kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۴۸۲۰
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۶
نقش روباه پیر در کشتار بیش از ۱۰ میلیون ایرانی ـ ۲۴

انگلیس از ورود غلات به کشور قحطی‌زده ایران جلوگیری کرد



 
  دبلیو. مورگان شوستر، خزانه‏دار کل آمریکایی ایران، این عبارت را درباره جمعیت ایران در کتاب 1912 خود دارد:
جمعیت ایران استثنائاً نادرست ارائه شده است؛ ظاهراً به اصطلاح احصاء شصت سال پیش مبنای ارقام پایین آمده در برخی کتاب‏ها است که عموماً خارجیان آن را پذیرفته‏اند‏. واقعیت آن است که هیچ احصائی از آن زمان صورت نپذیرفته، اما اروپائیانی که با اوضاع آشنا هستند، این جمعیت را از 13.000.000 تا 15.000.000 تخمین می‏زنند.
ظاهراً این جمله مقصود نظر هوتم- شیندلر بوده است. به این ترتیب بر اساس ارقامی که بوون و شوستر داده‏اند‏، جمعیت با نرخی نزدیک به 2 درصد در سال در فاصله 1910-1900 رشد کرده است. اما زمینه‏هایی هست که می‌توان باور کرد حتی دامنه بالایی شوستر، یعنی 15 میلیون در 1910 نیز رقمی کمتر از جمعیت واقعی کشور بوده است.
اطلاعات بیشتر درباره جمعیت تهران و ایران در سال 1910 در گزارش چارلز ولز راسل، وزیرمختار آمریکا در ایران، آمده است. گزارش راسل در تاریخ 11 می‌‏1910 چنین است:
یادداشتی به ما حاکی است مسئولین ایرانی مشغول احصاء تهران هستند. منشی- مترجم انگلیسی ما می‏گوید نتایج کمتر از مقدار درست خواهند بود چون اکثریت بی‏تفاوت گمان می‏کنند باید مالیاتی در کار باشد. او تخمین می‏زند جمعیت تهران 300.000 نفر باشد و می‏گوید از حدود 100.000 نفر در 1872 افزایش یافته است. من از یک خارجی دیگر بر اساس میزان نان مصرفی تخمین بین 350.000 و 400.000 نفر را گرفته‌ام؛ نانوایی‏ها کمابیش زیر نظر دولت هستند. ایرانی‏ها فکر می‏کنند جمعیت کشور بسیار کمتر از واقع در نظر گرفته می‏شود، یکی از آشنایان مطلع من این رقم را 17.000.000 نفر می‏داند.
این ارقام تردیدی باقی نمی‏گذارند که ایران در دهه انقلاب مشروطه (1910-1900) دارای رشد سریع جمعیت بوده است و این رشد سریع دست کم تا آغاز جنگ در 1914 ادامه یافته است. در نظر گرفتن نقطه میانی بین رقم پایین دستی 13 میلیون شوستر و بالادستی 17 میلیون فرد ایرانی، نتیجه‏اش یک برآورد بسیار محافظه‏کارانه در حد 15 میلیون نفر در 1910 خواهد بود و نیز این را نشان می‏دهد که نرخ رشد سالانه در 1910-1900، 2‌ درصد بوده است. باید تأکید کرد که برآورد دوم محافظه‏کارانه است. وزیرمختار آمریکا در ایران، چارلز ولز راسل، پس از پنج سال اقامت و سفر در ایران، خود را هم‌رأی با دیدگاه فرد ایرانی می‏داند که جمعیت ایران را بسیار بیشتر از عددی که برخی اروپائیان مقیم گزارش کرده‏اند‏، برمی‌شمارد. راسل ضمن گزارشی درباره روابط روسیه- ایران با تاریخ 11 مارس 1914 می‏نویسد: «ایران به بزرگی اتریش، فرانسه و آلمان روی هم است با جمعیتی بالغ بر 20.000.000 نفر.»در گزارش دیگری در 14 ژوئن، راسل درباره شمار بالای رأی‌دهندگان حاضر برای انتخابات آن زمان برای مجلس سوم طرح موضوع می‏کند و چنین اشاره دارد: «به خاطر اهمیت مبارزه انقلابی کنونی 20.000.000 آریایی در ایران.»
ما این بخش را با تعدادی از مشاهدات عمومی درباره جمعیت کشور به پایان می‏بریم. آن طور که گفته شد، منابع آمریکایی و انگلیسی جمعیت ایران را در 1920، 10 میلیون نفر برشمرده‏اند‏. به عبارت دیگر جمعیت ایران در 1920 برابر با جمعیت در سال 1850 بوده است. در این فاصله هفتاد ساله جمعیت در جهان دو برابر شده ولی در ایران ثابت مانده است. در گزارشی با تاریخ 15 ژوئن 1925 با عنوان: «اوضاع مالی و اقتصادی ایران» آرتور میلسپو، خزانه‏دار کل مالیه ایران و جانشین مورگان شوستر، درباره جمعیت ایران و تهران در 1925 چنین می‏نویسد: «جمعیت ایران حدود 12 میلیون نفر تخمین زده می‏شود، یا به طور متوسط 19 نفر در هر مایل مربع. تهران، پایتخت و مهمترین شهر ایران حدود 250.000 نفر سکنه دارد.»به این ترتیب جمعیت ایران در 1925 همان مقدار 1900 را دارد؛ نشانه دیگری مبنی بر این که به تعداد و معادل رشد جمعیت در بیست و پنج سال، در اثر جنگ و قحطی، نفوس از صحنه روزگار محو شده‏اند‏. علاوه بر این، 15 سال طول می‏کشد تا ایران جمعیت 1910 خود را باز یابد: در سال 1940 است که جمعیت ایران بار دیگر به 15 میلیون نفر می‏رسد. جمعیت تهران در 1914 حدود 500.000 نفر بوده است. تا 1925، این شهر تنها نیمی از جمعیت 1914 خود را باز می‏یابد. در 1940 است که جمعیت تهران بار دیگر به 500.000 نفر می‏رسد. میلسپو همچنین می‏نویسد: «سرشماری‏های جزئی مختلف در گذشته انجام شده است و دولت اکنون درصدد آغاز یک سرشماری کامل در کل کشور است.» 30 سال دیگر طول کشید تا سرشماری دیگری صورت گیرد: در 1956 بود که یک سرشماری کامل انجام گرفته و نتایج آن منتشر شد. آنهایی که سرنوشت ایران را در دست داشتند قرار نبود اجازه دهند سرشماری‌ای شود که به ناگزیر توجه‏ها را به تلفات فاجعه‌بار قحطی بزرگ جلب می‏کرد. در 1927، میلسپو بدون تشریفات از سوی حکومت رضاشاه پهلوی به تحریک انگلیسی‏ها برکنار شده و رفته بود.
تلفات هولناک
همان طور که در این فصل اشاره شد، جمله ماری مبنی بر این که یک سوم جمعیت ایران در اثر قحطی از میان رفته‏اند‏ به معنای آن است که 5 میلیون نفر جان باخته‏اند‏. واقعیت بسیار بدتر از این بود. ایران با داشتن 12 میلیون نفر جمعیت در 1900 و نرخ رشد سالانه ۲درصد، در 1910، 15میلیون نفر جمعیت داشته است. اگر همین نرخ رشد ادامه یافته باشد، جمعیت ایران در 1920، می‏باید 3/18 میلیون نفر بوده باشد. اما رقم واقعی جمعیتی که برای 1920 گزارش شده، 10 میلیون نفر بوده است؛ نشانه‏ای ‏از این که دست کم 8 میلیون نفر جان باخته‏اند‏. باز هم این برآورد محافظه‏کارانه است. همان طور که پیشتر گفته شد، ایرانیان باور داشتند جمعیت در 1910، 17 میلیون نفر بوده است. علاوه بر این، راسل بر این عقیده بود که جمعیت ایران در 1914 به 20 میلیون رسیده بوده است. بر اساس مقدار جمعیت واقعی در 1914 که طبق محاسبه ما 2/16 میلیون نفر بوده است، تلفات قحطی بیش از 8 میلیون تن بوده است. با اطمینان می‏توان گفت که جمعیت ایران در 1914، 20-16میلیون نفر بوده و 10-8 میلیون نفر در اثر قحطی و مرض در جریان جنگ جهانی اول از میان رفته‏اند‏. یعنی نیمی از جمعیت ایران از صحنه روزگار محو شده‏اند‏ و بیش از همه تلفات میدان‏های جنگ، مردم در اثر قحطی ناشی از جنگ در ایران مرده‏اند‏. هیچ یک از طرف‏های درگیر در جنگ، تلفاتی در این ابعاد چه به معنای نسبی و چه مطلق نداشته‏اند‏. به سختی بتوان نمونه مشابهی در تاریخ یافت که نیمی از جمعیت از میان رفته باشند. یک چیز بسیار روشن است: ایرانِ «بی طرفِ» بینوا بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بوده است. تاریخ ایران پس از این واقعه را نمی‏توان بدون آگاهی از این قحطی و تبعاتش درک کرد. این نکته نیز تعجب‌آور است که فاجعه‏ای ‏در این ابعاد برای نزدیک به یک قرن مکتوم مانده است.
آشکارکننده‏ترین نشانه از تلفات قحطی کاهش جمعیت تهران است. آن طور که اشاره شد، بر اساس مصرف روزانه نان جمعیت تهران در 1910 حدود 400.000 نفر بوده است و هیچ جای تعجبی برای ما نیست که در 1917 این جمعیت بیش از 500.000 نفر بوده باشد. در انتخابات مجلس چهارم در تهران در اکتبر 1917، 75.000 رأی ثبت شده است و برندگان 55.131 رأی را به خود اختصاص داده‏اند‏. با توجه به این که تنها مردان بالای 21 سال حق رأی داشته‏اند و متوسط خانوار شش نفر بوده است، جمعیت تهران می‏توانسته از 500.000 نفر فراتر رفته باشد و این همان رقمی است که در گزارش‏های دیپلماتیک ایران آمده است. همان طور که در فصل پیشین گفته شد، نظمیه تهران گزارش کرده بود در شهر 186.000 نفر در سال خورشیدی 1296 (21 مارس 1917 تا 20 مارس 1918) جان باخته بودند. با توجه به این که قحطی در تهران دست‌کم تا اوت 1918 دوام یافته است و پیامد آن وبا و آنفلوانزای همه‏گیر در پاییز 1918 رخ داده است، شمار قربانیان به آسانی می‏توانسته فراتر از 300.000 نفر برود. کالدول جمعیت تهران را در 1920، 200.000 نفر اعلام داشته است، در حالی که معاون کنسول رابرت دبلیو. ایمبری79 در 1924 این رقم را کمتر از 150.000 نفر برشمرده است.80 تردیدی نیست که جمعیت ‏تهران دچار کاهشی فاجعه‌بار شده و تا 60 درصد سقوط کرده است.
محروم کردن ایران از ارزاق
ایرانیان از همان ابتدا سبب قحطی را خرید ارزاق از سوی انگلیسی‏ها می‏‏دانستند. در اوایل 1917 انگلیسی‏ها ‏‏وعده دادند برای کمک به مردم ایران به نیروهای خود دستور می‏‏دهند از خرید و انبار کردن غله خودداری کنند. عین‏السلطنه در یادداشت روزانه خود اندکی بعد از این ماجرا می‏‏نویسد:
ادارات قشونی روس از یک طرف، انگلیس از طرف دیگر متصل ارزاق ما را گرفته برای خود و قشون خود انبار می‏‏کنند. بلکه دولت انگلیس برای تضییق ما [و] گرفتاری ما حکم کرده است بانک شاهنشاهی هم غله خریده انبار کند. چنانچه در قزوین که با مرکز قشون او به اسم پلیس ایران فرسنگ‏ها ‏‏فاصله است بانک، گندم خریداری و انبار می‏‏کند. این هم پلتیک جدیدی است که انگلیس‏ها ‏‏تعقیب می‏‏کنند.
روزنامه زبان آزاد در 25 سپتامبر 1917، (شماره 23) گزارش می‏‏کند که بر اساس اخبار رسیده به روزنامه، مقام‏های ‏‏انگلیسی با کمک مأموران محلی خود و واسطه‌ها، مشغول خرید گندم هستند و هر جا غله پیدا شود، به قیمت گزاف می‏‏خرند و انبار می‏‏کنند. آنها کوچکترین توجه یا دغدغه‏‏ای نسبت به صدمه‏‏ای که مردم اطرافشان از گرسنگی خواهند دید، نمی‏‏کنند. در اثر خریدهای انگلیسی‌ها، کمبود غله در اصفهان، فارس، یزد و کرمان به وجود آمد و مردم از چشم‌انداز بروز قحطی هراسان شدند. روزنامه نوبهار در 16 دسامبر 1917 (شماره 73) می‏‏نویسد اگرچه به خاطر نباریدن باران، از محصول سال گذشته کاسته شد، اما نمی‏‏توانست باعث قحطی به این وسعت گردد. در دو ماه و نیم گذشته، انگلیسی‏ها ‏‏در سیاستی آگاهانه برای ایجاد گرسنگی و قحطی، مشغول خرید ارزاق بوده، هر چه را که دستشان رسیده خریده‏اند. انتظار می‏‏رود این کار را تا به آخر ادامه دهند و آن گاه انگلیسی‏ها ‏‏به عنوان «منجی» مردم ظاهر خواهند شد. روزنامه‏های ‏‏ایرانی به متهم ساختن انگلیسی‏ها ‏‏ادامه می‏‏دهند. ستاره ایران در مقاله‏‏ای در تاریخ 22 ژانویه 1918 (شماره 97)، با امضای نویسنده‏‏ای با نام مستعار «شاهد تازه وارد» می‏‏نویسد انگلیسی‏ها ‏‏همان سیاست را در هند نیز دنبال کرده‏اند. این نویسنده ضمن‌اشاره به قحطی در خوزستان، معتقد است پیش از ورود ارتش انگلیس در 1914، این ولایت «قادر بود نیمی از جهان را تغذیه» کند، اما امروز تمام اهالی آن در معرض نابودی هستند و او انگلیس را مسئول این قضیه می‏‏داند. این مقاله خبر می‏‏دهد در تهران هر روز هزاران طفل از گرسنگی و وبا می‏‏میرند. هر روز هزاران گرسنه در تهران آشوب می‏‏کنند و کوچه‏ها ‏‏و معابر ‏‏پر از اجساد کسانی است که از گرسنگی و سرما مرده و بی‏صاحب روی زمین مانده‏اند.
در اوایل 1918، انگلیسی‏ها ‏‏سلیمان‏میرزا اسکندری، وکیل مجلس و لیدر حزب دمکرات را دستگیر کردند. کمال‌السلطان صبا، سردبیر ستاره ایران در شماره 21 فوریه 1918، (شماره 110) در این باره می‏‏نویسد:
حال فهمیدید گنبد امام رضا(ع) به خواهش کی بمباردمان شد! حال استنباط کردید شوستر را کی از ایران بیرون کرد؟ همان دولت که سلیمان میرزا را اسیر نمود، همان دولت که شما را گدا کرد، همان دولت که پول شما را در بانک توقیف کرد، همان دولت که غله شما را خرید و انبار کرد و ملت بدبخت را به این تنگی و قحطی دچار نمود؟... در این قحط و غلا که دشمن قوی پنجه شما برای شما پیش آورده، روزی هزارها جوان و پیر راه عدم را پیش گرفته شتابان می‏‏روند.
جای شگفتی نیست که بعد از‌اشغال نیمه شمالی کشور در بهار 1918، انتشار مقالات ضد انگلیسی در روزنامه‏های ‏‏ایران نیز متوقف شد.
در تاریخ رسمی حضور نظامی انگلستان در بین‌النهرین به قلم سرتیپ اف. ام. موبرلی، خاطرات افسران انگلیسی حاضر در ایران، و همچنین اسناد وزارت خارجه اطلاعات مفصلی درباره خریدهای ارزاق توسط انگلیس وجود دارد. این فصل، اطلاعات موجود در این منابع را به دست می‏‏دهد و نشان می‏‏دهد در هنگامی که قحطی مرگبار دارد جان بسیاری از ایرانیان را می‏‏گیرد، انگلیسی‏ها ‏‏مشغول خرید کلان ارزاق برای تغذیه نیروهای خود در ایران و جنوب روسیه هستند. در اسناد آشکار می‏‏شود که انگلیسی‏ها ‏‏علاوه‌بر خرید ارزاق در ایران، مانع از ورود ارزاق از ایالات متحده شده و تمام توان خود را نیز به کار گرفته‏اند ‏‏تا ایران را از تجارت با بین‌النهرین بازدارند. این فصل، نخست به بررسی اطلاعاتی می‏‏پردازد که ژنرال دنسترویل و سرگرد داناهو از خریدهای غله انگلیس در غرب ایران و آذربایجان ارائه کرده‏اند. سپس به تشریح تأسیس و عملکرد «اداره منابع محلی بین‌النهرین»، دستگاه انگلیسی مأمور خرید ارزاق در ایران و عراق، پرداخته می‌شود. از گزارش‏های ‏‏دیپلماتیک آمریکایی آشکار می‏‏شود که خرید غله انگلیسی‏ها ‏‏در غرب ایران از طریق این اداره انجام گرفته است و اینکه در طول 18 ماه فعالیت، این اداره توانسته است500000 تن ارزاق تهیه کند که در صورت نبود منابع «محلی» برای خرید، این مقدار باید از هندوستان وارد می‏‏شد. اسناد نشان می‏‏دهند که انگلیسی‏ها ‏‏از «حفظ» ظرفیت کشتیرانی به میزان زیاد با استفاده از خریدهای «محلی» خرسند‏ند. دنسترویل نیز اطلاعات مفصلی درباره خریدهای ارزاق انگلیسی‏ها ‏‏در گیلان و صادرات ‏‏ارزاق به باکو به دست می‏‏دهد. قحطی در گیلان خصوصاً از آن جهت اهمیت دارد که نشان می‏‏دهد این منطقه بعد از تصرف به دست انگلیسی‏ها ‏‏و صدور ‏‏ارزاق از گیلان به جنوب روسیه دچار قحطی می‏‏شود. خرید ارزاق انگلیس در شرق ایران و صدور ‏‏آن به جنوب روسیه به منظور تغذیه ارتش انگلیس در کتاب ارزشمند ژنرال دیکسون تشریح شده‏اند. خریدهای غله انگلیس منجر به افزایش هنگفت ارزش پول ایران و کاسته شدن از ارزش پوند استرلینگ گردید. این فصل همچنین به بیان اقدامات انگلیس برای ممانعت از تجارت میان ایران و ایالات متحده و بین‌النهرین می‏‏پردازد. اسناد نشان می‏‏دهند در هنگامی که ایران با قحطی روبروست، انگلیسی‏ها ‏‏در واردات ‏‏ارزاق از ایالات متحده کارشکنی می‏‏کنند. پاسخ رقت‌انگیز دولت ایران، در حالی که محروم از منابع مالی و کاملاً ناتوان است، اعتراض به خرید ارزاق توسط انگلیس و «قدغن» کردن صدور ارزاق از ایران است. علاوه‌بر این، دولت کار «تفتیش ارزاق» را نیز در حوالی تهران اعمال می‏‏کند. این اقدامات کمترین تأثیری بر کاهش رنج و مرگ و میر نداشت.
«اداره منابع محلی بین‌النهرین»
اداره منابع محلی بین‌النهرین، دستگاه اصلی انگلیسی‏ها ‏‏برای تأمین ارزاق در عراق و ایران بود. این بخش، نخست اطلاعاتی درباره تاریخ چهار جلدی موبرلی درباره حضور نظامی انگلیس در بین‌النهرین به دست می‏‏دهد. بلافاصله پس از‌اشغال بغداد در 11 مارس 1917، انگلیسی‏ها ‏‏تصمیم گرفتند که «تأمین ذخیره و آذوقه در عراق باید پیوسته صورت گیرد.» موبرلی شرح می‏‏دهد:
به این منظور، یک اداره تولید زیر نظر سرهنگ ئی. دیکسون سازماندهی شد و معلوم شد که کار بسیاری برای انجام دادن دارد. منابع موجود در اطراف بغداد، بعقوبه و دلتاوه بسیار بیش از مقداری است که پیش‌بینی می‏‏شد. گوشت تازه فراوان بود؛ باغات سبزی‏کاری در همه جا گسترده بود و حجم قابل توجه علوفه و سوخت، مشکلات حمل‌ونقل ما را به مقدار بسیار زیادی کاست. علاوه‌بر این، ما به زودی توانستیم مناطق غنی در فرات، بین ناصریه و فلوجه را تعیین کنیم و بغداد بهترین پایگاه منابع شد.
در آوریل 1917، ژنرال مود، فرمانده قشون انگلیس در عراق، درباره ارزاق این‌گونه اطلاعات می‏‏دهد: «در قضیه ارزاق او همچنان سخت مشغول تهیه منابع محلی بود، اگرچه هنوز نتوانسته بود در مناطق غنی اطراف حلّه و کربلا چنین کند. از این رو حفظ ارتباطات ضروری با عرب‏های ‏‏راهزن کار مهمی بود و او در این ارتباط مشغول تنظیم مالیات‏ها ‏‏برای عرب‏ها ‏‏بود، کسانی که برای این کار به ایشان سلاح و پول می‏‏دادیم.»
اداره منابع محلی بین‌النهرین کار خود را در آغاز قحطی در ایران شروع کرد. تعدادی اطلاعیه به کار اداره منابع محلی بین‌النهرین کمک کردند که به خوبی روشن می‏‏کنند چگونه انگلیسی‏ها ‏‏کنترل ارزاق را به دست گرفته و بر آن مسلط شدند. اطلاعیه شماره 6 با تاریخ 1 می‌‏‏1917 درباره «اعلام محصول و جنس» است. در بخشی از این اطلاعیه آمده است:
در مواقعی که ضرورت دارد محصول یا جنسی که در شهر یا اطراف آن موجود است برای مصارف نظامی یا غیرنظامی در اختیار [مقام‏های ‏‏نظامی انگلیسی] قرار گیرند... بسته به هر مورد با شرایط مناسب بهای آن پرداخت خواهد شد. به این وسیله اعلام می‏‏شود که همه صاحبان این اجناس و کسانی که در همین باره اطلاعاتی در اختیار دارند، می‏‏باید شرح کامل و فهرستی واقعی از مصارف فعلی یا احتمالی این محصولات و اجناس را به حاکم نظامی بغداد ارائه نمایند... علاوه‌بر این هر محصول یا جنسی که ممکن است برای مصارف یادشده مورد نیاز باشد، ‏باید بنا به درخواست در شرایط مطلوب تحویل گردد.