تاریخ تمدن اسلامی- 40
اندرو گراهام دیکسون:
تنها یک کتابخانه مسلمانان ۱۰برابر کل اروپا کتاب داشت
دکتر زیگرید هونکه (مورخ و پژوهشگر و نویسنده کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین») درباره نحوه آموزش عملی محصلین و دانشجویان پزشکی مینویسد:
«...محصلین طب از همان ابتدا در بیمارستان و کنار بستر بیماران به وسیله تجربیات روزانه، با عمل پزشکی آشنا میگردیدند. بدین ترتیب بود که گروهی پزشک تعلیم داده میشد که در جهان نظیر نداشت و در این عصر جدید است که دوباره نظیر آن را میبینیم. چنانچه در اروپا به خصوص آلمان غربی تا سال 1970 که دانشگاه طب هانوفر شروع به کار کرد، محصلین طب تا اواخر سالهای تحصیلی شان چندان با مریض و بیمارستان در رابطه قرار نمیگرفتند. از 1970 به بعد بود که محصلین طب را در حین تحصیل در بیمارستان با بیمار و طرز معاینه و معالجه آشنا کردند...این بیمارستان به سبب این روش جدید، در نوع خودش در اروپا بینظیر محسوب میشد...»
به استادان مدارس علمیه گواهینامهای به صورت معرفی نامه میدادند مبنی براینکه، محصل چه مدت و چه دروسی را استماع کرده و در بحث و عمل آن شرکت کرده است. ولی برای اینکه از هر نوع طبابت سرسری و نیمه علمی جلوگیری شود، میبایستی آنکه به عنوان پزشک میخواهد رسما به مداوای مریض بپردازد، یک جواز رسمی اداری ارائه دهد. این قانونی بود که از طرف حاکم اسلامی وضع شده بود، چه در دولت اسلامی مشرق زمین و چه در اسپانیای اسلامی. ولی این دستور اولین بار در بغداد صادر شد.
وقتی که اشتباهی توسط یکی از پزشکان بغداد رخ داد...
در سال 931 میلادی، «خلیفه المقتدر» اطلاع حاصل کرد که وسیله یکی از پزشکان بغداد، اشتباهی رخ داده که منجر به مرگ بیماری شده است. او دستور داد که از آن به بعد تمام پزشکان به استثنای آنان که در خدمت دولتند، میبایستی امتحان داده و اجازه کتبیاشتغال به طبابت را بدست بیاورند. او برای پزشکان، صنف و اتحادیه تشکیل داد و
«سنان بن ثابت» را به عنوان رئیس آن تعیین کرد. به او دستور داد که برای پزشکان برحسب تخصصشان، گواهی نامه صادر کند، به طوریکه هر یک از آنان فقط اجازه طبابت امراضی را داشته باشد که بر آن اطلاع و تسلط کافی دارد. پرفسور زیگرید هونکه مینویسد:
«...در این زمان تنها در شهر بغداد 860 پزشک وجود داشت، بدون اینکه پزشکان رسمی که در خدمت دولت بودند را به حساب بیاوریم. در این زمان در سرتاسر استان راین گو Rheingau(آلمان) حتی یک پزشک پیدا نمیشد...»
ه) راز بیمار نشدن ایرانیان در دوران تمدن اسلامی
«ژان شاردن» سفرنامه نویس مشهور فرانسوی در طول مسافرت و اقامتش در ایران که دوبار در زمان صفویه صورت گرفت، نقاط مختلفی از سرزمین ایران را دید و به جزییات زندگی مردمان این نقاط دقت کرد و از ورای آن، سبک زندگی مردم ایران را استخراج نمود. اگرچه گفته شده وی از طرف کانونهای نوپای سلطه و محافل پنهان اروپا، ماموریت داشت تا اطلاعات جامعی از جامعه ایران بدست آورده و کانونهای فوق را برای طراحی نقشهها و برنامههای سلطه براینجامعه یاری برساند و اگرچه در میان اطلاعاتی که در سفرنامهاش درج کرده، مقدار زیادی به قول معروف، اسراییلیات و غیر واقعیات و یا تناقضات آشکاری یافت میشود اما موارد متعددی از این نوشتهها و یافتهها با دیگر اسناد و مکتوبات برجای مانده از آن دوران میخواند و قابل تامل است. «شاردن» در سفرنامهاش به بسیاری از نکات ریز زندگی ایرانیاناشاره دارد؛ از خورد و خوراک گرفته تا لباس و آرایش تا جشنها و آیینها تا جایگاه میوهها و حیوانات تا تحصیل و علم آموزی و طریق استراحت و... و بخشی هم به طب و پزشکی و بهداشت و درمان در سرزمین ایران و به خصوص اصفهان که در آن اقامت داشت، میپردازد. او در این باره مینویسد:
«با اینکه در ایران طبیب زیاد است ، بیمار فراوان نیست. ایرانیان با بیماریهای مسری که ما اروپاییان طاعون مینامیم، هیچ آشنایی ندارند، همچنین به بیماریهای دردناک و جان گزای سنگ کلیه و سنگ مثانه، نقرس، سیاتیک، سردرد، دندان درد و امراض مشابه اینها آشنا نیستند. در ایران، بیماری وحشتناک مقاربتی که در سرزمین سرد و مرطوب اروپا بیداد میکند، اثرات هولناک و بلاخیز ندارد. همچنین گرفتار بیماریهای ریوی، سکته، صرع و آبله نمیشوند. ایرانیان براین باورند که وجود درختان چنار آنان را از مبتلا شدن به بیماری کشنده طاعون مصون میدارد... اما با تحقیقاتی که انجام دادم، متوجه شدم، به دلیل اینکه مردم قناعت میکنند و آرامش روحی نیز دارند، به ندرت مریض میشوند...
آنها دو وعده بیشتر غذا نمیخورند و هنگامی که غذا میخورند، اولا کم میخورند و ثانیا در خانه خود را باز میگذارند تا هرکس گرسنه است، داخل شده و غذا بخورد. از همین روی براساس اعتقادات خود، هم قناعت میورزند و هم به همنوع خویش کمک و یاری میرسانند و همین موضوعات به آنها آرامش روحی داده و باعث میشود که کمتر بیمار شوند «
فصل هفتم: کاغذ و کتاب در تمدن اسلامی
«اقرا باسم ربک الخلق». با این کلام که پیامبر و بشریت را به خواندن به نام خالق هستی فرا میخواند، نزول کلام وحی به سوی آخرین رسول الهی آغاز شد وبا قسم به قلم ادامه یافت.خداوند با کلام با بشر سخن گفت و معجزه آخرین نبیاش، یک کتاب بود. از همین روی خواندن و نوشتن و علم و دانش در اسلام از همان آغاز جایگاه بنیادی و محوری داشته است.
نخستین یاران پیامبر خاتم کاتبان وحی بودند و اولین کلمات و عبارات و جملات کتاب آسمانیاش را برروی پوست کتابت کردند. اما پوست، محمل مناسبی برای نوشتن و ثبت آیههای الهی نبود. به همین جهت خیلی زود کاغذ که توسط چینیها ابداع شده بود، به سرزمینهای اسلامی رسید و در قرن دوم هجری کارگاهها و کارخانههای کاغذ سازی مختلفی در سرزمینهای اسلامی تاسیس شد.
به دنبال آن کتابخانه و کتابداری از مهمترین مظاهر تمدن اسلامی به شمار آمد. مسلمانان در هرکجا که پا گذاردند، کتابخانه بنا کردند. در سرزمینهای اسلامی در هرکجا که مسجدی برپا شد، مرکز عبادتی بوجود آمد و مدرسهای بنا شد، در کنارش کتابخانه وجود داشت. کتابخانههایی با صدها هزار و یا میلیونها جلد کتاب.
معروف است وقتی مسلمانان به اسپانیا و کوردوبا رفتند، کتابخانهای با 400 هزار جلد کتاب بنا کردند. این درحالی است که به نوشته مورخین مانند «آدام متز» در آن زمان در کل اروپا 200 یا 300 جلد کتاب بیشتر وجود نداشت. این واقعیت درست برخلاف آن روایت مجعولی است که درباره کتابسوزی مسلمانان جاری و ساری است.کتابخانه یکی از مظاهر تمدن اسلامی بوده که بوسیله آن، نشر و بسط علم صورت میگرفته و در هرکجا که مسلمانان حضور داشتند، کتابخانه و کتاب و کتابداری هم وجود داشته است.
اندرو گراهام دیکسون ( منتقد و مورخ هنری و کارشناس شبکه تلویزیونی BBC) دراین باره میگوید:
«... مسلمانان به پرورش ذهن اهمیت بسیاری میدادند. خواندن کتاب آنقدر نزد آنان باارزش بود که نگارش را تبدیل به شکلی از هنر تزیینی کردند. قرآن مومنین را به یادگیری توصیه میکرد و میگفت این کار انسان را به خدا نزدیکتر میکند و مسلمانان این دستور را به گوش گرفتند. کوردوبا پر از کتابخانه بود و معروف بود که یکی از این کتابخانهها بیش از 400 هزار جلد کتاب دارد یعنی 10 برابر کل کتابخانههای باقی اروپا برروی هم... »
دوران حکومت آل بویه، دوران رونق کتابخانه هاست. در واقع قرن چهارم هجری، کتابخانه سازی به عنوان یک گرایش مهم نه تنها در میان عالمان و دانشمندان بلکه توسط امیران و وزیران رایج شد. از جمله مراکزی که همواره در کنار مساجد جامع قرار داشته، کتابخانهها بوده که از همان دوران صدر اسلام و شکل گیری تمدن اسلامی وجود داشته به خصوص در دوران آل بویه و زمان صفویه بسیار نضج گرفت.