به مناسبت اولین سالگرد شهادت شهید محسن حججی
نماینده و سخنگوی شهدای مظلوم و بیسر
کامران پورعباس
همنامِ فرزند شهید حضرت زهرا
مادرش او را به یاد فرزند شهید حضرت فاطمه زهرا(س) «محسن» نام نهاد. او از کودکی به اهتمام والدینش در مجالس اهلبیت(ع) شرکت میکرد. در نوجوانی در مراسم ویژۀ نوجوانان مداحی و قرآن قرائت میکرد. از هفت سالگی وارد فضا و فعالیتهای بسیج شد.اولین کتاب غیردرسی که از دست پدرش هدیه گرفت مقتل حضرت سیدالشّهدا(ع) بود.
محسن در سال 85 در ایام نوجوانی با موسسۀ فرهنگی شهید کاظمی آشنا شد و به عضویت آن در آمد. یکی از نقاط عطف زندگی محسن حضور او عضویت در گروه جهادی شهید کاظمی و شرکت در اردوهای جهادی به منظور خدمت رسانی به مردم مستضعف بود.
محسن حججی در سال ۹۱ در سن ۲۱ سالگی طی فعالیت فرهنگی خود با خانم زهرا عباسی دیگر عضو مؤسسۀ شهید کاظمی آشنا شد و برای ازدواج و عمل به سنت رسول خدا(ص) عمل کرد. همسر ایشان مهریه یک سکه و پنج مثقال طلا و۱۲شاخه گل نرگس و۱۲۴هزار صلوات و حفظ کل قرآن با معنی را برای ازدواج تعیین نمود که ایشان تا قبل از شهادتش توانست بیش از نیمی از قرآن را حفظ کند. البته بعدها همسرش مهریهاش را بخشید.
محسن پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه، در دانشکده افسری سپاه پذیرفته و در لشکر 8 نجف اشرف عضو شد. در سال ۱۳۹۲ وارد سپاه پاسداران شد و پس از طی شش ماه دورۀ آموزش عمومی، دو سال تحت آموزشهای زرهی و جدیدترینتانکهای جنگی قرار گرفت.
او به خواست و اصرار خود در سال ۹۴ در حالی که منتظر تولد فرزندش بود بهعنوان مستشار نظامی به کشور سوریه اعزام شد. علیرغم قاعدۀ اعزام هرنفر فقط یک بار، فرماندهان و همرزمانش در سپاه شاهد اصرار و پیگیریهای شدید وی جهت اعزام مجددش بودند، تا سرانجام موفق به دریافت مجوز اعزام مجدد شد و در 27 تیر 1396 برای مبارزه با تکفیریها و داعشیان خونآشام عازم سوریه شد.
در سحرگاه دوشنبه 16 مرداد 1396 در منطقه التنف سوریه به همراه چند ایرانی دیگر در بین نیروهای گردان سیدالشهدای حشدالشّعبی عراق مشغول مأموریت مستشاری بودند که با حملۀ سنگین و غافلگیرانۀ داعش روبرو شدند.
حاصل این درگیری چندساعته شهادت چندین رزمندۀ ایرانی و عراقی مستقر در مقر بود. سرنوشت محسن نیز در این صحنه اسارت در عین مجروحیت رقم خورد. جنایتکاران داعشی در 18 مرداد 1396 محسن حججی را به شهادت رساندند و سر و دستهایش را از بدن جدا کردند.
پیکر این شهید معظم بدون سر و دست در ایام محرم وارد خاک پاک وطن شد.
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید پس از ورود به کشور در روز چهارم مهر در مشهد و در روز پنجم مهر با حضور رهبر انقلاب در کنار پیکر شهید در تهران و در روز ششم مهر 1396 مصادف با هفتم محرم 1439 در اصفهان و نجفآباد برگزار و سپس پیکر مطهرِ این شهید والامقام و بلندمرتبه در گلزار شهدای نجفآباد به خاک سپرده شد.
در ادامه چند توصیف درمورد عظمتِ این شهید والامقام را نقل میکنیم.
حجّت خدا در مقابل چشم همه
امام خامنهای شهید حججی را حجت خدا میدانند: «شهید حُجَجی را خدای متعال مثل یک حجّتی امروز در مقابل چشم همه گرفت.»30/05/1396.
رهبر انقلاب، پنج مهر 1396 در کنار پیکر مطهر شهید محسن حججی فرمودند:
«... خدا شهید شما را عزیز کرد؛ ببینید چه غوغایی در کشور راه افتاده بهخاطر شهادت این جوان. شهید خیلی هستند؛ همۀ شهدا هم پیش خدای متعال عزیزند لکن یک خصوصیّتی در این جوان وجود داشته - خداوند هیچوقت کارش بدون حکمت نیست - اخلاص این جوان و آن نیّت پاک این جوان و به موقع حرکت کردن این جوان و نیاز جامعه به اینجور شهادتی، این موجب شده که خدای متعال، نام این جوان شما را، شهید شما را، بلند کرد؛ بلندمرتبه کرد. کمتر شهیدی را ما سراغ داریم که اینجور خدای متعال او را در چشم همه عزیز کرده باشد. خداوند جوان شما را عزیز کرد....»
رهبر انقلاب در 11 مهر 1396 در دیدار با خانوادۀ شهید حججی فرمودند: «امروز نام حججی یک نام برجسته و ممتاز و درخشانی در سرتاسر کشور شده، این به برکت مجاهدت جوان شما و شهادت مظلومانۀ او است.»
ایشان در این دیدار از شهید حججی با عناوین «نماینده و سخنگوی شهدای مظلوم و بدون سر»، «نماد شهادت مظلومانه و شجاعانه» و معجزۀ انقلاب یاد کرده و سپس فرمودند:
«به نظر من، در درجۀ اوّل شما خانواده و در درجۀ بعد مسئولین کشور و بعد هم همۀ ملّت ایران مرهون مجاهدت این جوان و اشباه این جوان هستند؛ واقعاً همه مرهون این مجاهدتند. این مجاهدت همه را عزیز کرد؛ جمهوری اسلامی را عزیز کرد، کشور را عزیز کرد، ایران را عزیز کرد، ملّت را عزیز کرد.»
تربیت شده و طلبیده شدۀ اهل بیت
آقای محمدرضا حججی پدر شهید درباره فرزندش اینگونه گفته بود:
* فرزند من از ابتدا در امور فرهنگی و تبلیغاتی بسیار فعال بود و من او را اینگونه تربیت نکرده بودم، بلکه او تربیتشدۀ اهلبیت(س) بود و شکر خدا همانگونه که خودش آرزو داشت تحویلش گرفتند و سبب سرافرازی ما شد.
* ایشان مقلد رهبر کبیر انقلاب بودند و در تمامی زمینهها آقا را قبول داشتند و حتی زمانی که در امور فرهنگی شرکت میکردند هم بهشدت روی این مسئله توصیه و تأکید داشتند.
* زمانی که محسن از طرف اهلبیت(س) طلبیده شد همان صحنه را برای شهادت او مجسم کردند تا پیامی باشد برای کل جهانیان که میتوان عاشورا را در هر زمانی دید منتها باید دین و بینش در بیننده وجود داشته باشد تا بتواند آن را درک کند.
(خبرگزاری تسنیم، ۲۲ /5/۱۳۹۶)
میخواهم در راه رهبرم
سرم را هدیه کنم
خانم زهرا مختارپور مادر شهید حججی نیز بیان کرده بود:
* محسن قبل از ازدواجش نذر کرده بود 40شب جمعه به جمکران برود. بچهام میرفت قم و از قم پیاده میرفت جمکران. وقتی به او گفتم خسته میشوی این همه راه را پیاده میروی، گفت که من برای امام زمان(عج) میروم. برای همین خسته نمیشوم. این خاطره همیشه در ذهنم است که این بچه به عشق امام حسین(ع) و امام زمان(عج) چه کارهایی میکرد.
* همیشه میگفت من میخواهم در راه رهبرم سرم را هدیه کنم و همان هم شد. (باشگاه خبرنگاران جوان، ۳۱/5/۱۳۹۶)
امام خامنهای تنها نیست
دلنوشتهای از خانم زهرا عباسی همسر شهید حججی:
« همسرم رفت که بگوید امام خامنهای تنها نیست... رفت که بگوید هنوز هم مردان خدایی هستند... اگه کسی خواست اشکی برای همسرم بریزد بهاشکش هدف بدهد. برای حضرت زینب(س) و امام حسین(ع)گریه کند... همه زیر لب فقط بگوئید امان از دل زینب(س)... راهش را ادامه بدهید...»
همسر شهید حججی همچنین دربارهاش گفته بود:
* محسن دوست داشتنیام؛ چه انقلابی به پا کردهای؟! ببین. دنیا را زیر و رو کردهای. دلها را تکان داده ای. نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چهکار کردند. برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند. رهبرمان هم گفتند: «محسن حججی، حجت بر همگان شد».
* محسن جان، مرد من؛ جوان دهۀ هفتادی، امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو. چگونه زندگی کردهای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.
* من همه جا گفتهام همسر من قطعا به خاطر شیر پاکی که خورد و نان حلالی که سر سفره پدرشان بود، به این مقام رسید و البته خودش هم به حق امام حسین(ع) را شناخت و به نسبت به مقام ایشان معرفت پیدا کرد.
* چقدر شوهر من پیش اهل بیت عزیز بود که از هرکدام یک نشانهگرفت و شهید شد. دیدم دشمن برای امام علی(ع) خنجر کشید، برای همسر من هم خنجر کشید، سر شوهر من را مثل امام حسین(ع) ازتن جدا کردند، محسن مثل علیاکبر جوان بود، مثل حضرت زینب(س) اسارت کشید... دیدم ارادت شوهر من به اهل بیت آنقدر زیاد بود که از هرکدام یک نشانه گرفت و شهید شد.
وصیتنامۀ پرشور و عاشورایی
بخشی از وصیتنامۀ شهید محسن حججی:
«... نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند... نمیدانم چه چیزهایی عامل آن شد...
بدون شک شیر حلال مادرم، لقمۀ حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است...
عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذراندهام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجۀ بندگی میرسم...
همسر عزیزم زهرا جانم
اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد...
مبادا بیتابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را در محضر حضرت زینب بدان... حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید.
پدر عزیزم
همیشه و در همه حال الگوى زندگی و مردانگیام تو بوده و هستی، اگر روزی خبر شهادتم را دیدی، زمانی را در مقابل خود فرض کن که حسین بن علی در کنار جگرگوشهاش علیاکبر حاضر شد...
داغ تو بیشتر از داغ اباعبدالله نیست... پس صبور باش پدرم، میدانم سخت است اما میشود...
مادر عزیزم
امالبنین علیهاالسلام چهار جوان خود را فدای حسین و زینب کرد و خم به ابرو نیاورد.
حتی زمانی که خبر شهادت پسرانش را به آن دادند باز از حسین سراغ گرفت؛ پس اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، همچون امالبنین صبورانه و با افتخار فریاد بزن که مرا فدای حسین و حضرت زینب کردهای و مبادا با بیتابی خود دل دشمن را شاد کنی...
برادر عزیزم
اگر روزی مرا در لباس شهادت دیدی آن لحظهای را به یاد بیاور که اباعبدالله بر بالین عباسابن علی حاضر شد و داغ برادر کمرش را خم کرد...
مبادا ناسپاسی کنی، مبادا به هدیهای که تقدیم اسلام کردهاید شک بیاورید...
خواهران خوبم
لحظۀ وداع با شما و مادرم و پدرم مرا به یاد آن لحظهای انداخت که اهل حرم حضرت علیاکبر را راهی میدان جنگ میکردند؛ پس اگر من هم رو سفید شدم غم و غصه و اشک و نالۀ خود را فدای علیاکبر کنید و مبادا داغ خود را از داغ دل اهل حرم بیشتر بدانید...
پسر عزیزم، علی جان...
ببخشید اگر قد کشیدنت را ندیدم و مرد شدنت را نظاره نکردم... سعی کن راه مرا ادامه بدهی... سعی کن کاری کنی که سرانجام آن به شهادت ختم شود...
پدر و مادر همسر عزیزم...
همیشه شما را همچون پدر و مادر واقعی خودم میدانستم و خوشحالم که سرنوشتم با حضور در خانوادۀ شما رقم خورد...
به شما هم جز صبر و تحمل چیز دیگری سفارش نمیکنم، همیشه یاد داشته باشید علیاکبر حسین هم تازه داماد کربلا بود...
اما چند وصیت کلی:
از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنهای نائب بر حق امام زمان است.
از همۀ خواهران عزیزم و از همۀ زنان امت رسولالله میخواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید...
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه سلامالله خطاب به پدرش فرمودند:
غصۀ حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز...
از همۀ مردان امت رسولالله میخواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید...
خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لهالفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همۀ شما به خیر ختم میشود...
اللهم عجل لولیک الفرج
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه
آمین
27/4/1396
محسن حججی