چه روياهايي که ميآيند! (خشت اول)
اينکه بعد از 34 سال مديريت کشور با سلايق گوناگون و در برهههاي مختلف، هنوز که هنوز است به محض تعويض دولت ها، ليست بلندبالايي در رسانه ها توليد و منتشر مي شود که توقعات اهالي صنعت از وزير جديد يا انتظارات فرهنگيان از وزارت آموزش و پرورش دولت آينده و يا توصيه هاي پيشکسوتان به ...را نمايش ميدهد، خود از جمله طنزهاي مديريتي در کشور است و نشانه مستدلي مبني بر مديريت «آزمون و خطا»يي در کشور.به عبارتي اداره کردن ساختمانهاي مختلف (بخوانيد وزارتخانه) بدون کمترين حاشيه اي براي گذراندن عمر مديريت افراد و نه مديريت «استعداد و نيروي انساني» و حرکت بر مدار نقشه مدون و البته رو به جلو. براي همين هم نوشتن اين چند سطر خود به خود يک طنز تلخ است اما چه مي شود کرد که اهالي مطبوعات هنوز مي پندارند که توصيه ها و نقدهايشان جايي در آسمان مديريت کشور دارد و شايد خداي نکرده مديري آن را خواند و زيرش خط هايي کشيد و زبانم لال، نويسنده و صاحب آن رسانه را صدا کرد و دست بر قضا اتفاقي هم افتاد!با اين همه و با توجه به همان اداره کردن سازمان و يا مديريت آزمون و خطايي و يا اتوبوسي، آن قدر عيب و نقص در نظام فرهنگي کشور که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي جزئي از آن است، وجود دارد که بعد از اين همه سال، همچنان ميشود يادداشت نوشت و نکته گفت و نقد کرد!در حوزه فرهنگ که با پرچم «کتاب» شناخته و بررسي مي شود، جفاي برخي رسانه اي ها ست که تمام توقعات خود را در سبد کم ارزش ادعاهاي مربوط «مميزي» قرار ميدهند .
مشکل حوزه فرهنگ و يا معاونت فرهنگي و يا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در حوزه «نشر» بيش از آنکه معطل «مميزي» باشد درگير «نگاه قانونمند» است.
اصل مطلب اين است که در حوزه کتاب؛ بايد مراقب بود مديران ما در سودوکوي خودساخته شان غرق نشوند و آن را نشان افتخار و حاصل کار مديريتي خود فرض نکنند. اينکه 80 هزار عنوان کتاب در سال در کشور منتشر ميشود از همين قبيل خيالات است. مسلم است وقتي تعداد ناشران افزايش يابد، تعداد کتب منتشر شده هم افزايش مي يابد؛ اين که پز دادن ندارد! اتفاقا خطرناک هم هست! در کشوري 76 ميليون نفري، حدود 80 هزار عنوان کتاب منتشر مي شود که ميانگين شمارگان آن با اغماض 3هزار نسخه است!ايراد کجاست؟ هر فردي با کمي هوش و کمي هم اطلاعات به راحتي مي تواند مجوز نشر بگيرد و هرآنچه بخواهد منتشر کند! در بحث آمار مديريتي (بخوانيد سودوکوي فرهنگي) ما بالغ بر 11 هزار ناشر در کشور داريم اما در بحث عملياتي، کمتر از 2500 ناشر فعال داريم که مي توانند خودشان را به نمايشگاه کتاب برسانند و متاسفانه در بحث کيفي، کمتر از 100 ناشر حرفهاي.در چنين فضاي شلخته اي ما نياز به شجاعتي داريم که اعلام کند طبق ضوابط جديد، تعداد عناوين منتشرشده کتاب 20 درصد کاهش و حدود 40 درصد از ناشران، لغو مجوز شدند. در واقع ما نيازمند يک انقلاب اساسي در بحث ناشران و تعريف «کتاب» از منظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هستيم. آن وقت ديگر راحت تر مي توان براي قانونمندکردن مميزي نسخه پيچيد.شايد براي اينکه اين يادداشت به سريالهاي هفتگي آب بندي شده مبدل نشود بهتر باشد، باقي نکته ها و توقعات را طور ديگري عنوان کنم آن هم با نگاه بيروني به وزارت فرهنگ در حوزه نشر؛ به عبارتي چالشهاي پيش روي معاونت فرهنگي ارشاد براي مديريت 4 سال آينده.
مطمئنا بحث شمارگان کتاب از جمله چالشهايي است که در طول سالهاي گذشته وجود داشته، مشکل هم از همان خشت اول است و بعد مهرباني بيمبنايي که بي جهت تصدي گري دولتي را افزايش ميدهد. وزارت ارشاد وقتي براي بالابردن آمار و شايد نشان دادن کار سنگين معاونت فرهنگي، تعداد عناوين را ناخواسته به سمت افزايش سوق مي دهد و از اين افزايش ذوق مي کند، از آن طرف مجبور مي شود به انحاء مختلف ناشران فزوني يافته را حمايت کند و اقتصاد نشر بشود دولتي - نيمه دولتي.در نتيجه مجبور مي شود بازي جديدي به نام خريد کتاب از ناشران را آغاز کند که به خاطر عدم شفافيت تنها و تنها به عرصه نشر ضربه ميزند! جالب اينکه در ادامه براي برجسته سازي سودوکوي مديريتي به ميزان افزايش تعداد عناوين، افزايش اعتبار خريد کتاب را هم در ليست اعلامي خود اضافه خواهد کرد!بودجهاي که معلوم نيست چرا اين گونه هزينه مي شود و از افزايش آن هيچکسي راضي نيست جز معاونت فرهنگي ارشاد. در واقع ارشاد با انبوهي از توليدات ضعيف و قوي روبه روست که به خاطر آن مجوزهاي سخاوتمندانه و نداشتن اصول و ضوابط کارآمد براي انتشار «کتاب»، مجبور است براي حفظ وجهه سخاوتمندانه، بار عام بدهد و درهم خريداري کند! چالش جدي ديگر در حوزه نشر که به نظر مي رسد مي تواند اين سخاوت هاي بيجهت را سامان دهد، موانعي است که بر سر راه وجود دارد و تنها از يد قدرت دولت قابل پيگيري و حل است؛ مانند بحث کاغذ. يا مساله ويترين مناسب براي توزيع مناسب؛ اتفاقي که سالهاست هر دولتي در بدو ورود و مثلا با آغاز هفته کتاب، بر وجود آن «تاکيد» ميکند اما عملا اتفاق خاصي نمي افتد؛ دقيقا مثل سالن سينما! دولت براي کمک دادن به عرصه نشر، بايد به سراغ ترميم زيرساختهاي نشر برود و از کارهاي روزمره هميشگي فارغ شود. يکي از اصلي ترين زيرساخت ها، تولد فروشگاه هاي کتاب، حمايت از آنها و ترويج ايده «عرضه و تقاضا» است.ضمن اينکه نبايد فراموش کرد که تاکنون و در بحثهاي مربوط به حوزه نشر، اصولا نگاه ما به آينده نبوده است؛ نشر ديجيتال، فروش اينترنتي، ارتباط با فارسي زبانان جهان از طريق شبکه هاي فروش آنلاين، عرضه کتاب در کشورهاي فارسي زبان، ترجمه آثار فاخر براي کشورهاي ديگر، آمادگي براي ورود به عرصه هاي نوين توليد کتاب و يا روشهاي هم افزايي توليد بهتر مانند کتابهاي صوتي و ايي بوک?ها و...تراژدي «کپي رايت» را هم فراموش نکنيم؛ مساله اي که حل کردنش، شجاعت لازم دارد و اراده و برنامه. همه و همه از جمله توقعات و يا آرزوهايي است که در حوزه نشر وجود دارد و مطمئنا هم در
4 سال قابل پيگيري نيست اما اين دلسوزي منطقي نبايد به معناي «نشدن» تلقي شود و وضع هماني شود که هست، يعني هيچ تغييري رخ ندهد. راستي به نظر شما بهتر نيست هفته کتاب در همان ارديبهشت شلوغ و با نشاط نمايشگاه کتاب برگزار شود تا از اين غربت وحشتناک و برنامههاي تکراري و بيبخار خلاص شويم؟!
محمود اسلامي