا، به تعهدات برجامی خود عمل کرده و تأمینکننده منافع ملی ما خواهند بود؟ که پاسخ آن کاملا روشن است. از زمان اجرایی شدن برجام تاکنون، اروپاییها هم مانند آمریکاییها، خواستار تغییر سیاستها و رفتارهای ایران در حوزههای گوناگون بودند. به عبارت دیگر، تن دادن ایران به برجامهای ۲، ۳، ۴ و...، خواست مشترک اروپا و آمریکا طی سال اخیر از جمهوری اسلامی بوده است. اکنون با خروج آمریکا از برجام، سران سه کشور اروپایی ضمن تأکید بر باقی ماندن در برجام، بر همان نگاههای زیادهخواهانه پیشین خود و آمریکا تأکید دارند. در واقع سیاست اعلامی اروپاییها ماندن در برجام و سیاست عملی آنان، تبعیت از آمریکا برای فشار بر ایران خواهد بود.
از طرفی شرط لازم برای تأمین منافع اقتصادی ایران از طریق همکاری اروپا با جمهوری اسلامی ایران در چارچوب برجام، ایستادگی دولتهای اروپایی در مقابل تحریمهای ثانویه آمریکا است. آیا اروپا به خاطر ایران، حاضر به ورود به یک جنگ اقتصادی با آمریکا خواهد بود؟ آیا دولتهای اروپایی حاضرند در برابر جریمه شرکتهای متبوع خود از سوی آمریکا، دست به اقدام متقابلزده و شرکتهای آمریکایی را جریمه کنند؟ به یقین چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد. اروپاییها تحت هیچ شرایطی ایران را بر آمریکا ترجیح نخواهند داد.
بنابراین دولت جمهوری اسلامی ایران باید در راستای تأمین منافع و عزت ملی واقعبین بوده، در دام نقشه مشترک، آمریکاییـ اروپایی نیفتد و به جای اعتماد واهی به غرب سیاست همگرایی و ارتباط با کشورها و سازمانهای مستقلی که هیچگونه وابستگی به غرب ندارند را در دستور کار خود قرار دهد.