عقلانی نبودن تثلیث (پرسش و پاسخ)
پرسش:
تثلیث که یکی از آموزههای اعتقادی مسیحیت است تا چه حدی با معیارهای عقلانی درباره الوهیت سازگاری دارد؟
پاسخ:«تثلیث» یعنی وجود سه شخص «پدر»، «پسر» و «روحالقدس» در الوهیت. مبنای نقلی تثلیث و دفاع عقلانی از آن همواره مهمترین دلمشغولی عالمان مسیحی بوده است.
در منابع مسیحی «تثلیث» را اینگونه معرفی میکنند:
«تثلیث» واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمیکنیم، بلکه به خدای واحد در سه اقنوم، «تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه). پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند، بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پسر همان پدر است و پدر همان پسر است و روحالقدس همان پدر و پسر است؛ یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند.» (شورای تولدو). «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرنوشت الهی هستند» (شورای لاتران). (عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص124)
هر از چند گاهی برخی افراد و گروههای مسیحی آموزه تثلیث اعتراض میکنند و یا تفسیرهای متفاوت با آنچه دیدگاه رسمی مسیحیت است ابراز عقیده میکنند:
از جمله این جماعات معترض، فرقهای به نام «اونیتاریانیزم» است. پیشوای این جماعت شخصی اسپانیایی به نام «میکائیل سروتوس» است که او را در شهر ژنو، که مرکز فرقه کالونی است به جزای کفر و الحاد، زنده سوزاندند. وی ملاحظه کرد که پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید، مسئله تثلیث، که برحسب اعتقادنامه نیقیه، برای عموم مردم مسیحی امری مسجل شده است، در آن صحف وجود ندارد و معتقد شد که این عقیده، کفر محض و باطل است پس رسالهای به نام «درباره خطاهای تثلیث» در سال 1531م منتشر ساخت. (جان بیناس، تاریخ جامع ادیان، ص681)
بنابراین یکی از معضلات اساسی در نظریه تثلیث منصوص نبودن آن است. همچنین از بعضی عبارات عالمان مسیحی برداشت میشود که نظریه تثلیث برای مسیحیان معمولی فهمناپذیر است، ولی عالمان مسیحی راز آن را دریافتهاند؛ در حالیکه چنین نیست.
به عنوان نمونه یکی از مفسران عهد جدید، در تفسیر آیه اول انجیل یوحنا که میگوید: «و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود.» مینویسد:
مفهوم و منظور عبارت نام برده این است که کلمه سهمی از ذات باریتعالی بود. فکر انسان قاصر است از این که بفهمد چنین چیزی بدون اینکه قایل به ثنویت باشیم، چگونه امکانپذیر است، ولی عقیده و ایمان کلیسای مسیحی، از بدو تأسیس تاکنون، این بوده که خدا یکی است و کلمه خدا دارای الوهیت است و کلمه خداست.
جالبتر آن است که حتی کسانی که تثلیث را خود به طور رسمی وارد مسیحیت کردند، یعنی سران شورای نیقیه، به این معترفاند که فهم تثلیث مشکل است و فقط باید به آن ایمان آورد:
آتاناسیوس، اذعان میکند که: در نظر، مجسم ساختن سه شخص متمایز در یک وجود، اشکال دارد. ولی چنین دفاع میکند که: عقل باید در برابر راز تثلیث سر فرود آورد.
نویسنده کتاب ایضاحالتعلیم المسیحی، ضمن اعتراف به فهمناپذیر بودن تثلیث، در پاسخ به این سؤال که چرا خداوند از ما میخواهد عقل را در مقابل مسئلهای که فوق ادراک ماست، تسلیم کنیم، چنین مینویسد:
اولا، بدین سبب که در مقابل خداوند متعال خضوع پیشه کنیم و در مقابل عزتش احترامی شایسته بگذاریم؛ ثانیا، اگر خلاصی و سعادت انسان در فحص نمودن نهفته بود و هر انسانی ملتزم به بحث از حقایق ایمان بود، چه بر سر جنس بشر که قدرت فهم اکثر اشیای الهی را ندارد وارد میشد؟... رابعا، باید به مسئلهای فوق ادراک خود مؤمن شویم تا آنچه سبب سقوط اولین پیامبر الهی در ورطه گناه شد، که همانا رغبت در کسب بصیرت و آگاهی و فهم بود، اصلاح گردد... خامسا، غرض خدا از متعبد ساختن ما به این نوع مسائل آن است که هرگونه کشمکش و جدال را در میان ما از بین برده، برای ما طریق نجات را هموار سازد.
«توماس آکوئیناس» چهره مهم تفکر فلسفی قرون وسطی بر این باور است که بسیاری از نظریات بنیادین مسیحی، و از جمله نظریه تثلیث، بیرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانی قرار دارند و صرفا بر مبنای ایمان مذهبی پذیرفته میشوند و معتقد بود که: با آنکه نظریه تثلیث را نمیتوان با عقل و دلیل ثابت کرد، اما به هیچوجه مغایر و مخالف با عقل و خرد نیست. (رابرت وبر، جهان مذهبی، ص733)
از کلمات آکوئیناس چنین برمیآید که آموزه تثلیث عقلستیز نیست، بلکه عقل گریز است؛ یعنی ضدیتی با عقل ندارد، بلکه فراتر از ادراک عقل است. اما واقعیت این است که چنین آموزهای عقلستیز است؛ چرا که سر از تناقض درمیآورد، یعنی نمیتوان یک چیز را در عین وحدت، سه چیز خواند، آن هم به شکلی که وحدت آن از بین نرود و سه چیز جداگانه هم باشد.
امتناع تناقض از مسلمات عقلی است که به هیچوجه گریزی از آن نیست و نمیتوان گفت اگر آموزهای در دین عقلستیز است، تعبدا باید پذیرا شد؛ زیرا هیچ دین و امر دینی اصولی خلاف مسلمات عقل نمیآورد. ضمن آنکه آموزه تثلیث جزء مطالب کتاب مقدس شمرده نمیشود، بلکه از اصولی است که با توافق بعدها جزء آیین مسیحیت درآمده است.
وجود مقولات فوق ادراک، در هر نظام فکری و الهیاتی مسئلهای است که نمیتوان آن را یکسره مردود شمرد، اما نکته اساسی آن است که تنها پس از خضوع در مقابل حقایقی که از راه فطرت و عقل به وضوح قابل اثبات هستند و اثبات حقانیت اشخاصی که بیانگر حقایقاند، میتوان به مقولات فوق ادراک ایمان آورد... حال آنکه مسیحیت در نقطه آغازین الهیات و حساسترین مسئله فلسفی خود را فوق ادراک عقلی میداند و شعار «ایمان بیاور تا بفهمی» را مطرح میسازد. چنین کلامی برای شخصی که در صدد انتخاب یک مکتب و نظام الهیاتی است، قانعکننده نیست؛ چنین شخصی در مواجهه با ادیان مختلفی که به توحید کامل یا چند خدایی میخوانند، باتوجه به کدام رجحان عقلی یا فطری به خدای مسیحیت بگرود؟ آیا تقاضای ایمان به امور فوق ادراک و یا ضدعقل خود برخلاف عقل و منطق نیست؟!
حاصل آنکه، مسیحیت در بیان معنای تثلیث موفق نبوده و تبیینهایی که از این اصل شده است، یا سر از تناقض درمیآورد و یا سر از شرک؛ و یا اینکه باید تثلیث را یک امر مجازی و تشریفاتی معنا کرد، بدینصورت که مقصود سه برداشت از امر واحدی باشد و یا قایل به مرکب بودن ذات الهی شد. چنانکه بسیاری از دانشمندان مسیحی در توصیف و تشبیه نظریه ارتدکسی کلیسا در مورد تثلیث دچار اشتباه شده و «تثلیث توهمی» و تجلی سهگانه از یک واحد را مطرح کردهاند، مانند «سابلیوس» از عالمان مسیحی قرن سوم در حالی که کلیسا به صورت رسمی «تثلیث واقعی» را مطرح میکند؛ یعنی سه ذات مجزا که در عین حال یکی هستند و این یعنی شرک در ذات و تعارض داشتن با ذات نامتناهی الهی که نه ابعاد سهگانه در آن راه دارد و نه مرکب بودن ذات.
ادامه دارد
* جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
1- مسیحیتشناسی مقایسهای، محمدرضا زیبایینژاد، انتشارات سروش
2- مسیحیت، سید محمد ادیب العلی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم