جدایی بحرین از ایران بازی پهلوی در زمین انگلیس
یکی از مسائل عمده در جهان سیاست موضوع استقلالطلبی برخی از مناطق است. مسئلهای که سیاست پسابینالمللی نیز با آن روبهرو است. در واقع در جهانی که بازیگران آن را صرفا دولتها تشکیل نمیدهند و خوردهگروهها و سازمانها و حتی افراد در آن به عنوان بازیگران مستقل مطرح میشوند، بحث جدایی برخی مناطق از کشورها بسیار داغ است. گواه عینی این ادعا تحولاتی است که ظرف چند سال گذشته منطقه کاتالونیا در اسپانیا به خود دیده است. این مسئلهگریبان تاریخ معاصر ایران را نیز گرفته است. هر از چندگاهی و با تحولات سیاسی که در ایران رخ میدهد این موضوع پررنگ و برجسته میشود. به خصوص هنگامی که اقتدار مرکزی در ایران دچار چالش شده است و حاکمان در تهران از اداره اوضاع مستاصل شدهاند این مسئله به چالشی مهم برای حکومت تبدیل شده است. موارد بسیاری را میتوان در این زمینه مورد یادآوری و اشاره قرار داد. شاید چالش استقلالطلبی مناطق آذربایجان و کردستان یکی از بهترین مثالها در این زمینه باشد. با این حال، در اواخر دوران سلطنت پهلوی در ایران و حکومت شخص محمدرضاشاه، موضوع استقلال بحرین از ایران در ازای به رسمیت شناختن جزایر سه گانه از سوی دولت انگلستان مطرح شد. چالشی که شاه تلاش کرد با استفاده از فضای تبلیغاتی و رسانهای آن روزگار در صدد توجیه آن برآید و آن را به منزله یک پیروزی سیاسی به افکار عمومی و مردم کشور نشان دهد. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد تا با نگاهی گذرا به این رویداد تاریخی ابعاد پیدا و پنهان آن را بیشتر مورد ارزیابی قرار دهیم.
رضاشاه و چالش جدایی بحرین
تا هنگامی که رضاشاه بر اریکه قدرت تکیه زده بود، قضیه بحرین کش و قوس فراوانی برای حکومت پهلوی نداشت. شاه پدر با اینکه نمیخواست ننگ جدایی بحرین را به جان بخرد، سعی میکرد دولت بریتانیا را توجیه کند که نگهداشتن این جزیره، خطری برای منافع بریتانیا به همراه ندارد. با این وجود، وی نمیتوانست به طور علنی و با صراحت تمام اعتراض خود را به انگلیسیها اعلام کند. از این رو هیچگاه از اتباع ایرانی جزیره حمایت نکرد و تنها به برخی کارهای تبلیغاتی مانند درج مقالات تاریخی درباره سابقه بحرین و تعلق آن به ایران بزرگ دستور داده بود.(1)
خروج انگلستان از منطقه و آغاز بحران
در سال 1350 یعنی هفت سال پیش از انقلاب اسلامی دولت بریتانیا قصد خود به خروج از خلیجفارس را عملی نمود. بر این اساس، محمدرضا شاه تلاش کرد تا خلأ قدرتی را که ناشی از خروج بریتانیا بود پر کند. در همین حال، شیخنشینهای ساحل خلیجفارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحتالحمایه انگلستان بودند و ایران نیز بر سر حاکمیت بحرین با انگلستان دچار اختلاف شده بود. به همین دلیل بود که شاه به زعم خود دست به معاملهای بزرگ با انگلیسیها زد و در ازای به رسمیت شناختن استقلال بحرین ادعای حاکمیت بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را مطرح کرد. این در حالی بود که بر اساس اسناد تاریخی هم بحرین جزء قلمرو ایران محسوب میشد و هم جزایر سه گانه. با این اساس، طی شبه رفراندمی که برگزار شد شاه استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و در عوض به «اشغال» جزایر سهگانه مبادرت ورزید.(2)
تبلیغ محمدرضا پهلوی
برای توجیه این اشتباه راهبردی
یکی از راههایی که محمدرضا برای توجیه این اشتباه محاسباتی خود انجام داد تبلیغ این مسئله بود که بحرین هیچ ارزش راهبردی و درازمدتی برای ایران ندارد. بر اساس این سیاست، مدام گفته میشد که نگهداری بحرین هزینههای زیادی خواهد داشت و در عین حال این جزیره کوچک هیچ کمکی نمیتواند به کشور نماید. برای نمونه عباس مسعودی، سناتور شاهنشاهی و گرداننده روزنامه اطلاعات میگوید: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد. در این سرزمین، مثل دیگر شیخنشینها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد میکنند».(3)
شاه هم گفته بود که «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند. به لحاظ اقتصادی مجمعالجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند؛ زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز آن جزایر ارزشی ندارند».(4)
نقد عملکرد محمدرضا پهلوی
جدای از اینکه با این استدلالها نمیتوان از تمامیت ارضی کشور و مرزهای سرزمینی ایران صرف نظر کرد این پرسش مطرح شد که آیا واقعا بحرین برای ایران مزیت و منافع اقتصادی به همراه نداشت. در پاسخ به این پرسش باید بگوییم که اگر حتی از مزیتهای امروزی بحرین چشم بپوشیم در زمان مورد بحث یعنی سال 1347 میزان بهرهبرداری از چاههای نفتی این کشور بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزار تن بود. مضاف بر این در بحرین، بهجز منابع نفت، منابع دیگری مانند آلومینیوم نیز وجود داشت که با استخراج آن و احداث کارخانه آلومینیومسازی سود بسیاری به دست میآمد. علاوهبر این صنعت صید ماهی آن کشور نیز وضعیت خوبی داشت.(5)
شاید تنها دستاورد جدایی بحرین، پس گرفتن جزایر سهگانه بود. اما همین دستاورد را هم باید به دیده شک نگریست. اینکه چگونه لندن توانست از طریق پیوند دادن این دو مسئله به یکدیگر شاه را فریب دهد جالب است. انگلیسیها پیش از حل و فصل مسئله بحرین، این موضوع را به مسئله جزایر سهگانه گره زدند. آنها معتقد بودند که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، در عوض از حمایت انگلیس برای نگهداری جزایر سهگانه برخوردار خواهد بود. اما همین انگلیسیها، پس از حتمی شدن استقلال بحرین، درباره حل و فصل مسئله جزایر سهگانه، سیاست «تعلل و تأنی» را آغاز کردند. بر این اساس، به گواه تاریخ «انگلستان پس از شناسایی استقلال بحرین توسط ایران، علاقه زیادی به حل مسئله جزایر سهگانه نداشت و از سیاست چانهزنی و ابنالوقتی پیروی میکرد».(6)
انگلستان بلافاصله پس از استقلال بحرین، پایگاه نظامیاش را در این جزیره افتتاح کرد. شاهد دیگری که استقلال بحرین را، عاملی برای افزایش نفوذ انگلستان در منطقه معرفی میکند، اعتراضهای گسترده روسها برای جلوگیری از وقوع این امر است. روسها با علم به این موضوع بود که حتی بیشتر از شاه ایران، حرص بحرین را میخوردند.(7)
شاه، بحرین را از دست داد بدون اینکه موقعیت ایران را در مورد جزایر سه گانه تثبیت نماید و پس از کوششهای بسیار در نهایت تنها موفق شد یک موافقتنامه از سران انگلیس و قبایل عربی بگیرد و آن را به عنوان سند احراز مالکیت ایران بر جزایر سه گانه تلقی نماید. غافل از اینکه نقشه انگلستان برای جدا کردن بخشهایی از خاک ایران بسیار پیچیدهتر بود. انگلیس ایران را تشویق کرد که به صورت مستقیم وارد عمل شده و بدون اینکه موافقتنامه حقوقی با اعراب امضا کند به اشغال نظامی جزایر سهگانه دست بزند. در همین ارتباط اسدالله علم میگوید سفیر انگلیس از من پرسید: «به چه دلیل ما تا این حد در مورد حاکمیت قانونی بر این جزایر اصرار میورزیم؟ چرا به سادگی آنها را اشغال نمیکنیم».(8)
در این موافقتنامه از عبارت «occupation» استفاده شد که به معنای اشغال است. در واقع اعراب خلیجفارس موافقتنامهای را امضا میکنند و میپذیرند که ایران جزایر سه گانه را «اشغال» نموده است (نه اینکه بر اساس حق قانونی آنها را تصرف کرده است). همین کلمه بعدها بهانه را به دست اماراتیها داد که ادعا نمایند ایران این جزایر را اشغال نموده است و خواستار بازپسگیری آن گردند. احتمالا شاه در آن مقطع برای به رخ کشیدن قدرت نظامی خود از این واژه استفاده کرده است.
از همه این مسائل که بگذریم از ذکر این نکته نیز نباید غافل شویم که در آن زمان کشورهای عربی توان لازم برای مقابله با ایران را نداشتند و شاه به راحتی میتوانست حق ایران را از آنها مطالبه نماید. امیر دوبی در دیدار با شاه میگوید: «من مطمئن هستم که اعلیحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن شیخنشین ضعیفی مثل ما را در سر نمیپروراند. اما شما هر چه صلاح میدانید انجام بدهید، کاملا در اختیار شما هستیم». این نقل قول به خوبی نشان میدهد که شاه چگونه در لحظات حساس تاریخی دچار اشتباه میشد و نمیتوانست درک درستی از منافع ملی و ظرفیتهای کشور داشته باشد.(9)
در نهایت علم، خود اذعان میکند که در این معامله، ایران به شدت دچار خسارت شد و زمانی که با سفیر انگلیس درباره بحرین و سه جزیره سخن میگوید دچار ناامیدی میگردد و سپس میگوید: «حال من به قدری بد شد که با تب در رختخواب افتادم و سه روز طول کشید تا خوب شدم».(10)
سخن نهایی
در مجموع باید به این نکته اشاره کرد که بهرغم آنچه شاه بر طبل آن میکوبید معاملهای که وی با انگلستان بر سر استقلال بحرین و پس گرفتن جزایر سه گانه با انگلستان کرد در جهت منافع ملی کشور نبود. در واقع شاه اگر در طول دوران 37 ساله سلطنتش بیش از آنکه به قدرتهای خارجی متکی باشد به نیروی مردم متکی بود نیاز نداشت چنین در برابر خواستهای ابرقدرتها کوتاه بیاید و استقلال و تمامیت ارضی کشور را فدای منافع کوتاه مدت خود و سلطنتش نماید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها
1- جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391 ص، 197.
2- احمد اقتداری، «گناه نابخشودنی: جدایی بحرین از ایران»، مجله بخارا، مهر و آبان 1387، شماره 67، ص81.
3- روزنامه اطلاعات، 13 اردیبهشت 1349
4-عباس پرتوی مقدم، «بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد»، فصلنامه مطالعات تاریخی، زمستان 1385، شماره 15، ص 134.
5-اصغر جعفری ولدانی، «نگرشی تاریخی به جزایر تنب و ابوموسی»، مجله سیاسی خارجی، سال هشتم، شماره 1 و 2 بهار و تابستان 1373، ص 138.
6-گلنار کرنوکر، «جدایی بحرین از ایران: نفع ایران یا انگلستان»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 33، تابستان 1390، ص 226.
7-همان، 227.
8.اسدالله علم، گفتوگوهای من با شاه خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم، تهران، نشر طرح نو، چاپ اول، 1379، ج1، ص 237.
9.گزیده اسناد خلیجفارس، به کوشش مینا ظهیرنژاد ارشادی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 1375، ج 3، ص 182، سند شماره 47.
10.علم، همان، 241.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران