یادداشت دانشجویی
حراج به علت تغییر شغل!
محمد زندی *
اعتیاد به مادیات اما دفعتی نیست بلکه تدریجی است و انسان را آرامآرام در باتلاق دنیاپرستی فرو میبرد! «قارون» پیرو موسی(ع) بود، اما بهتدریج گنجینهاش افسانهای شد. «زبیر» سیفالاسلام بود، اما کمکم علیه علی(ع) شد. «ابنملجم» حافظ کل قرآن بود، اما اندکاندک قاتل امامِ اول شد.«شمر» جانباز صفین بود، اما بهآرامی قاتل امامِ سوم شد. در معاصر نیز «قائم مقام امام(ره)» پس از مدتی «شیخ سادهلوح» خطاب گردید؛ یا «نخست وزیر امام(ره)» نرمنرمک یکی از «سران فتنه» شد؛ و نهایتاً «شیفته خدمت دهه 60» ذرهذره «تشنه قدرت دهه 90» لقب گرفت!
رهبری انقلاب در همین رابطه، بیاناتی نغز دارند: «خیلی از شماها از اوایل انقلاب در میدان فعالیتهای انقلابی بودهاید، یعنی دهه ۶۰ را به خوبی درک کردهاید. آیا یادتان هست احساسات و رفتار خودتان در آن دهه را؟ یادتان هست بیاعتنایی به مال و اهتمام به خدمت را که در آن دهه داشتید؟ یادمان میرود؛ این اشکال کار است. یکی از بلاهای ما تدریج است، یعنی بهتدریج دچار یک حالتی میشویم اما نمیفهمیم. ما سقوط و عقبگرد خودمان را که تدریجی است، درست نمیفهمیم. اگر دیدید که یک عمل خیری را در دهه ۶۰ یا ۷۰ انجام میدادید، حالا که دهه ۹۰ است، آن را انجام نمیدهید یا رغبت ندارید؛ یا عملی خلاف بود، یک حرامی بود که آن وقت مقید بودید انجام ندهید، حالا راحت و بیدغدغه انجام میدهید، بفهمید که عقب رفتهاید. عزیزان من! از هرجا که هستید - قوای مجریه، مقننه، قضائیه یا جاهای دیگر - همه در این جهت یکسانید و یکسانیم و ما در جمهوری اسلامی احتیاج داریم به تعمیر قلب خودمان.» [بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام – 20 فروردین 1397]
بسیار گفتهاند و شنیدهایم که «الناس علی دین ملوکهم» لذا به تأسی از این فرمایش بیراه نیست که مردم دهه 90 نیز متفاوت از ملت دهه 60 باشند چراکه سردمدارانشان – که بعضاً منتخبند تا منتصب – نیز تغییر کردهاند و طی این سالیان، از این رو به آن رو شدهاند!
از دهه 60 تاکنون خیلی چیزها تعویض شد. قناعت رفت و استقراض خارجی آمد. تعاون رفت و شکاف طبقاتی آمد. عدالت آموزشی رفت و کنکور آزمایشی آمد. درمانگاه خیریه رفت و بیمارستان خصوصی آمد. نائب الزیارگی رفت و تورهای خارجی آمد. دورهمی رفت و صفحات موبایل و ماهواره آمد.
صدای چرخهای توسعه چنان کَرکننده بود که صدابهصدا نمیرسید؛ و اینچنین بود که سبک زندگی عوض شد و انگیزهها تغییر کرد! غرب شد قبله آمال. پدر شد تراکتور. مادر شد کارمند. فرزند شد بلا. طلاق شد ژست. حیاط شد بالکن. حوض شد وان. سادگی شد فَشِن. یک خانه شد چند ویلا. یک خودرو شد چند شاسیبلند.
لایف استایل که تغییر کرد، دیگر دشمنی در کار نبود و نیست! اصولاً چرا باید مرگ بر آمریکا گفت، درحالیکه منزل من از هر آمریکایی، آمریکاییتر است؟ چرا باید از فلسطین حمایت کرد، درحالیکه نتانیاهو نگران شلوارِ جینِ من است؟ چرا نباید بانوان وارد ورزشگاه شوند، درحالیکه استمفوردبریج مملو از زن است؟ چرا نباید حجاب، اختیاری باشد، درحالیکه هشتگ آزادی یواشکی، ترند توئیتر است؟ چرا قرآن و قانون مجازات اسلامی از قصاص میگویند، درحالیکه مغایر حقوق به اصطلاح بشر است؟ چرا باید انرژی هستهای داشته باشیم؟ چرا باید موشک و بنیه دفاعی داشته باشیم؟ چرا باید در سوریه و عراق باشیم؟ چرا نباید FATF و سند 2030 و کنوانسیون پالرمو داشته باشیم؟
اگر همه را بفروشیم، مشکلاتمان حل میشود؟ بشتابید که چوب حراج زدیم! میفروشیم یک! میفروشیم دو! میفروشیم سه!
انرژی هستهای فروخته شد به قیمت ورژنِ نخست برجام! تعلیم و تربیت معامله شد به بهای سند 2030! نظام پولی و مالی فروخته شد به قیمت FATF! نفت و گاز معامله شد به بهای قراردادهای IPC! کشاورزی فروخته شد به قیمت واردات تراریخته! محیطزیست معامله شد به بهای معاهده اقلیمی پاریس! فضای مجازی فروخته شد به قیمت رونق تلگرام! خاک جزیره هرمز معامله شد به بهای آبادانی جمیرا بیچ دوبی! امنیت فروخته شد به قیمت کنوانسیون پالرمو! توان موشکی معامله شد به بهای ورژنِ دومِ برجام! جبهه مقاومت اسلامی فروخته شد به قیمت ورژنِ سومِ برجام!
خب دیگر حراج به پایان رسید و در چنته هیچ چیز باقی نمانده و مانند کف دست، صاف و پاک است!
حال دغدغه این است که آیا داراییمان را به قیمت معامله کردیم؟! آیا خریدار بُزخَری نکرده است؟! آیا این حجم از فروختیها، چرخ کارخانهها را میچرخاند؟! لشکر بیکاران را شاغل میکند؟! ریزگردهای خوزستان را از بین میبرد؟! دریاچه ارومیه را سیراب یا هامون و جازموریان را پُرآب میکند؟! مشکل آب خوردن مردم را حل میکند؟! قیمت ارز و سکه را تعدیل میکند؟! اجاره بها و قیمت مسکن را کاهش میدهد؟! عزت را به پاسپورت ایرانی برمیگرداند؟! دیگر کسی یک ایرانی را تهدید نمیکند؟! قلب رآکتور اراک را از بتن، پاک میکند؟! پدران علیرضا و آرمیتا را دوباره زنده میکند؟! محسن حججی را به آغوش خانواده بازمیگرداند؟! مانع از ورود داعشیها به راهروهای بهارستان میشود؟!
باری همانطور که در ابتدا نیز اشاره رفت؛ اعتیاد، احتیاج افسارگسیخته میآورد، عقل را زایل میکند و برای لحظهای هوس، همه چیز آدمی را بر باد میدهد. حال اگر سبک زندگی مصرفی همچون مخدری قوی، جامعهای را به اعتیاد بکشاند، دیگر افراد آن جامعه چیزی برای از دست دادن نخواهند داشت و اینجاست که جامعه کمطاقت و حریص، به خیال تمتع و حظ بیشتر، در ورطه «تَکرار» خواهد افتاد!
* فعال دانشجویی