حاجعلی کیا و سازمان کوک به روایت اسناد ساواک - ۱۷ - برخلاف قانون، علیرغم اشتغال سپهبد کیا به امور نظامی، فعالیتهای تجاری او تمامی نداشت
تاجر نظامی
حاجعلی کیا درباره چگونگیِ ورود به عرصه تجارت، در خاطرات خود نیز گفته است:
«یکی از رفقای همسایگی من، که پهلوی من [در کلاس دانشگاه جنگ سوئد] نشسته بود به نام کارلن، وقتی گفتند برای چرمشناسی داوطلب بشود، انگشت بلند کرد و اسم نوشت... گفتم پسره فلان فلان شده، تو که این قدر در تاکتیک استراتژی نمرههای خوب میگیری، میخواهی برای چه بروی چرم سازی برای چه یاد بگیری؟... گفت که من تا حالا به خیالم تو باهوشی، حالا میبینم خیلی خری... چند سال دیگر یا هر وقت این جنگ [جهانی دوم] تمام میشود بعد من استراتژی و تاکتیک چه به دردم میخورد؟... من واقعاً مثل یک چکش به مغزم خورد... دیدم حرف صحیحی میزند، به همین جهت وقتی که دیگر درسم تمام شد و راه هم به مملکت بسته شده بود، رفتم مدرسه تجارت. در عین حال هم دنبال گرفتن نمایندگی برای بعد از جنگ شدم. چند تا نمایندگی خوب هم گرفتم و یک شرکت هم تشکیل دادم به نام تهران و همان موقع هم تجار فرش، تجار ایرانی که در آلمان گرفتار ارز شده بودند، ارز نداشتند، التماس میکردند به من، برای من هی فرش میفرستادند پیش پیش با قیمتهای خیلی کم که اگر فروش رفت، پولهاشان را به آنها بدهم... من از فرش شروع کردم. اینها باعث شد که من در همان جا واقعاً متمول بشوم... یک تاجر برلیان و اینها که آمده بود آنجا، فرار کرده بود، یهودی بود و آمد تمام برلیانها، تمام چیزهایش را پیش من قایم کرد که یواش یواش بتواند بفروشد... خلاصه مرا متمول کردند.... با یک نمایندگیهای زیاد.»180
سپهبد کیا با این تجربه تجاری، در سال 1322ش به ایران بازگشت و باوجود اینکه بنا بر نقل خود در فعالیتهای پیدا و پنهانِ نظامی «یک شب یا یک روز راحتی»181 نداشت با شراکت فردی به نام علی کاشانچی، که پدرش حاج میرزا علینقی کاشانچی از تجار معروف تهران و عضو مجلس مؤسسان رضاخان بود، شرکتی را تأسیس نمود، که نام آن را با توجه به شهرت خود و ابتدایِ شهرت کاشانی، «کیاکا» گذاشت و با استفاده از فرصتاشغالِ کشور توسط بیگانگان و نیازمندیهای فراوان و ارتباطاتی که در سوئد داشت، بر ثروت خود افزود:
«چون تنها سوئد بود که جنگ نکرده بود، کارخانههایش میتوانست وسایل به اصطلاح برای صلح بدهد از قبیل کاغذ، پاکت، قفل، لولا، نمیدانم باطری، رادیو، هرچه، هرچه که لازمه صلح است، یخچال و اینها. تمام اینها نمایندگیش با من بود و تمام اجناسی که واقعاً کاشانچی و لاجوردی با هم شریک بودند، لازم داشتند ما برایشان وارد میکردیم و خیلی معروفیتی پیدا کردیم و پولدار شدیم.»182
روابط تجاری او با سوئد به میزانی بود که در سال 1329ش که قرارداد ایران و سوئد در حال تنظیم بود، مفاد آن را تحت تأثیر قرار داد. پیرامون این مسئله، برادرش یحیی کیا برای او نوشت:
«حاجی عزیزم را قربان. چند روز قبل نامه تجار را در موضوع قرارداد ایران سوئد برایت فرستادم... دیشب [فضلالله] نبیل پیش من بود، تنها بودیم؛ خیلی صحبت کردیم. چون از همان روابط فامیلی خیلی به من محبت مینماید. به من گفت که قرارداد مربوطه را تهران برای سفارت اینجا فرستاده. نبیل میخواهد گذشته از اینکه در تأیید عرض حال تجار، شرحی به وزارت خارجه بنویسد، خودش هم شرحی ضمن گزارشات، شرحی به اعلیحضرت نوشته این قرارداد را تنقید نماید که به ضرر مملکت است. نمیدانم شاید در نتیجه تعقیب تو بوده که در موضوع من مجدداً شرحی هفته قبل از پرسنلی وزارت خارجه و سفارت اینجا نوشته بودند و تأکید کرده بودند که هر چه زودتر جواب وزارت خارجه را بدهند، که باید به نخستوزیر گزارش شود... محمود وفا دنبال مشتری میگردد که منزل تو را بفروشد. به یکی از ایرانیها گفته بود که با مبل، به مبلغ
هفت هزار کرون حاضر است بفروشد.»183
سپهبد حاجعلی کیا در دوران دولت دکتر محمد مصدق از ارتش اخراج شد و در سال 1333ش دوباره به ارتش بازگشت و همچنان به فعالیتهای تجاری خود نیز ادامه داد. این مطلب در نامهای که امضای آن ناخوانا میباشد و در سال 1334ش، از ترکیه برای ایشان ارسال گردیده، کاملاً مشهود است:
«طی نامه جداگانهای که یک ماه پیش نوشتم، ضمن آنکه تقاضا نمودم در مورد قیمت و ترتیب پرداخت اقساط، هر تصمیمی اتخاذ گردد باعث تشکر من خواهد بود.184
در این دوران، فعالیتهای تجاری وی، گسترده شد و شرکتهای چندملیتی دیگری را نیز با اسامی مختلف و با شراکت سهامداران صاحب قدرت و نام راهاندازی کرد و به انواع و اقسام واردات کالا مشغول گردید.
نامهی فریدون کیا در این ایام، که در سوئد مشغول تحصیل بوده و همزمان در فعالیتهای تجاری پدرش شرکت داشته، گویای این مطلب است:
«همانطور فکر میکنم واشرها و کاسه نمدها حالا رسیده باشد. کاتالوگ مربوطه را هنوز نگرفتم... درخصوص کار دیامانت دو مرتبه با آنها مذاکره کردم؛ ولی اینها زیاد با من وارد بحث نمیشوند، برای اینکه میگویند موضوع دیگر فقط مربوط به موافقت علی است که هرچه زودتر کار را راه بیندازیم. چون این نظریه را دارند و من از نامههای اخیر خبری نداشتم، نخواستم آقای فروهر را وارد میدان کنم؛ چون ممکن بود فقط به ضرر ما تمام شود. حالا که دیدم مشکلات قدری بیشتر شد، این کار را خواهم کرد... بهتر است اول وضع مالی آبشار کاملاً روشن شود تا ما بتوانیم کلیه برنامه آتیه را پیش بینی کنیم. نظریه اینها از نظر تجارتی، هم صحیح است و هم قوی است؛ ولی به نظر من باید ما سعی کنیم راهی پیدا کنیم که قدری از این پافشاری بگذرند. در حال فعلی فکر میکنم راه صحیح مذاکرات این باشد (یعنی شما نامهای به عنوان پیشنهاد نهایی از قرار زیر برایشان بفرستید)
1. پمپهای آبی فوراً عوض شود، ولی مطالبات تیمسار کیا یا دیامانت به هیچ وجه تغییری پیدا نکند (یعنی پول پمپها حواله نشود)
2. رسیدگی به حساب و کتاب آبشار به منظور تعیین طلب تیمسار و طلب دیامانت و خلاصه وضع آبشار.
3. تقسیم طلب تیمسار به ده قسمت متساوی، که این مبلغ سالیانه به مدت ده سال به تیمسار به عنوان... پرداخت شود.
4. رفتار طبق پیشنهاد A در PM یعنی خودشان هر جوری دلشان میخواهد آبشار را اداره کنند، فقط به شرط اینکه تا مدت ده سال، یعنی تا مادامی که مطالبات تیمسار پرداخت نشده، نمایندگی را از دیاویلد نگیرند و دیاویلد کمیسیون خود را روی تمام وسایل فروخته شده به آبشار ببرد.
5. پس از ده سال، آبشار هم اسماً و هم رسماً مال آنها میشود؛ چون تمام مطالبات تیمسار منجمله پول سهام ایشان توسط آنها پرداخت گردید.
6. در طول ده سال، تیمسار موظف است در پیدا کردن کارهای بزرگ تلاش کرده و همکاری و راهنمایی کامل با آبشار داشته، در عوض پورسانتاژ مخصوصی روی هر قرارداد برای ایشان منظور خواهد شد.
7. برای تصفیه مطالبات دیامانت، خودشان مجاز خواهند بود هر جوری دلشان بخواهد آن را از درآمد آبشار برای خودشان منظور کنند، دیگر به ما مربوط نخواهد بود.
فکر میکنم این راهحل، رویه قابل پسند طرفین باشد. من البته از این پیشنهاد جیکی به آنها نزدم تا بفهمم نظر شما چیست.»185
«یکی از رفقای همسایگی من، که پهلوی من [در کلاس دانشگاه جنگ سوئد] نشسته بود به نام کارلن، وقتی گفتند برای چرمشناسی داوطلب بشود، انگشت بلند کرد و اسم نوشت... گفتم پسره فلان فلان شده، تو که این قدر در تاکتیک استراتژی نمرههای خوب میگیری، میخواهی برای چه بروی چرم سازی برای چه یاد بگیری؟... گفت که من تا حالا به خیالم تو باهوشی، حالا میبینم خیلی خری... چند سال دیگر یا هر وقت این جنگ [جهانی دوم] تمام میشود بعد من استراتژی و تاکتیک چه به دردم میخورد؟... من واقعاً مثل یک چکش به مغزم خورد... دیدم حرف صحیحی میزند، به همین جهت وقتی که دیگر درسم تمام شد و راه هم به مملکت بسته شده بود، رفتم مدرسه تجارت. در عین حال هم دنبال گرفتن نمایندگی برای بعد از جنگ شدم. چند تا نمایندگی خوب هم گرفتم و یک شرکت هم تشکیل دادم به نام تهران و همان موقع هم تجار فرش، تجار ایرانی که در آلمان گرفتار ارز شده بودند، ارز نداشتند، التماس میکردند به من، برای من هی فرش میفرستادند پیش پیش با قیمتهای خیلی کم که اگر فروش رفت، پولهاشان را به آنها بدهم... من از فرش شروع کردم. اینها باعث شد که من در همان جا واقعاً متمول بشوم... یک تاجر برلیان و اینها که آمده بود آنجا، فرار کرده بود، یهودی بود و آمد تمام برلیانها، تمام چیزهایش را پیش من قایم کرد که یواش یواش بتواند بفروشد... خلاصه مرا متمول کردند.... با یک نمایندگیهای زیاد.»180
سپهبد کیا با این تجربه تجاری، در سال 1322ش به ایران بازگشت و باوجود اینکه بنا بر نقل خود در فعالیتهای پیدا و پنهانِ نظامی «یک شب یا یک روز راحتی»181 نداشت با شراکت فردی به نام علی کاشانچی، که پدرش حاج میرزا علینقی کاشانچی از تجار معروف تهران و عضو مجلس مؤسسان رضاخان بود، شرکتی را تأسیس نمود، که نام آن را با توجه به شهرت خود و ابتدایِ شهرت کاشانی، «کیاکا» گذاشت و با استفاده از فرصتاشغالِ کشور توسط بیگانگان و نیازمندیهای فراوان و ارتباطاتی که در سوئد داشت، بر ثروت خود افزود:
«چون تنها سوئد بود که جنگ نکرده بود، کارخانههایش میتوانست وسایل به اصطلاح برای صلح بدهد از قبیل کاغذ، پاکت، قفل، لولا، نمیدانم باطری، رادیو، هرچه، هرچه که لازمه صلح است، یخچال و اینها. تمام اینها نمایندگیش با من بود و تمام اجناسی که واقعاً کاشانچی و لاجوردی با هم شریک بودند، لازم داشتند ما برایشان وارد میکردیم و خیلی معروفیتی پیدا کردیم و پولدار شدیم.»182
روابط تجاری او با سوئد به میزانی بود که در سال 1329ش که قرارداد ایران و سوئد در حال تنظیم بود، مفاد آن را تحت تأثیر قرار داد. پیرامون این مسئله، برادرش یحیی کیا برای او نوشت:
«حاجی عزیزم را قربان. چند روز قبل نامه تجار را در موضوع قرارداد ایران سوئد برایت فرستادم... دیشب [فضلالله] نبیل پیش من بود، تنها بودیم؛ خیلی صحبت کردیم. چون از همان روابط فامیلی خیلی به من محبت مینماید. به من گفت که قرارداد مربوطه را تهران برای سفارت اینجا فرستاده. نبیل میخواهد گذشته از اینکه در تأیید عرض حال تجار، شرحی به وزارت خارجه بنویسد، خودش هم شرحی ضمن گزارشات، شرحی به اعلیحضرت نوشته این قرارداد را تنقید نماید که به ضرر مملکت است. نمیدانم شاید در نتیجه تعقیب تو بوده که در موضوع من مجدداً شرحی هفته قبل از پرسنلی وزارت خارجه و سفارت اینجا نوشته بودند و تأکید کرده بودند که هر چه زودتر جواب وزارت خارجه را بدهند، که باید به نخستوزیر گزارش شود... محمود وفا دنبال مشتری میگردد که منزل تو را بفروشد. به یکی از ایرانیها گفته بود که با مبل، به مبلغ
هفت هزار کرون حاضر است بفروشد.»183
سپهبد حاجعلی کیا در دوران دولت دکتر محمد مصدق از ارتش اخراج شد و در سال 1333ش دوباره به ارتش بازگشت و همچنان به فعالیتهای تجاری خود نیز ادامه داد. این مطلب در نامهای که امضای آن ناخوانا میباشد و در سال 1334ش، از ترکیه برای ایشان ارسال گردیده، کاملاً مشهود است:
«طی نامه جداگانهای که یک ماه پیش نوشتم، ضمن آنکه تقاضا نمودم در مورد قیمت و ترتیب پرداخت اقساط، هر تصمیمی اتخاذ گردد باعث تشکر من خواهد بود.184
در این دوران، فعالیتهای تجاری وی، گسترده شد و شرکتهای چندملیتی دیگری را نیز با اسامی مختلف و با شراکت سهامداران صاحب قدرت و نام راهاندازی کرد و به انواع و اقسام واردات کالا مشغول گردید.
نامهی فریدون کیا در این ایام، که در سوئد مشغول تحصیل بوده و همزمان در فعالیتهای تجاری پدرش شرکت داشته، گویای این مطلب است:
«همانطور فکر میکنم واشرها و کاسه نمدها حالا رسیده باشد. کاتالوگ مربوطه را هنوز نگرفتم... درخصوص کار دیامانت دو مرتبه با آنها مذاکره کردم؛ ولی اینها زیاد با من وارد بحث نمیشوند، برای اینکه میگویند موضوع دیگر فقط مربوط به موافقت علی است که هرچه زودتر کار را راه بیندازیم. چون این نظریه را دارند و من از نامههای اخیر خبری نداشتم، نخواستم آقای فروهر را وارد میدان کنم؛ چون ممکن بود فقط به ضرر ما تمام شود. حالا که دیدم مشکلات قدری بیشتر شد، این کار را خواهم کرد... بهتر است اول وضع مالی آبشار کاملاً روشن شود تا ما بتوانیم کلیه برنامه آتیه را پیش بینی کنیم. نظریه اینها از نظر تجارتی، هم صحیح است و هم قوی است؛ ولی به نظر من باید ما سعی کنیم راهی پیدا کنیم که قدری از این پافشاری بگذرند. در حال فعلی فکر میکنم راه صحیح مذاکرات این باشد (یعنی شما نامهای به عنوان پیشنهاد نهایی از قرار زیر برایشان بفرستید)
1. پمپهای آبی فوراً عوض شود، ولی مطالبات تیمسار کیا یا دیامانت به هیچ وجه تغییری پیدا نکند (یعنی پول پمپها حواله نشود)
2. رسیدگی به حساب و کتاب آبشار به منظور تعیین طلب تیمسار و طلب دیامانت و خلاصه وضع آبشار.
3. تقسیم طلب تیمسار به ده قسمت متساوی، که این مبلغ سالیانه به مدت ده سال به تیمسار به عنوان... پرداخت شود.
4. رفتار طبق پیشنهاد A در PM یعنی خودشان هر جوری دلشان میخواهد آبشار را اداره کنند، فقط به شرط اینکه تا مدت ده سال، یعنی تا مادامی که مطالبات تیمسار پرداخت نشده، نمایندگی را از دیاویلد نگیرند و دیاویلد کمیسیون خود را روی تمام وسایل فروخته شده به آبشار ببرد.
5. پس از ده سال، آبشار هم اسماً و هم رسماً مال آنها میشود؛ چون تمام مطالبات تیمسار منجمله پول سهام ایشان توسط آنها پرداخت گردید.
6. در طول ده سال، تیمسار موظف است در پیدا کردن کارهای بزرگ تلاش کرده و همکاری و راهنمایی کامل با آبشار داشته، در عوض پورسانتاژ مخصوصی روی هر قرارداد برای ایشان منظور خواهد شد.
7. برای تصفیه مطالبات دیامانت، خودشان مجاز خواهند بود هر جوری دلشان بخواهد آن را از درآمد آبشار برای خودشان منظور کنند، دیگر به ما مربوط نخواهد بود.
فکر میکنم این راهحل، رویه قابل پسند طرفین باشد. من البته از این پیشنهاد جیکی به آنها نزدم تا بفهمم نظر شما چیست.»185