kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۵۹۶۴
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۳

اخبار ویژه


دولت تغییر رویه دهد مردم برج عاج‌نشینی را نمی‌پسندند
یک روزنامه حامی دولت تاکید کرد مردم رفتارها و تصمیم‌های دولت در اداره کشور را نمی‌پسندند.
جهان‌صنعت در یادداشتی خاطرنشان کرد: روحانی در اظهارات اخیر خود بر دو نکته مهم تاکید کرد؛ نخست ایستادگی در برابر مشکلات و دیگری تلاش برای وفاق ملی. تا اینجای کار، روحانی دریافته که اوضاع بسیار سختی در پیش دارد. روحانی تلاش کرد بدون اغراق سخن بگوید و از همه مردم بخواهد که در پشت دولتش قرار بگیرند تا او بتواند با عبور از مشکلات، به روزهای شیرین برسد.
اعتراض و انتقادها نشان می‌دهد که حداقل بخشی از مردم رفتارها و تصمیم‌های دولت را در اداره کشور نمی‌پسندند و بر این باورند که مدیران و تصمیم‌گیران دولتی باعث و بانی نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی بوده‌اند. مسئله دیگر آن است که از نظر برخی کارشناسان و مردم دولت در برج عاج نشسته و از موضع بالا با مردم سخن گفته است. در تمامی مصاحبه‌های اختصاصی که اتفاقا بسیار بیشتر از مصاحبه‌های عمومی بوده حسن روحانی به صورت متکلم وحده با مردم سخن گفته و اوضاع را چنان تشریح کرده که انگار هیچ مشکلی در کشور وجود ندارد یا مشکلات توسط مردم و رسانه‌ها بزرگنمایی شده است.
در آخرین نمونه، حسن روحانی در گفت‌وگو با رضا رشیدپور مصاحبه‌ای تبلیغاتی انجام داد که اعتراض بسیاری از صاحب‌نظران و فعالان ارشد اقتصادی را برانگیخت. آقای رئیس‌جمهور هم‌اکنون در تنگنا قرار گرفته و به دولت خود دستور می‌دهد که به مردم و شهروندان نزدیک شوند و حرف‌هایی بزنند که همگرایی میان دولت و مردم تقویت شود. آیا همین روال از ابتدای دولت دوازدهم وجود داشته است؟‌ آیا روحانی در دولت گذشته خود برای نزدیک شدن به خواست‌ها و مطالبات مردم همین‌گونه صریح و شفاف سخن گفته بود؟ پس چرا ایشان و همکارانشان با لحنی توهین‌آمیز یا حداقل تحکم‌آمیز با نمایندگان افکار عمومی و مردم سخن گفته بودند؟ آیا روحانی و همکارانش این سخن اعتراضی مردم را نشنیده‌اند که جای دولت و مردم عوض شده و دولت از مردم طلبکار شده است؟ آیا واقعا روحانی به حرف‌هایی که زد اعتقاد دارد؟

جنگ خیابانی راه انداختید و تظاهر به وحدت می‌کنید؟!
همکار سابق نشریات اصلاح‌طلب تصریح کرد دعوت اصلاح‌طلبان به دور از صداقت و خلاف عملکرد گذشته آنهاست مگر اینکه مسئولیت بی‌مبالاتی گذشته را برعهده بگیرند.
داریوش سجادی می‌نویسد: اظهارات آشتی‌جویانه و وحدت‌طلبانه اخیر
حسن روحانی در میانه نابسامانی اقتصادی، واکنش‌های قابل انتظاری را همراه داشت که در جای خود حائز آسیب‌شناسی است. از جمله دو نفر از منسوبان احزاب اصلاح‌طلب از موضعی نقادانه اظهارات روحانی را به چالش کشیده و اولی ابراز داشته؛ «اگر بنا باشد کنار هم باشیم و بایستیم، چگونه می‌توان این فرآیند را آغاز و به انجام رساند؟ این راه‌حل، لواز‌می‌ دارد. به نظر من اینجا مسئولیت برعهده رهبری است.» دومین اصلاح‌طلب نیز فرموده؛ «مشکلات اقتصادی فعلی مردم و منافع کلان ملی کشور دو قربانی اصلی هستند که ریشه در فقدان وحدت و انسجام و اجماع داخلی دارد. اگر پنج سال اخیر را به جای تمرکز بر سیاست خارجی و حوزه اقتصادی، قدری از این توجه معطوف به حل سیاست داخلی و کاهش تنش‌ها می‌شد، به طور قطع امروز وضعیت بهتری داشتیم. زیرا ریشه بخش مهمی  از مشکلات خارجی و اقتصادی در بحران سیاست داخلی است».
هر چند بیت‌الغزل هر دو اظهارنظر و بلکه دیگر اظهارات اصلاح‌طلبان ناظر بر لزوم وحدت و همگرائی ملی بین جناح‌های سیاسی کشور است اما از یک منظر واقع‌بینانه چنین «غایت مطلوبی» به دلیل فقد «دلالت مسموعی»، قابل تحصیل و منشا تاثیر نمی‌تواند باشد.
پیش نیاز «تحصیل اتحاد» مرهون یافتن ریشه‌های افتراق است. جویندگان اتحاد موظفند ابتدا بسترسازان افتراق را آسیب‌شناسی کنند تا در ادامه بتوانند هم‌دلی  در کشور را همسرائی کنند. متاسفانه مقدرات «کشور و ملت» طی 7 سال گذشته کماکان و به شکلی عمیق، متاثر از تراژدی 88 باقی مانده در ترشابه این زخم ناسور کماکان ترشح می‌کند.
صورت قضیه ساده و در عین حال جدی است؛ درست یا غلط در 88 نتیجه انتخابات نزدیک طرف مورد تردید قرار گرفت. مشکل از آنجا آغاز شد و عمق و پهنا گرفت که سران معترضین در یک بی‌مبالاتی و بی‌تدبیری آشکار، موضوع مناقشه را از یک اختلاف حقوقی به یک جنگ و رویاروئی خیابانی سوئیچ کردند!
قدر مسلم وقتی ماهیت مناقشه به تراز جنگ ارتقا یافت و شعار «ما بچه‌های جنگیم- بجنگ تا بجنگیم»  مطرح شد، از این لحظه به بعد لوازم و قواعد یک رقابت جنگی بین طرفین منازعه حاکم شد.
با این اوصاف بقیه ماجرا تلخ و اجتناب‌ناپذیر بود مبنی بر آنکه اصلاح‌طلبان آن جنگ خیابانی را باختند و نظام بر ایشان فائق شد.
تبعات چنین فرجام نامیمونی آن است که اصلاح‌طلبان از 88 همان نفرت و غیظ و کینه و خشم انباشته مناسبات خود با حکومت را عهده‌داری می‌کنند و براین منوال هر وحدتی جنبه صوری داشته و فاقد ضمانت اجرا است مگر آنکه اصلاح‌طلبان بتوانند مسئولیت بی‌مبالاتی  خود در 88 را برعهده گرفته، آنگاه سازشی را که می‌توانستند در 88 با نظام محقق کنند اکنون و با تاخیری 7 ساله عملیاتی کنند.

مشکل از دیوید اسمیت است نه آدام‌ اسمیت؛ آقای زیباکلام
زیباکلام می‌گوید آدام اسمیت هم نمی‌تواند کاری برای اقتصاد انجام دهد.
این پوپولیست همه فن حریف و هیچ کاره که با وجود بی‌سوادی در همه حوزه‌ها اظهارنظر می‌کند، این‌بار از موضع کارشناس اقتصادی در روزنامه آفتاب یزد نوشت: سؤالم از افرادی که  تیم اقتصادی دولت را نقد می‌کنند این است که مشخصاً کدام بخش از سیاست‌های این اعضای کابینه بوده که باعث به وجود آمدن این مشکلات اقتصادی شده است؟ چه باید انجام می‌دادند که نکردند و کدام تصمیم‌شان تاثیرات مخرب ماندگار بر جای گذاشته است؟
وی می‌افزاید: من تا به امروز ندیده و نخوانده‌ام که این افراد همیشه منتقد دست روی یک سیاست مشخص بگذارند و بگویند که این سیاست این فرد باعث به وجود آمدن این بحران ارزی شده و در واقع تنها به متهم کردن‌های کلی و ابراز گلایه بدون ذکر دلیل و جزئیات بسنده می‌شود.
بنده معتقدم که هیچ تغییری یا هیچ بهبودی در وضعیت اقتصادی کشور به وجود نمی‌آید. دلیل هم این است که این مسائل اقتصادی که به وجود آمده است به خاطر سوءمدیریت و نحوه عملکرد کرباسیان و سیف نیست.
زیبا کلام مدعی شد:  اگر به جای ولی‌الله سیف، آدام اسمیت هم بود وضع اقتصادی فرقی نمی‌کرد. اگر به جای این تیم اقتصادی، کینز و ریکاردو هم بودند نمی‌توانستند در این شرایط معجزه کنند. اگر به دلیل تحریم‌ها، خریداران نفت از ایران نفت نخرند سیف و کرباسیان چه کاری می‌توانند انجام دهند.
البته زیباکلام تجاهل می‌کند یا واقعا سواد رسانه‌ای ندارد اگر نه صاحب‌نظران اقتصادی بسیاری، بارها ضمن نقد رویه‌های اقتصادی دولت، راه‌حل‌های روشن و دقیق و اجرایی ارائه کردند. فقط در حد چند خط که زیباکلام را ساکت کند، باید یادآوری کرد مرحوم هاشمی دو سال پیش تصریح کرد «دولت می‌توانست با 20 درصد نقدینگی سرگردان موجود، به اقتصاد رونق بدهد».
اما فارغ از انواع و انبوه راه‌‌کارهای اقتصادی موجود، باید در حد پاسخ به زیباکلام نوشت که او چند روزی است ژست منتقد و مطالبه‌گر نسبت به دولت می‌گیرد و روحانی را تخطئه می‌کند. حال آن که راه بیراهه و بن‌بست اعتماد به شیطان بزرگ و مسائل گذشته 5 ساله کشور را امثال خود وی پیش پای دولت گذاشتند و عواقب این وسوسه ضدعقل، خود همین قماش روشنفکر مآبانه هستند. در حقیقت آدرس غلط درباره برجام وضع انگاشتن نقشه قبلی دشمن باعث فرو رفتن دولت در باتلاق فعلی شد. در واقع در حالی که دشمن در حال تدارک شبیخون اقتصادی بود، قطاری از شبه روشنفکران و رسانه‌های هماهنگ با موج دشمن، آدرس آشتی، مسالمت و گشایش اقتصادی می‌دادند.
اما درباره آخرین استدلال زیباکلام گفتنی است دولت در 3 سال پس از اجرای برجام با افتخار اعلام کرده که فروش نفت را دو برابر کرده است. تحریم‌های نفتی هم که آمریکا دنبال آن است، از آبان‌ماه به بعد می‌خواهد اعمال شود هر چند که منابع غربی در عملی شدن آن تردیدهای جدی دارند. با این وصف، آشفتگی اقتصادی و تورم‌های 35 تا 130 درصدی که از یکسال قبل (خردادماه 96 به بعد) در بازارهای مختلف رخ داده نمی‌توان به تحریم‌های نفتی و نخریدن آن نسبت داد. بلکه با نسخه‌پیچی آلفرد جانسون و یا دیوید اسمیت‌های ایرانی ارتباط دارد که حتما امثال آدام اسمیت را هاج و واج می‌کند.
چند سال پیش در اوج هیجان برجام با اشاره به تئوری‌پردازی‌های خود، با نوعی خود شگفتی آمیخته با توهم گفته بود حیف که در آمریکا و انگلیس نیستم و اسم من به جای صادق زیباکلام، آلفرد جانسون یا دیوید اسمیت نیست و گرنه، تئوری‌هایم را روی هوا می‌زدند، یادتان که هست آقای زیباکلام!

عکس یادگاری با شهید بهشتی آشوب‌افکنی به همراه قاتلان او!
عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون نسبت به فقدان و جای خالی شهید بهشتی ابراز تاسف کرد.
عبدالواحد موسوی لاری وزیر کشور دولت اصلاحات ضمن مقاله کوتاهی در روزنامه زنجیره‌ای اعتماد، تحت عنوان «جای خالی بهشتی» می‌نویسد: هفتم تیر یکی از تلخ‌ترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی است. روزی که کشور از وجود مرحوم دکتر بهشتی که نقش بسزایی در ساختار سیاسی کشور داشت، محروم شد. اگر بخواهیم تاثیر مرحوم دکتر بهشتی در اداره کشور در آن روزها را ارزیابی کنیم خواهیم دید که این حرکت منافقین کوردل به کشور، نظام و انقلاب ضربه زد. فقدان چهره ارزشمندی مانند «بهشتی جزو مواردی است که تا امروز جبران نشده و جبران نمی‌شود. هرچند این ضربه بسیار تلخ و دردناک بود و پس از بهشتی کشور با چالش‌های جدی رو به رو شد اما خوشبختانه به برکت وجود حضرت امام، منافقین در رسیدن به اهداف ناکام ماندند. امروز جای خالی بهشتی در مناسبات داخلی و خارجی به شدت احساس می‌شود. اگر بهشتی که جهان‌بینی بسیار روشنی داشت در این روزها بود، بسیاری از مشکلاتی که امروز با آنها درگیر هستیم رخ نمی‌داد. باید توجه داشت که اقدام منافقین مبنی بر حذف دکتر بهشتی سبب اتحاد و همبستگی بیشتر مردم در آن روزهای پرالتهاب شد. جنایت منافقین سبب شد تا مردم توجه بیشتری به همدلی و همنوایی داشته باشند تا جایی که اگر  اختلاف‌نظر اندکی میان جریان‌های وفادار به انقلاب و نظام وجود داشت به دلیل حفظ منافع ملی از این اختلافات چشم‌پوشی کنند.
آنچه در این نوشته مکتوم مانده و جای پرسش است، نسبت قاتلان جنایتکار شهید بهشتی با طیفی از افراطیون مدعی اصلاحات است. سازمان تروریستی منافقین که به خدمت سازمان سیا و استخبارات درآمد، عامل اصلی این جنایت تروریستی بود و در سبعیت و سرسپردگی آن کمترین تردیدی وجود ندارد. با این وصف، افراطیون مدعی صلح‌طلبی و برخی دست‌اندرکاران راه کج کرده مجمع روحانیون باید پاسخ دهند که چگونه در فتنه و آشوب سال 78 و سپس به طور صریح‌تر در فتنه و آشوب سال 88، با این سازمان تروریستی وابسته هم اردوگاه شدند و بر خفت زمینه‌سازی برای حرمت‌شکنی روز قدس، هتاکی به ساحت امام حسین(ع) تن دادند؟ به راستی اگر آیت‌الله شهید بهشتی به شهادت نمی‌رسید، شیطان بزرگ را منجی اقتصاد ایران و شریک مطلوب سیاسی و اقتصادی - آن‌گونه که اصلاح‌طلبان وانمود کردند - معرفی می‌کرد؟ یا می‌پذیرفت با جماعتی هم اردوگاه شود که آشوب خیابانی راه انداختند، روز قدس را به استهزا گرفتند، شعار «اصل نظام نشانه است»، و «نه به جمهوری اسلامی» سر دادند و مورد تشویق و حمایت آمریکا و انگلیس و اسرائیل قرار گرفتند؟! بهشتی به خاطر اختلاف حاضر می‌شد دعوت به آشوب‌ خیابانی و نپذیرفتن قانون کند، چنان‌که امثال خاتمی و برخی دیگر از اعضای مجمع روحانیون کردند؟!

خیمه شب بازی تروریست‌ها در پاریس دهن‌کجی فرانسه به FATF
سازمان تروریستی منافقین در سالگرد جنایت‌های زنجیره‌ای خود در تیر ماه 60، اقدام به برگزاری میتینگ در پاریس کرد.
مجوز دولت فرانسه به این سازمان تروریستی و شرکت برخی سناتورهای فرانسوی و مشاور و وکیل ترامپ (رودی جولیانی و نیوت کینگریچ) در حالی است که فرانسه در کنار آمریکا و انگلیس و آلمان، برای الحاق ایران به FATF (کارگروه مبارزه با تأمین مالی تروریسم) یقه‌درانی می‌کنند.
در نشست سازمان منافقین، برخی مقامات سابق اروپایی و آمریکا نیز حضور داشتند و به روال 37 سال گذشته، بر عقده‌های ناگشوده براندازی جمهوری اسلامی تأکید شد.
مجوز برگزاری میتینگ به یک سازمان تروریستی ورشکسته که 17 هزار شهروند ایرانی را در سلسله عملیات تروریستی ترور کرده،‌ گویاترین و تازه‌ترین سند درباره دروغ بودن ادعای مبارزه با تروریسم و تشکیلاتی مانند FATF است. چگونه دولت‌های غربی حامی تروریست‌ها می‌توانند مدعی مبارزه با تروریسم باشند و از ایران هم بخواهند که به خرده‌فرمایش‌های آنان تن دهد.
اکنون حجت بر توجیه‌کنندگان الحاق به FATF و ملحقات آن در ایران تمام شده است و اگر تا دیروز می‌شد توجیهات این جماعت را حمل بر ساده دلی و نادانی و بی‌خبری کرد، اکنون نمی‌توان حکمی جز وطن‌فروشی و خیانت درباره این جماعت صادر کرد.